ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

حاج اكبر كوس دوست2

آخه ميدونين من هميشه كسم ميخاره. از بچگي هم اينطوري بودم. دائم بايد با يه چيزي كسمو بخارونم. اينه كه يه چيز كلفت ميكنم تو كسم و عين كير تلمبه ميزنم و دورش هم ميخارونم. شبها كه بدتره.چون تا صبح بايد دستم تو خشتكم باشه و با كسم ور برم. تو گفتن اين حرفها چادرش و كاملا باز كرد و دامنش رو زد بالا و حاجي ديد كه شورت پاش نيست. دهن حاجي خشك شده بود. به نفس نفس افتاده بود. دختره دستش رو برد لاي پاش و شروع كرد به مالوندن كسش. جلوي چشم حاجي هي كسش رو ميمالوند و ميخاروند و چوچولش رو ميكشيد و ميگفت : آااااااااااخ ميخاره. واااااااي حاجي كسم ميخاره. كاش يكي برام ميخاروندش. وااااااااي مردم از خارش. حاجي ديگه نميفهميدكه سرش كجاست و كونش كجا. يه دفعه پريد در مغازه رو قفل كرد و به دختر گفت صيغه ام بشو برات بخارونم. دختره گفت بااااااااشه. حاجي تند تند صيغه رو خوند و دختره قبلتويي گفت و......... حاجي نشست جلوي پاي دختره و گفت بسم الله. دختر گفت حاجي زود باش بخارون. حاجي گفت چشم. ميشه اول ببوسمش ؟ دختره گفت مال خودت شده. هر كاري ميخواي بكن. كه حاجي به آرزوش رسيد. اول حسابي همه جاي كسش رو ماچ كرد. بعد آروم زبونش رو كشيد به چوچول كس. دور چوچول و توي لبهاي كس رو حسابي ليسيد. البته دختره اخلاق حاجي رو نميدونست و كسش رو حسابي شسته بود و پشماش رو زده بود. ولي حاجي با خودش گفت حالا صيغه ام شده. بهش طلا ميدم و ازش ميخوام كه كسش رو نشوره. بعد كه حسابي ليسيد روي زمين دراز كشيد و به دختره گفت بشين روي سرم. دختره با تعجب و لذت نشست روي سر حاجي.حاجي دهنش رو باز كرده بود و آماده نگه داشته بود كه كس دختره رو بخوره. كس رفت توي دهن حاجي و حاجي با لذت و شهوت شروع كرد به مك زدن كس. چنان با شدت ميمكيد كه دختره به هن و هن افتاد. طولي نكشيد كه آب كس دختره اومد و حاجي با عشق آب كسشو قورت داد. بعد دختره كه تو حلق حاجي ارضاء شده بود خواست بلند شه كه حاجي نذاشت. گفت بشين خانم. تو ديگه زن مني. نترس. بشين. صندلي از كله من راحت تر كه پيدا نميكني. دختره گفت آخه حاجي بايد برم دستشويي. شما همچي محكم مك زدي كه دستشوييم گرفته. حاجي با ذوق گفت. نگو دستشويي. زن و شوهر كه از هم خجالت نميكشن. بگو شاش دارم. دختره گفت باشه شاش دارم ميخوام برم بشاشم. حاجي دلو زد به دريا و آرزوي چندين ساله اش رو گفت : ميشه رو سرم بشاشي؟ هر چي ميخواي بهت ميدم. هرچقدر طلا ميخواي از مغازه بردار. فقط يه بار رو سرم بشاش. تو رو خدا منو به آرزوم برسون. دختره كمي فكر كرد و گفت اول طلا رو بده. حاجي گفت برو هر چي ميخواي بردار. دختره رفت كلي طلا از مغازه برداشت و اومد. حاجي با بردباري منتظر مونده بود.دختره اومد و دوباره نشست روي سر حاجي و كسش رو كرد توي دهن حاجي. گفت فاصله افتاد شاشم رفت. بمك تا دوباره بياد.حاجي شروع كرد به مك زدن و هف كشيدن از كس دختره. چوچول كس رو ميمكيد و هف ميكشيد. انگار ني سانديس توي حلقشه. محكم ميمكيد. دختره هم هي روي كله حاجي قرميداد و كونشو ميچرخوند. بعد خواست كسش رو از دهن حاجي بيرون بكشه ولي حاجي محكم رونهاي دختره رو بغل كرد و سرش رو به لاي كس دختره فشار داد.دختره گفت واااااااي حاجي جوووووون بذار كسمو دربيارم. داره شاشم مياد. بذار رو كله ات بشاشم. اينطوري ميره تو دهنت ها. ولي حاجي اصلا راضي نميشد كه به اين راحتي ها دست از آرزوش بكشه.محكم دختره رو نگه داشت و يه سره از كس هف ميكشيد.دختره هي تكون تكون خوردو سعي كرد پاشه كه حاجي نذاشت و......فشششششششش. شاشيد. شاشيد تو حلق حاجي. حاجي تند تند داشت شاش قورت ميداد. در حين شاش خوري بعد مدتها كير حاجي بلند شد و آبش اومد. دختره همه اش آاااااااخ و واخ ميكرد و با دستش كس رو روي صورت حاجي باز ميكرد و ميگفت شاش دوست داري ؟ بخور همه شاشمو بخور. تو شاش خور مني. اگه دلت ميخواد از تو كونم هم بخور. گه منو بخور. شاشمو بمك. حاجي مستراح جوووووووووون انم تو حلقت. شاشم تو حلقت. حاجي كون خور. حاج اكبر كس خور. بعد يه دفعه انش گرفت.به حاجي كه هنوز داشت كس ميخورد گفت. گه دارم. انم داره ميريزه. ميخواي؟ حاجي تند تند با كله اش اشاره كرد كه آره. دختر زوري زد و ان و گه كه توي سوراخ كونش بود قلفتي افتاد تو دهن باز حاجي كه آماده نگه داشته بود. حاجي ان و گهو با ميل جويد و قورت داد. دختره سوراخ كونشو گذاشت دم دهن حاجي و گفت بليس تا تميز شه. جووووووووون كونم تو حلقته. آااااي ملت بدونين حاجي شاش و گه منو خورد. جووووووون آااااااااخ بليس. بمك. حاجي سير شدي؟ ديگه شاش ندارم. ببخشين اگه انم تو حلقت گير كرده. شاشم تموم شده. ندارم بدم گه از گلوت رد شه بره پايين. دفعه ديگه چايي زياد ميخورم كه شاشم زياد شه.اينم جايزه ات كه گه خور خوب مني. بعد چند تا گوز مشتي تو صورت حاجي دادو پاشد و طلاهاش رو برداشت و چادرش رو سرش كرد و رفت. حاجي موند كف مغازه با حلق گهي و شاشي و يه دنيا آرزو براي كس بازي بعدي با صيغه اش.پایان

2 نظرات:

ایرانی گفت...

جالب بود.یعنی سر پیری و معرکه گیری ؟یا این حاجی تا یه جاهایی رضایت میده وول می کنه ؟..ایرانی

ایرانی گفت...

امیرجون داستان خیلی قشنگی بود.این حاج آقای ما دیگه آخرش بود یعنی آخر نقطه چین خلها ( ....خلها).کارهای حاج علی اکبر خان هم خیلی وسوسه انگیز بود .برای قسمت اولش هم (نظر قبلی )اشتباها در این قسمت نظر دادم .دستت درد نکنه عالی بود...ایرانی

 

ابزار وبمستر