ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سكس با خواهر زنم سودابه4

دلم نمیومد کیرموازکون تنگش بیرون بیارم ولی چون حسابی کون کرده بودم ویه کوس نازهم تونوبت داشتم.آروم درحالیکه ته کیرمو بادست سفت گرفته بودم که مبادا آبم بیاد آهسته نوکشو كه باد کرده بود بیرون کشیدم وقتی سرکیرمومیخواستم بکشم بیرون کمی گیرکرد معلوم بود کون سودابه -دوست نداره مهمونش خونه را ترک کنه ولی کشیدم بیرون, سوراخ کونش حسابی بازشده بود, کمی صبرکردم تاجمع شد بایک دستمال اونوپاک کردم ودستمو روی باسن گوشتیش کشیدم وگفتم : سودی جا ن برگردوبادستام اونو که خیس عرق بود یواش به پشت خوابوندم رفتم لای پاش اونم کمی زانواشو جمع کردوگفت : امیرجان !! تشنمه میتونی یک لیوان آب برام بیاری..؟.. سریع پاشدم رفتم سریخچال لیوانوپر کردم ودکالاین وآوردم دادم دستش, وتااون ودکاشوبخوره, منم فورا"برگشتم سریخچال و یک شیشه آب سردازتوی اون برداشتم ورفتم دستشوئی وباآب سردکیرموشستم, بااین کار کیرم حسابی سرحال اومد....خودموخشک کردم واومدم سراغ سودابه وکوسش, دیدم داره باسینه هاش بازی میکنه ودکالاین کارخودشوکرده بود, درازکشیدم پیشش وگرفتمش بغل لبامو گذاشتم رولباش بادست کمرشو گرفتم وانوکشیدم طرف خودم همینطور که دستام دور کمرش بود وشکمش روشکمم دستاموبردم پائین وباکونش بازی کردن وتوگوشش گفتم : سودی جان به تمام معنی امشب منو ساختی عزیزم گفت : امیر خیلی درد گرفت حالاش هم خیلی درد میکنه مثل اینکه هنوز توشه!! اولش وقتی گفتی برگرد خیلی ترسیدم نمی دونستم چه جوری باید برگردم وزانو بزنم !! اصلا" توفکراین نبودم که میخوای کونم بزاری فکرکردم میخوای اونوبلیسی وقتی هم زبونتوکردی توش خیلی خوشم اومد یواش یواش یک حالی بم دست داد دیگه اختیاراونو نداشتم دوست داشتم همه زبونتو بکنی توش که یکد فعه احساس کردم کیر داغت داره کونمو مالش میده خیلی خوشم اومد تااون لحظه هم فکرنمیکردم میخوای منواز کون بکنی ولی وقتی سرکلفت اونوفشاردادی تو خیلی دردم گرفت از دردش همه چیزو فراموش کردم فکرکردم جرخوردم ولی وقتی باهام صحبت کردی کمی آرومتر شدم وتحمل کردم.ولی امیراز درد مردمو و زنده شدم. حالا هم بنظرم میادهمینطور باز مونده.نمیدونم میتونم راحت راه برم یا نه؟.بایک بوسه دهنشو بستم ورفتم لای روناش زانوزدم وپاهاش اززانوکمی بالا آوردموسرموبردم پائین وشروع کردم به لیسیدن کوس سفید وبرجسته اش خوب که خیس شد کمی تف هم سرکیرم مالیدم ودرحالیکه دست چپمو ستون بد نم کرده بودم بادست راستم کیرمو گذاشتم در سوراخ کوسش همونجا کمی تکونش دادم وفرستادمش توولی مگه میرفت تو فشاروکه بیشترکردم صدای جیغ سودابه بلند شد وگفت : یواش چرا این همه عجله میکنی مگه میترسی تموم شه !!! یه کم صبر کن.وای چقدرکلفته! نفسم گرفت گفتم : خوب.خوب !.کمی خودمو کنترل کردم راست میگفت عجله چرا.همانطورکه سرکیرم درکوسش بود شروع کردم باچوچولش بازی کردن. کم کم احساس کردم حالا بهتر میتونم فشار بدم بره توهمینطور که فشار میدادم و کیرم کم کم میرفت تو سودابه هم ناله میکردوسعیمیکرد کمرشو به نحوی بیاره بالاوبیشتر لذت ببره. منم دستامو بردم زیرباسنشودرحالیکه رو سودابه میخوابیدم سعی کردم کونش بدم بالا تاکیرم بیشتر بره تو. اوف.چی شد.چی شد. بااین فشار کوس تنگش همه کیرموتوخودش جا داد.چقدرتنگ و داغ ومرطوب بود سعی کردم سنگینی خودمو ازرو بدنش بردارم که سودابه متوجه شدوفورا"دستاشو دورکمرم گرفت وضمن اینکه خودشواززیر بمن چسبوند سعی کرد پاهاشو هم دورپاهام حلقه کنه تا بیشتر کیرم بره توکوسش وواقعا" هم همینطور بود چون حس میکردم تمام کیرم تا خایه تو کوس تنگش جا گرفته!! تواین حالت منم دستاموبردم زیر سرش و لباموگذاشتم رولباش ومک میزدم وسعی کردم ضمن مکیدن لباش خودمو کمی بکشم بالا تابتونم تلمبه بزنم باکشید ن خودم به بالا سودابه که حالا دیگه بی حال شده بود خود شو ول کرد ودست وپاش شل شدن منم دستامو ستونی دوطرف بدنش قرار دادم وشروع کردم آروم آروم تلمبه زدن وباهربارفروکردن کیرم در اون کوس تنگاحساس میکردم هیچ چیزی مثل یک کوس تنگ وداغ اونم مثل کوس سودابه نمیتونه حال آدم جا بیاره!!! چقدر لذت بخش بود. تازه ریتم تلمبه زدن را شروع کرده بودم که صدای نفس نفس سودابه همراه با آخوناله اش بلند شد کمی که سفتر زدم ناله هایش کوتاه تر شده به یکباره جیغی کشید ومن احساس کردم دریائی از آب روی کیرم ریخته شد او به اورگاسم رسیده بود.سودابه با چشمانی خمارآلودونیمه باز زیربدن من آروم دراز کشیده بودومن هنوز تلمبه میزدم.برای لحظه ای توقف کردم بعد یواش پاهامواززیرپاهاش رد کردم واونارا دردوطرف بد نش دراز کرد م وپاهای اوراروی پاهای خودم انداختم حالا روناش رو رونام بودن. دست انداختم واز قسمت شانه هاش اورا بلند کردم و نشوندم روی کیرم.ناله کنان گفت: وای امیر مردم بسه دیگه بسمه دیگه نمیتونم حال ندارم.گفتم: بشین بشین همینجا روپام حالا نوبت منه!! وشروع کردم اونوروکیرم بالا وپائین بردن مثل اینکه نیرو گرفته باشه یک دفعه خودش شروع کردبه بالا وپائین رفتن دستاشو گذاشته بود روشونه هام, منم کمرشو گرفته بودموبا هماهنگی همد یگه میرفتیم و میومد یم کم کم ریتم هردومون تند تر وتند ترشدواون نفس نفس میزد ومن در یک حالت رعشه مانند یکباره احساس کردم آبم باتمام قدرتوفشار داره میاد حرکتم را تند ترکردم بااومدن آبم ناله وجیغ سودابه هم بلند شدوخودشو محکمتر میکوبید رو کیرم, سینه هاش هم با حرکاتش بالا وپائین میپریدن ونوک اونها که سفت شده بودن به سینه ام میخوردن هردوی ما خیس عرق شده بودیم وغرق لذت هردو به نفس نفس افتاده بودیم سودابه سرشو گذاشته بود روشونم وناله میکرد منم دستامو از پشت حائل کرده ورو اونا تکیه داده وسودابه هم رو سینه ام بی حال افتاده بود.سعی کردم همانطوری بالبام لباشو پیدا کنم ولب تولب با هم همونجا رو تخت دراز بکشیمخودش متوجه شد دستاشو دور سرم حلقه کردولباشو رولبام قفل کرد وهردو با هم به پهلورو تخت افتادیم ضمن اینکه همد یگه روتنگ تو بغل گرفته بودیم همونجا تا صبح خوابیدیم.صبح که از خواب پاشدم دیدم سودابه هنوز خوابه حالت سکسی خواب او( اوهمانطور لخت درحالیکه پای چپش از زانو زیر شکمش بود به پهلو خوابیده بود ) چنان هوس انگیز بودکه اختیار از دستم خارج شد.کیرم شق کرده بود کمی تف مالیدم بش وهمانطور که سودابه خوابیده بود وکوسش از لایروناش از عقب زده بود بیرون یواش کیرمو گذاشتم در سوراخ کوسش وآهسته فشاردادم تو با این حرکت سودابه تکونی خورد ومن دستامو گذاشتم رو نصفه کونش که بالا بودویک فشاردیگه به کیرم دادم چون هنوز کوسش از آب منی د یشب خیس بود وتف هم به کیرم زده بودم راحت تانصفه رفت تو همونجا نگرش داشتم حالا دیگه سودابه چشاشو باز کرده ومنونگاه میکرد گفتم : سودی جان اینقدر سکسی خوابیده بودی که نتونستم جلوی خودمو بگیرم چیزی نگفت شیرشدم با یک فشار دیگه کیرمو که حالا دیگه تواین فاصله کوتاه حسابی بادکرده بود تا خایه تپوندم توکوس واقعا" قشنگش اخ بلندی گفت و پاشو از زیرشکمش بیرون آورد ود مر خوابید منم نامردی نکردم خودم انداختم روش اوخ کون نرموقلمبیدش رفت لای پاهام این کارش چنان حشریم کرد که نگو شروع کردم تلمبه زدن تواین حالت که روکونش خوابیده بودم ولی ازکوس میکردمش تنگی کوسش چنان بود که وقتی تلمبه میزدم فکر میکردم دارم اونواز کون میکنم چند تا تلمبه که زدم اونم شروع کرد کونشوبالا پائین بردن وتو گائید نش کمکم میکرد سفت از پشت گرفته بودمش گفتم :همینطور که هستی زانو بزن گفت: مگه بازمیخواهی ازپشت بکنی!! نه همین طور خوبه پشتم هنوزدرد میکنه امیرهمین جوری خوبه خوشم میاد بکن محکم محکم بکن گفتم : نه نترس نمیکنم زانو بزن میخوام همینجوری که زانو میزنی ازکوس بکنمت آخه دیشب این جوری نکردمت بدون اینکه حرفی بزنه نیم خیز شد وزانوزد تواین حالت کوسش از پشت زد بیرون, هنوزحدود یک سوم کیرم بیرون بود چسبیدم بهش وبا یک حرکت رفت وبرگشت اونو کردم تو حالامنم پشت او زانو زده بودم ورفت وآمد کیرمودر کوسش میدیدم میدیدم وقتی کیرموبیرون میکشيدم قسمت زیادی ازلبه های داخلی اونو باخودش میکشه بیرون !! وباهربرگشتی که میزنم لمبرهای کونش یک لرزش چند ثانیه ای پیدا میکنند و سودابه هم چه آخی میگه همانطورسرعت رفت وبرگشتو ادامه دادم بهمون نسبت هم سودابه حرکتشو تندترکرد تا آبم اومد. مید یدم آبم باچه فشاری از بغل کیرم میزنه بیرون سودابه هم که به نفس نفس افتاده بود خودشو ولو کرد روتخت و باکون قلمبید ش بیحال دراز کشیدومن صدای نفسهاش میشنید م منم کمی دراز کشیدم بعد پاشدم وگفتم : سودابه توهم پاشو تا یک دوش باهم بگیریم وبریم کرج پاشو تا باز کیرم هوس این کون گرد وسفید تو نکرده! بریم حموم سودابه گفت : نه تو برو حموم بعدش من میآم گفتم : یعنی نمیائی باهم بریم دوش بگیریم؟گفت: نه منظورم این نیست توبرو منم پشت سرت میآم برو. رفتم زیر دوش یک دوش حسابی گرفتم وداشتم شامپو میزدم که سودابه هم اومد توحموم زیردوش, سرموشستم اونم با من خودشو می شست ومیچرخید توی چرخیدن وخودشو شستن به بهانه تنگی جا کونش میمالوند بمن. دو سه بار که این کاروکرد کیرم نیم خیز شد دیدم سودابه دوش ابو بست ونشست جلوم وکیرمو گرفت و کرد تو دهنش وشروع کرد به ساک زدن!!داشتم از حال میرفتم اونقدر خوب ساک میزد که باز کیرم بلند شد واو همینطور مکمیزد...زد..زد.. تا جائی که ناچار شدم سر سودابه را محکم بگیرم وبطرف کیرم فشاربدم. ناله ام در اومد.گفتم : داره آبم میاد سفت دستاشو دور کونم حلقه کرد ومک زدانشو تند تندکرد. آبم اومد نذاشت بریزمش بیرون منم همشو ریختم تودهنش وچون دهنش کوچیک بود آبمنی ازاطراف کیرم میریخت بیرون! به نفس نفس افتادم. کمرم سخت درد گرفته بود.سودابه هم ول کن نبود تمام آب منیا را قورت داده بود وانگشتشو روکیرم میکشید واونو با ولع وصدای ملچ..ملچ.. می لیسید. دوش را باز کردم وهردو با هم تو بغل هم دوش گرفتیم واومد یم بیرون.گفتم : زود باش باید هرچه زودتر خودمونو قبل از ظهر برسونیم کرج وطوری رفتارکنی که فکرکنند امروز صبح رسیدی تهران.هرچند سحر خیلی تیزه ولی خوب همین یک راهو داریم. یادت باشه لو نریم مواظب حرکاتت باش خوب ؟!!! ورفتیم کرج.دیگه بعداز اون واقعه دل انگیز از سودابه بی خبر شد م واون ندیدم چراکه دیگه نه مارفتیم به شیراز ونه سودابه آمد تهران. ولی جالب اینجا بود که سحربعد از گذشت مدتی از اون تاریخ دربهبود سکسش با من واینکه به نحوی بهتر بتواند مرا ارضا کندحسابی تجدید نظر کرده بود. بعدها فهمیدم سحر زمان حرکت سودابه ازشیراز را تلفنی ازمادر سودابه فهمیده ومتوجه شده بود که سودابه شب رابا من گذرونده!! شایدبهمین خاطربا تجدید نظر دربهبود رابطه سکسیمون, خواسته غیر مستقیم موضوع رابمن گوشزد کرده باشه والبته از اون تاریخ که همسرم در روابط سکسیمون تجدیدنظرکرده بود تمام خواسته های سکسی من هم وسیله خودش اونهم درحد سودابه برآورده میشه.پایان

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر