ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سكس من با مادربزرگ

سلام اسم من حسام24 سالمه.این ماجرا مربوط میشه به سکس من و مادر بزرگم.من یه مادر بزگ دارم که حدودا 67 سالشه ولی از لحاظ بدنی رنجور نشده وسرحال.البته منظورم این نیست که آثار پیری نداره ولی نسبت به سنش سرحال.ولی از یه پیرزن نمیشه انتظار اندام سکسی و جذابیت سکسی داشت.قضیه برمیگرده به روزی که پدرو مادرو برادرم میخواستن با همسایمون برن مسافرت ولی چون من سر کار میرفتم نمیتونستم باهاشون برم به همین خاطر مامانم به مادرش گفت که بیاد خونه ما تا روزها که من میرم سر کار یکی تو خونه باشه.منم چون از مادربزگم خیلی بدم میومد زیر بار نمیرفتم ولی اصرار من چاره ساز نشد تا اینکه مادر بزرگم اومد خونه ما و پدر و مادرم رفتن مسافرت.شب که از سر کار برگشتم به مادربزگم سلام کردمو رفتم تو اتاق رفتم سراغ سایتهای سکسی تا آخر شب مشغول بودم حتی وقتی بهم گفت بیا شام بخور نرفتم گفتم سیرم من نمیخورم.دیگه موقع خواب داشت میشد مادربزرگم صدام کرد گفت من باید قرصهامو بخورم چون سواد ندارم بیا بگو الان کدومو باید بخورم.من که یهو یه فکری به سرم زد رفتم از یخچال چند تا قرص خواب ورداشتم پودر کردم تو اب حل کردم با قرصهای خودش دادم خورد.منتظر شدم تا خوابید چنان خر خر میکرد که میخواستم با چوب بزنم تو سرش تا خفه بشه.خیلی ازش متنفر بودم.ولی با خودم گفتم از این تنفر جور دیگه استفاده کنم.در ضمن اینو بگم که جاشو تو حال انداخت و خوابید.یه لباس یه سره که از زیر هم شلوار خونگی داشت پوشیده بود.همونطور که گفتم وقتی خوابید خیلی خروپف میکرد یه ساعتی گذشت رفتم برق حالو روشن کردم دیدم اصلا تکون نخورد با ترسو لرز رفتم نزدیکش به بهونه خرخر صداش کنم ببینم چه عکس العملی نشون میده.چند بار تکونش دادم اصلا انگار نه انگار.از بس که بهش قرص داده بودم تازه قرصهای خودشم خواب آور بود.یه خورده تپش قلبم کم شدم چون خیالم راحت شد که چیزی نمیفهمه.خودم لخت شدم رفتم سراغش لباسشو دادم بالا و شلوارشو کشیدم پایین.یه شرت کثیف داشت نگام به کسش که افتاد نزدیک بو بالا بیارم یه بویی زد به دماغم که حالم داشت بهم میخورد.پیرزنه دیگه.میخواستم منصرف شم اما رفتم ادکلن اوردم زدم به کسش یه خورده بهتر شد.پاهاش با کسش تپل بود.کونشو دیگه نگو.پشماشو انگار یکی دو هفته بود زده زیاد نبود.دیگه شرتمم در آوردم کیرمو که به بلندترین حد خودش رسیده بود گذاشتم سر کسش تا دسته کردم تو کسش مثل خر تلمبه میزدم اینقدر کردمش تا آبم که داشت میومد کیرمو کشیدم بیرون آبمو ریختم رو دستمال کاغذی.از کسو کونش چند تا عکس گرفتم .مرتبش کردم رفتم خوابیدم.صبح وقتی از خوا پا شدم دیدم هنوز خوابه رفتم سر کار برگشتم اومدم خونه.سلام کردم دیدم یه وری افتاده یه جورایی گیج میزنه.پرسیدم چی شده گفت نمیدونم چم شده امروز تا ظهر خواب بودم .سرم خیلی درد میکنه زیر شکمم هم درد میکنه.گفتم نکنه سرما خوردی ؟ببرمت دکتر گفت نه.قرصهای خودمو بخورم خوب میشم.شب که شد مثل دیشب بهش قرص خواب آور دادم با قرص خودش خورد.وقتی خوابید وقی که خیالم راحت شد همه چیز ارومه دوباره رفتم سراغش.شلوارشو در آوردم اینبار رفتم سراغ کونش.کیرمو زدم در کونش هر کاری کردم نرفت تو.رفتم کرم آوردم زدم به سوراخش بازی کردم باهاش تا بالاخره از کون کردمش.رفتم خوابیدم.صبح رفتم سر کار و غروب برگشتم گفتم بهتری گفت نه ننه باسنم هم درد میکنه.گفتم دکتر که نمیری من میرم داروخانه یه پمادی چیزی بگیرم.رفتم یه ژل پیروکسیکام خریدم اومدم خونه.گفتم تا من بیام برو یه دوش آب گرم بگیر بدنت سر حال بشه .رسیدم خونه دیدم هنوز تو حمومه رفتم پشت در حموم گفتم چیزی نمیخوای گفت فقط برو از تو ساکم برام لباس بیار رفتم براش یه دامن با شرتو کرستو پیراهن آوردم.گفتم بیا آوردم.درو باز کرد که بگیره یه دید زدمش فهمید چیزی نگفت دیدم عجب پستونهای آویزونی داره درو بست. یهو گفتم تا لباس نپوشدی بیا برات ژل بدن خریدم واسه درد بدنت خوبه.بهش نشون دادمگفت ننه من خودم از اینا دارم ولی خالت برام میزنه من که نمیتونم.گفتم خوب خاله که الان نیست.گفت خوب ولش کن.گفتم مگه درد نداری بیا من برات بزنم.گفت برو بیرون نمیخواد.در حمومو باز کردم گفتم نمیخواد برو گفتم ننه من کس دیگرو از کجا بیارم برات بزنه تو هم که طاقت درد نداری یه هول دادم درو باز کردم هی زر زر میکرد برو نمیخواد.بلندش کردم آوردم از حموم بیرون لخت لخت بود.گفت خدا لعنتت کنه میگم نمیخوام گفتم باشه ولش کردم رو زمین یه آخ گفت رفتم از اتاق بیرون لباس پوشید از اتاق اومد بیرون رفتم بهش گفتم ننه از دست من ناراحت نشو میخواستم کمکت کنم درد نکشی فقط حواسم نبود لختی لباس نداری.یه خورده ماست مالی کردم خر شد.شب که شد بهش میخواستم قرص بدم رفتم دیدم خودش خورده خوابیده دیدم دیگه نمیشه کاری کرد خوابیدم صبح زودتر از من پاشده بود خیلی سرحال بود.نگو این کیر من به این روز مینداختش با اون قرصها.از سر کار که برگشتم پدرو مادرم از مسافرت برگشته بودن خونه.دیگه امشب از کردن مادربزرگ خبری نبود.دیگه هیچ وقت موقعیت پیش نیومد که بکنمش ولی عکساشو دارمو بهشون نگاه که میکنم.پایان

1 نظرات:

ایرانی گفت...

خیلی خوشم اومد.فقط اگه یه جورایی مادر بزرگه هم بیدار می شد و راضی می شد بیشتر خوشم میومد ..ایرانی .

 

ابزار وبمستر