ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

حرفهاي دايي و خواهرزادش

دايي :سلام كس سياه خودم
خواهر زاده :سلام
دايي : چته
خواهر زاده : اگه بخواي اين طوري حرف بزني قطع ميكنما
دايي : جون
خواهرزاده: اه كثافت
دايي : يه ليوان آب كستو مهمونم كن
خواهر زاده : گمشو
دايي : حداقل يه ليوان شاش بريز تو حلقم
خواهر زاده : واقعا كه
دايي : هنوز به دوست پسرت ميدي
خواهر زاده : به تو چه
دايي: چي ميشه به منم بدي كم نمياد كه
خواهر زاده : اتفاقا كم مياد
دايي : كيرم داره ميتركه
خواهر زاده: جدي
دايي :اره قربونت برم ابمو همينجوري هم مياريش
خواهر زاده : چقدر شلي
دايي : اره شلم اما ده دفعه تو يه شب ميكنمت
خواهر زاده : راست ميگي ؟
دايي : امتحانش مجانيه
خواهر زاده : واسه من نه
دايي : چرا ؟
خواهر زاده : خوب ديگه
دايي : حداقل بزار كستو بليسم
خواهر زاده : نچ
دايي : چرا
خواهر زاده : يه دفعه ممكنه بزنه به سرت
دايي : قول ميدم فقط كس و كونتو ليس بزنم كار ديگه نمي كنم
خواهر زاده : نميشه اطمينان كرد
دايي : قول ميدم
خواهر زاده : نه
دايي : دستامو ببند
خواهر زاده : كه چي بشه
دايي : براي اينكه نتونم كيرمو تو كست كنم بدون دست كه نميشه
خواهر زاده : نه
دايي : خيلي تحريكم ميكني
خواهرزاده : اوهوم
دايي : يه لب بده
خواهرزاده : چه جوري ؟
دايي : بيار جلو بچسبون رو لبم تا ميك بزنم
خواهر زاده : سكوت
دايي : يادته اونشب چقدر دست ماليت كردم؟
خواهر زاده : سكوت
دايي : از ترست نمي تونستي تكون بخوري
خواهر زاده سكوت
دايي : چقدر كست اب انداخته بود
خواهر زاده : سكوت
دايي : انگشتمو تا ته تو كونت كرده بودم
خواهر زاده : سكوت
دايي : چقدر كيرمو لا پات گذاشتم
خواهر زاده : هوم
دايي : كير مو اروم اروم تو كونت كردم
خواهر زاده : هوم
دايي : يادته اون شب تو رو به طرف خودم بر گردوندم چقدر لباتو ليس زدم
خواهر زاده : اره
دايي : سرتو بردم زير ملافه كير مو از تو شورتم در اوردم گذاشتم دهنت
خواهر زاده : اره
دايي : يادته ابم پاشيد تو دهنت همه شو خوردي
خواهر زاده : اره
دايي : پس بايد كستو بدي به من تا پاره كنم نه كسي ديگه فهميدي ؟
خواهر زاده : باشه
دايي : موقعشو من معلوم ميكنم
خواهرزاده : باشه
دايي : نمي خوام اون پسره رو ببينيش
خواهر زاده : باشه
دايي : هر موقع زنگ زدم گفتم بيا بايد سريع بياي
خواهر زاده : باشه
دايي : كست مال كيه
خواهر زاده : نمي دونم
دايي: يادت باشه فقط واسه منه نه هيچ كس ديگه
خواهر زاده : هوم
دايي : الان كست خيش شده نه
خواهر زاده : اره
دايي مي خواي واست بليسمش
خواهر زاده : اره
دايي : كير باد كرده مو بكنم تو كست
خواهرزاده : بكن
دايي : اول بايد ساك بزني
خواهرزاده : باشه
دايي : بايد همه ابمو قورت بدي
خواهرزاده : باشه
دايي : دستت رو بزار رو كست
خواهر زاده : باشه
دايي : بمال رو كست
خواهر زاده : خيس شده
دايي : خودم پارت ميكنم
خواهر زاده : قبلا پاره شدم
د ايي : چي ؟ با كي
خواهر زاده : عادل
دايي : عادل؟
خواهر زاده : اره
دايي : چه جوري
خواهر زاده : يادته سه هفته پيش ممد و مريم اومده بودن خونه مامان بزرگ
دايي : اره
خواهر زاده : همون شب عادل اومد سراغم
دايي : مگه اون شب عادل نرفته بود بندر
خواهر زاده : نه ديگه واسه من برگشته بود فهميده بود خونه خاليه
دايي : بعد چي شد ؟خواهر زاده : تو تختم خوابيده بودم كه صداي كاميون عادل رو شنيدم رفتم پشت پنجره ديدم خودشه دلم هري ريخت پايين ترسيدم چون چند بار حركات ناجور ازش ديده بودم
دايي : چه حركاتي ؟
خواهر زاده : چند وقت پيش اومده بود تو اطاقم
به هوای اينكه متكا برداره بهم دست زده بود
ولي سريع از خواب پريدم اونم تا ديد من بلند شدم متكا رو برداشت رفت
بعد از اونم چند بار وقتي داشتم ظرف ميشستم خودشو بهم ماليده بود
يه بار هم وقتي در اطاقم باز بود ايستاد دم در اطاق با خودش ور مي رفت
اون شبم واسه همين خيلي ترسيدم مرتضی و سارا رفته بودن خونه زهرا
سريع رفتم دامن و پيرهن گل و گشاد پوشيدم
ساعت يازده بود كه زتگ درو زد رفتم درو باز كردم
سلام دادم
گفتم : اين ورا
گفت بچه ها رفتن مشهد منم بارم كنسل شد دیدم تو هم تنهايي خوبيت نداره دختر جوون تو خونه تنها باشه گفتم بيام پيشت
گفتم : شام خوردي
گفت : اره بعد رفت دستشويي با صورت و موهاي خيس اومد بيرون
گفتم : حالا که شام خوردی اگه کاری نداری میرم بخوابم
گفت : برو ابجی
رفتم تو اطاقم درم بستم رو تخت نشستم حسابی ترسیده بودم لباسامو در نیاوردم همونجوری بدون لباس خواب رو تخت دراز کشیدم تو هول و ولا بودم اگه عادل بیاد سراغم چیکار کنم یه مدت گذشت دیدم چراغای هال خاموش شد دیگه صدایی نیومد شش دونگ حواسم به در بود اگه داشت باز میشد شروع کنم جیغ و داد زدن تا عادل بترسه نیاد جلو اما خبری نشد یکی دو ساعت گذشت منم کم کم خوابم برد تا اینکه احساس کردم سرم داغ شده چشام از کاسه داره میزنه بیرون و بدنم گر گرفته با این احساس از خواب بیدار شدم دیدم عادل تو تاریکی زیر پای تخت داره کسم لیس میزنه جیغ خفیفی زدم پاهامو بلافاصله جمع کردم گفتم کیه عادل تویی ؟ هیچ صدایی نیومد فقط دیدم یه چیز سیاه از در باز اطاقم زد بیرون بلند شدم در اطاق رو بستم از اولم اطاق من کلید نداشت تا بتونم اطاقو قفل کنم با خیال راحت بخوابم دست زدم به کسم دیدم خیسه خیسه بعدشم ورم کرده بزرگ شده نفهمیدم چند وقت بود داشت کسمو لیس میزنه ولی با یک حس عجبیب غریب از خواب پریدم و جیغ زدم بلند شدم چراغو روشن کردم بعد اومدم نشستم رو تخت چمباتمه زدم به سرم زد اژانس بگریم برم خونه زهرا ولی بعد به خودم گفتم چه بهانه ایی بیارم بگم عادل اومده بالا سرم کسمو لیس زده.نه نمی تونستم فقط باید از رودر بایستی عادل استفاده می کردم و نمی زاشتم کاری باهام انجام بده ساعتو نگاه کردم دیدم یک ونیمه تا صبح کلی راه بود از خوابیدن مجددم می ترسیدم بیرون تاریک تاریک بود هیچ نوری از پنجره نمی اومد از تو هال هم صدایی نمی اومد مطمئن بودم عادل پشت در منظر یه فرصته تا خوابم ببیره تو بیداری من جرات این کارو نداشت یه دفعه اروم از روی تختم بلند شدم گوشمو چسبوندم به در ببینم عادل اونجاست یا نه احساس کردم صدای نفس نفس میشنوم شاید توهم بود وقتی همه جا ساکته ادم از این جور صداها میشنوه وقتی فهمیدم دست چپم روی شورتمه و داره با موهاش بازی میکنه یکه خوردم که چرا دارم این کارو میکنم ؟ چرا پشت درم ؟ براش هیچ توضیحی نداشتم عجیب تر اینکه درو باز کردم برگشتم توی تخت طاق باز خوابیدم دستم رو کسم بود و چشمم به در یه ان سایه عادل رو تو تاریکی دیدم یه کم که چشمم عادت کرد دیدم یه یه زیر پیرهنی تنشه با یه شورت سفید اونم مثل من دستش او شورتش بود من به سایه اون نگاه میکردم اونم به سایه من هیچکدوم هیچ حرکتی نمی کردیم هر دو منتظر بودیم حس کردم دست چپم که روی کسم بود داره دامن کش دار بلندمو میکشه به طرف بالا اونقدر به طرف بالا کشیده شد که سفیدی رونهام و بعدش شورتم از زد بیرون باور کن اصلا نمی دونستم چه اتفاقی داره می افته نمی فهمیدم چرا تو اون شرایط دامنوزدم بالا ولی کاری بود که کرده بودم هنوزدستم تو شورت و سرم به طرف در و رو به عادل بود احساس می کردم تمام اتیش دنیا تو وجودمه گر گرفته بودم تا داشتم میسوختم اصلا احساس خودمو درک نمی کردم با حرکی که من کردم عادل هم کیرشو از تو شورتش اورد بیرون خوب نمی دیدمش ولی ظاهرا کلفت و گرد بود تو بیداری من جرا نزدیک شدن به منو نداشت دستم خیس خیس شده بود مثل این بود که شیر اب کسم تا اخر باز شده باشه اب بود که از توش میریخت بیرون ناله خفیفی کردم و دست راستمو به طرف در دراز کردم از طرف دیکه شروع کردم به مالیدن کسم می خواستم یه جوری از زیر اون همه فشار خلاص بشم با فشار دادن کسم ناله هام شدید تر شد کمرمم قوس پیدا کرد سایه عادل اروم اروم بدون صدا اومد زیر پای تختم احساس جفت پاهام دارن حرکت میکنن به طرف پای تخت بعد شورتم یواش پایین کشیده شد کسم لب تخت و خودم وسط تخت بودم به طوری که پاهام از تخت اویزون شده بودن هیچ حرکتی نمی کردم صدام در نمی اومد فقط منتظر بودم یه ان نرمی کیر عادل رو اطراف کسم احساس کردم با این کار ناله بلندی از حلقومم امود بیرون که به شدت خجالت کشیدم اما دست خودم نبود با صدای ناله من عادل کیرشو بیشتر داد تو فکر کنم هدف عادل فقط لاس زدن با من بود ولی تو اون شرایط اوضاع کاملا بهم ریخته بود و شیرازه کار ازرفته بود کیر عادل اروم تو کسم جلو میرفت ناله های بی اختیار من هم بیشتر و بیشتر میشد ولی صدا از عادل در نمی اومد فقط کیرش جلو میرفت تا اینکه همه همه کس منو تصاحب کرد احساس درد توام با لذتی وصف نشدنی تمام وجودمو در بر گرفته بود.برای بار سوم سیل اب از کسم بیرون میریخت ناله های من منقطع شبیه هق هق شده بود عادل کیرشو از کسم در اورد اینبار راحتر تو رفت دو باره درش اورد بعد اروم می کرد تو شدت ضربه های کیر عادل به مروز بیشتر شد اما بر خلاف من من هن هن افتاده بودم هیچ صدایی از عادل خارج نمیشد حتی دست به من نمیزد بوسم نمیکرد فقط اززیر پای تخت کیرشو مدام داخل کسم می کرد و می اورد بیرون اون شب بارها به نقطه اوج لذت رسیدم که توصیفش غیر ممکنه اخرین مرتبه ایی که عادل کیرشو داخل کسم کرد احساس کردم کیرش بزرگتر شده وباد کرده بلافاصله کیرشو در اورد و زیر پای تخت من شروع کرد به لرزیدن های شدید اونجا بود که صدای ناله های عادلرو شنیدم بلافاصله بعد از اینکه لرزش هاش تمام شد فوری ا زاطاقم خارج شد درم بست.
صبح که از خواب بیدار شدم اولین چیزی که توجهم رو جلب کردلکه های خونی بود که یه کمیش روی تخت و یه کمیش هم روی فرش ریخته بود به روی خودم نیاوردم از اون به بعد دیگه عادل خونه ما نیومد فقط اکرم و بچه ها می اومدن منم دیگه خونه شون نرفتم هر موقع هم که میدیدمش یه جوری از من فرار می کرد نمی زاشت چشم تو چشم بیافتیم به هر حال فکر کنم عادل به شدت عذاب وجدان داره برای اینکه فکر میکنه ابجی ته تغاری با کاری که کرده هیچ وقت می تونه ازدواج کنه و این برای داداش عادل که اهل غیرت و مردونگی و ناموس پرستیه اصلا قابل تحمل نیست.پایان

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر