ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سكس با دوست دخترم شيرين3

بعد از اينکه حرفهای شيرين رو قبول کردم رفتم خونه ولی باز هم نمی تونستم ته دلم حرفهای اونو باور کنم خوب چون بهش علاقه داشتم بخودم تلقين می کردم که باور کنم چند ماه گذشت اخلاق اون هر روز بدتر می شد تا جايی که يکبار دو هفته و يکبار سه هفته زنگ نزد منم بخاطر غرورم هيچی نمی گفتم و وقتی از جلوم رد می شد چيزی نمی گفتم ولی ته دلم خيلی بهش علاقه داشتم برای تحمل اين کارهاش مجبور شدم با چند تا دختر دوست بشم با يکی شبها صحبت می کردم با چند تا ديگه روزها رابطه داشتم ولی باز هم نمی تونستم شيرين رو فرامو ش کنم اين ماجرا ادامه داشت تا ۶ ماه بعد از روز تولدش منم هر چند وقت يکبار برای امتحانش که ايا دوباره با کسی هست يا نه می گفتم من باور نمی کنم اون پسره رفته باشه برای همين می خوام ازت جدا بشم يکروز دوباره شروع کرد به گريه و گفت راستش من دروغ گفتم اون تا همين ماه پيش با من بود ولی منو تنها گذاشت و رفت دانشگاه وباز با گريه می گفت اشتباه کردم تو منو تنها نذار اونقدر گريه کرد چون دوستش داشتم دوباره خر شدم و قبول کردم ۲ ماه بعد ماه رمضان بود.ضمنا اين رو هم بگم اين خانم مومن در ماه های رمضان چون روزه اشان باطل می شد با من صحبت نمی کردند خوب شب قبل از ماه رمضان بهش گفتم تو دروغ می گی که با اون پسره قطع رابطه کردی من ديگه حاضر نيستم باهات صحبت کنم اونم مثل هميشه شروع به گريه کرد و گفت شما پسرها نامردين اون که رفته تو منو تنها نذار بد قطع کرديم تو يکماه ماه رمضان گرفتار مرخصی پايان خدمتم بودم و وقت فکر کردن بهش را نداشتم تا بعد از خدمت که رفتم سراغش ديدم که خونشون رو عوض کردن هر چی دنبال تلفنشان گشتم پيدا نکردم رفتم جلوی مدر سش با من حرف نمی زد چند روز رفتم حرف نمی زد يکروز از دو ستش پوشيه می گرفت تا من نبينمش هر روز به يک صورت از جواب دادن در می رفت تا اينکه چند روز از ماه رمضان گذشته بود که گفت ديگه دختر سر به راهی شده و حاضر نيست با من صحبت کنه منم قبول کردم همان روز يکی از دوستان خدمتم می خواست با دوست دخترش راه بره به من گفت با ماشين يکم راشون ببرم منم قبول کردم همين طور که توی خيابون می چرخيديم همان جای قبلی ديدم شيرين داره با همون پسره می ياد من واستادم به دوست دختر دوستم گفتم اين تا همين چند روز با من دوست بود و غرورم اجازه نمی داد بيرون برم همونطور که دستم بيرون و به اين دوست دختر دوستم اونو نشون می دادم پسره غيرتی شد و امد جلو و گفت اقا چيه به نامزد من بد نگاه می کنيد من که خندم گرفته بود گفتم نامزدت اين که تا ديروز با من دوست بود پسره باورش نمی شد گفت اسم مامانش وباباشو بگو منم گفتم بعد من گفتم پارسال منو با لباس نظامی نديدی گفت چرا شيرين بهم گفت عجب سرباز خوبی بود ديده ما طبيعی راه می رويم چيزی نگفته بهش گفتم شما با هم قهر کردين گفت نه بعد از من مدر ک خواست منم رفتم از خونه عکس شيرين رو همراه دوستم حميد اوردم ديدم صورت شيرين خونی و عينکش شکسته بعد دلم به حال شيرين سوخت که گير اين ديونه افتاده شيرين هم ازش خواهش می کرد که ببخشش منم که اينو ديدم چون همه چيزم با ادميزاد فرق می کنه از پسره خواهش می کردم که اونو ببخشه بعد شيرين رفت مدرسه اون پسره شروع به تعريف کردن چيزهايی کرد که منو داشت ديونه ميکرد ماجراهای خونه رفتنها و کارهايی که کردن فقط يک جمله گفت که ديگه از شيرين متنفر شدم گفت شيرين براش ساک می زده بعدش شيرين امد و ۶ ساعت هر چی به دهنش رسيد به من گفت و به دست و پای اون پسره افتاده بود منم بغز لای گلوم گير کرده بود ولی توی دلم گفتم مادر هر دو تاتون رو خواهم گائيد بعد چون پسره خيلی خول بود به من اعتماد کرد و منم به عنوان يک دوست با اون شده بودم اونو با ماشين می بردم دختر سوار می کرديم بعد به شيرين می گفتم از اون طرف چارتادروغ از کارهایی که با شيرين مثلا کرده بودم تحويلش می دادم اونم باور می کرد ولی عشق شيرين به اون پسره خيلی زياد بودبا اين حرفها کم نمیشد ولی پسره خيلی خول بود برای اينکه جلوی دروغهای من کم نياره چيزهايی می گفت که اعتماد شيرين رو کمتر می کرد بر عکس اون شيرين خيلی زرنگ بود و با گريه های الکی من خر نمیشد اين کار ۳ ماه ادامه داشت ولی ديگه از شيرين نا اميد شدم از اونطرف دوستهای ديگم رو ممکن بود از دست بدم برای همين به همون حميد گفتم اگه زنگ زد بگو من ديگه نيستم شما خوش باشيد البته حميد باورش نمی شد که اون دختره شيرين باشه برای همين به تلفنهای اون جواب می داد روز بعد حميد گفت شيرين کارت داره بهش زنگ زدم گفت بين من و اون پسره منو انتخاب کرده فهميدم تيرم به هدف خورد حالا نوبت اين شيرينه گفتم اول بيا خونه به اون پسره زنگ بزن اونم امدوزنگ زد بدبخت پسره چه اشکی می ريخت بعد يک روز ديگه به شيرين گفتم بيا خونه قبلش يک دوربين فيلمبرداری گذاشتم توی خونه بعد برای اولين بار بعد از دو سال اونو لخت کردم بعد از عقب کردمش البته خشک که تا چند روز نتونه راه بره بعدشم که کارم تموم شد فيلمو بهش نشون دادم.بعد هم گفتم اگه می خوای ولت نکنم بايد از جلو بکنم اونم مجبور بود قبول کنه البته پرده نبود برزنت بود چون پاره نمی شد همه جاش پاره شد الا پردش بعد از ۲ ماه که هفته ای مجبور بود ۲-۳ بار بياد با من خونه پردشم برداشتم تازه اونوقت بود که بابت اينکه بهترين روزهای زندگيم رو از دست دادم خيالم راحت شد.ادامه دارد...

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر