ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سكس با زندايي شهين

من پیمان هستم 20 سالمه آقا ما همیشه تو کف یکی از زن دایی بودیم گاهی موقعیت یه دید کوچولو پیش میومد ولی چه فایده بدتر حشری میشدیم.تا بعد چن وقت که دائی کوچیکه هم زن گرفت که حدود یه ماه بعد عروسی قرار شد بریم خونشون و از اون جائی که دائی مورد نظر ما یه هفته بعد عروسی رفت اهواز سر کار واسه همین قرار شد ما سر راهمون شهین را با پسرش که پسر دائی ما باشه(علی4 سالش بود) سوار کنیم و با خودمون ببریم که دمدما غروب رسیدیم در خونشون خلاسه رفتیما تا اخرا شب اونجا بودیم خیلی هم خوش گذشت اون شب شهین یه چیز دیگه شده بود(جنیفرا گذاشته بود توجیبش شده بود هوری خلاصه تمام شب کیره کون ما را پاره کرد ما هم قول یه حمام درست حسابی را بش دادیم تا دست از سره کچلمون برداشت)موقع برگشتن خوب یادمه خیلی سرد بود انگار همین دیشب بود البته حالا تابستونه پسر کوچیکم همکه حالا حسابی بزرگه خوب یاش میاد.خلاصه نشستیم تو ماشین تو راه کلی خایه ها نداشته این شهین را لیسیدیم که شب بیا خونمون ولی کو گوش شنوا ساعتا 1.30 رسیدیم سر خیابونشون که کلی تعارف کرد نمیخاد بیاد تا سر کوچه اخه یه طرفه بود کون پارگی بود تا بخای برگردی خلاسه همون جا پیاده شد و منم قرار شد باش برم تا در خونشون که شهین گفت شما برید بزارید پیمان بمونه که من از خوشحالی با اون بودن از شادی قند تو کونم نبات میشد و ناراحتی از این که هیچ وقت چراغ سبز نداده بود.خلاصه راه افتادیم راه چرت پرت به هم میگفتیم که یه هو گفت حمیده به نظرت چه طوره قشنگه؟(همین زن دائی جدیده).که منم از دهنم پرید مبارک صاحبش باشه به ماچه که همچین خندید که فکر کنم کل محلشون کلی کیر حوالمون کردن خلاصه رسیدیم خونه که خونه هم که حسابی سرد بود موقه ای که خواست بچشو از من بگیره اخه خوابیده بود و من بقلش کرده بودم اینقدر خودشو به من مالید که دوباره اقازاده از خواب پرید خلاصه قرار شد من تو حال بخوابم که ازسرما شاش تو کیرم یخ زده بود که خودش رفت تو اتاق خواب لالا کنه منم که از سرما بخاری را بقل کرده بودم ولی فایده نداشت.که یهو دیدم شهین با یه لباس معمولی اومد و گفت بیا تو اتاق بخواب سرما نخوری که من بعد کلی طاقچه بالا گذاشتن قبول کردم وقتی رفتم تو اتاق دیدم رختخواب پهن کرده ولی بهم گفت رو تخت بخواب منم رفتم رو تخت کنار علی دراز کشیدم که گفت من کمرم درد میکنه رو زمین میخوابم بازم کلی به شانسمون دری وری گفتیم.من خوابم سنگینه جوری که هر وقت میخوابم بابام میگه پیمان رفت بهشت زهرا ولی اون شب اصلا خوابم نمیبرد تا یه نیم ساعتی که دیدم انگار یه چیزی بهم دست زد چشمما که اروم باز کردم داشتم شاخ در میووردم دست شهین بود دستش رو کیر م بود اول فکر کردم میخاد علی را برداره ولی داشت از رو شلواری که خودش داده بود پام کرده بودم کیرما میمالید که کیرم خیلی زود بلند شد منم هم میترسیدم هم یه جوری حال میکردم که دیدم دستشا کرد تو شلوارم دیگه قلبم داشت میکند ولی اون ول کن نبود یه دستش تو دامنش بود اون دستش توشلوار من با نور کم چراغ خواب خوب میشد همه چیزا دید بد جور حشري شده بود طوري که پيرنشا داده بود بالا و شلوار منم تا زانوام پايين داده بود ما هم بي خيال همه چي داشتيم حال ميکرديم که يه هو کيرما کرد تو دهنش ديگه هم من حسابي داغ کرده بودم شهين هم يه جوري ميخورد که تحملش خيلي سخت بود که همه ابم تو دهنش خالي شد که اونم ديگه انگار بيخيال شده بود خواست شلوارما بالا بده که من پيش خودم گفتم اين جور نميشه شانس يه بار به کير ادم دست ميزنه که دستما گذاشتم رو دستش که ديدم مثل برق گرفته ها خشکش زد بعد چند لحظه خودش دستما گذاشت رو سينه هاش منم که ديگه اوضاع را مساعد ميديدم اون سينه هاشا حسابي ميماليدم که صورتشا اورد جلوي صورتم ديگه تو ابرا بودم طعم لباش با بوي سيري که شب خورده بود ديونم کرده بود حلا ديگه شهين روي من بود منم بيکار ننشستم حسابي بدنشا ميماليدم آب کسش که روي من بود حسابی منم خيس کرده بود و از بالا همچنان لباشا مي خوردم و ياد ترانه پويا افتادم که میگه منو این همه خوشبختی محاله.... که خودش اومد پایین سراغ کیرم حالا که دیگه خیالش از بابت من راحت بود یه جوری میخورد که میخواستی بال در بیاری منم دستم تو موحاش بود و از ترس بیدار شدن علی اروم قربون صدقش میرفتم ومگفتم همشا بخور مال خودته دوباره داشت ابم میومد که بلندش کردم حالا نوبت من بود دامنشا که حسابی خیس بود دادم بالاوای دریغ از شرت هیچی پاش نبود منم که به ارزوم رسیدم شیرجه رفتم توی اون کس باد کرده وخیسش وای نمیدونم چه جور بگم اونم که داشت حال میکرد دیگه دادو فریادش در میومد که دیگه لنگش نکردم رفتم سراغ کیرم چی میددم تا حالا به این بزرگی ندیده بودمش را با اب دهنم خیس کردم و اروم گذاشتم دم کسش و داشتم اروم اروم با هم اشناشون میکردم که شهین گفت دیگه بیشتر از این اذیتم نکن بکون توش منم رحم نکردم همه کیرما کردم تو که دیدم دهنش باز مونده منم اروم اروم شروع به عقب جلو کردم خیلی تنگ بود کیرم داشت ذوب میشد دیگه هر دوتامون هیچی نمی فهمیدیم یه جوری اه و اوه میکرد که منم بد جوری تلمبه میزدم اونم همش می گفت پیمان... پیمان... که دیدم دیگه صداش در نیومد فهمیدم ارضا شده ولی من چی ؟که به سرم زد اون کون تپل مپلشا از این جشن بی بهره نذارم کیرما که بیرون کشیدم مثل قلب میزد آروم اونا بر گردوندم که دیدم آروم گفت فقط یواش بکون منم که دیگه داشتم از خوشحالی بال در میووردم سریع یه بالش گذاشتم زیر شکمش وای چه حالتی هنوزم که یادم به اون شب میوفته کیرم منفجر میشه خلاصه کیرم که حسابی خیس بود گذاشتم دم اون سوراخی که بعدآ بهم گفت من اولین فاتحش بودم ولی اصلا تو نمیرفت منم که حسابی داغ کرده بودم با یه فشار یه دفعه نصفش رفت تو که دیدم چنان محکم پتو را گاز میگیره که صداش در نیاد یه کم دلم سوخت بعد آروم شروع به عقب جلو کردن کیرم کردم حالا دیگه اون کون تنگ کاملا باز شده بود حالا اونم پتو را ول کرده بود و دوباره شروع اه ناله کردن کرد منم که داشت ابم میومد بش گفتم داره میاد که تا اومد چیزی بگه همشا توش ریختم و بی جون روش افتادم بعد چند دقیقه که فهمیدم دنیا دست کیه بلند شدم شهینم بلند شد بعد یه لب ابدار(با طعم سیر) اومد کنارم دراز کشید و همش از از خودارضائی هاش که با فکر من بود واسم میگفت من که دیگه حال گوش کردن نداشتم و حسابی عرق کرده بودم بعد تعیید حرفاش و حس متقابل خودم در حالی که یه پاش لای پاهام بود خوابم برد تا صبح که با ورجه وورجه علی ساعت ده ونیم بیدار شدم که دیدم شلوارم پامه اول فکر کردم خواب دیدم که وقتی شورتمو پای تخت دیدم فهمیدم خواب نبوده وقتی خواستم از اتاق برم بیرون یه جورائی خجالت میکشیدم که شهین خودش اومد تو بعد دک کردن علی یه لب ازم گرفت و تشکر کرد و گفت تا حالا این قد لذت نبرده بودم منم برای استحکام روابط آینده تعید کردم و رفتم یه دوش گرفتم و اومدم یه صبحانه مشت خوردم که بم گفت باید قول بدم بازم باهاش س.ک.س داشته باشم منم از خدا خواسته قبول کردم الان حدود 2 ساله با هم رابطه داریم.پایان
 

ابزار وبمستر