ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خاطرات ريحانه3

بعد از اون دو بار سکسی که داشتم دیگه سکسی نداشتم خب سرم به کلاس ویلن گرم شده بود کلاس ویلن خونه یکی از خواهرام توی زیر زمینشون تشکیل میشد.استاد ویلن آقای هاشمی بود که آشنایی دور داشتیم باهاش. اون میومد خونه خواهرم و آموزش ویلن و تنبک و گیتار میداد. خب نوبتی می رفتیم توی زیر زمین که نوبت من ساعت 11 صبح بود که واسه ویلن میرفتم.خب خواهرم کلاسش تموم شد و نوبت من بود که برم پایین جلسه چهارم میشد. من ی شلوار لی روشن تقریبا تنگ پوشیده بودم با ی بلوز که تا روی باسنم بود. ویلنمو برداشتمو رفتم پایین.آقای هاشمی بی صبرانه منتظر من بود.اومدم و نشستم کنارش. آقای هاشمی مثل همیشش نبود خیلی شاد و شنگول تر بود خودشو چسبوند بهم که رونش قشنگ چسبید به رون من.تعجب کرده بودم. شروع کرد با من گپ زدنو اصلا صحبتی ازکلاس نکرد. بهم گفت خیلی خوشکل شدی. شک کردم که ی نقشه هایی واسم کشیده خب خودمم دلم میخواست چون خیلی وقت بود سکسی نداشتم و از آقای هاشمی هم بدم نمیومد. ولی چرا آقای هاشمی امروز ی هویی هوس کرده بود با من حال کنه جای تعجب بود.شاید واسه این بود که خودمو درست کرده بودم یا شاید هاشمی اون روز کیرش هس کرده بود نمیدونم.به محض اینکه فهمیدم دلش می خواد خودمو نرم نشون دادم گفتم وقتی با شما کلاس دارم باید خودمو درست کنم. هاشمی خندید و گفت خیلی ممنون از لطفت ولی درست کردن خالی هم که فایده نداره دیگه من نگفتم چطور؟ گفتم خب دیگه باید چیکار کنم؟ بگید تا بکنم.نگاهش رفت به لبام این جوری به من فهموند که لب می خواد. منم همون موقع لبامو خیس کردم شهوتی شده بود. من مثل دخترش بودم من 20سالم بودو اون نزدیک 45 سالش بود ولی داشت میمرد واسه من.بهش گفتم فهمیدم چی می خوای آقای هاشمی گفت جدی میگی؟ گفتم اره شروع کن اشکال نداره تا تموم شدن کلاست بیشتر وقت نداریا.یکم لبامو اووردم جلو اونم صورتمو گرفتو شروع کرد به خوردن لبام تو همین لحظه بود که یاد رامین و حمید افتادم.خب هاشمی وارد تر بود لبای خیسی ازم می گرفت و صورتمو سفت گرفته بود تو همین حین بود که دستشو آوورد لای پام و کسمو از رو شلوار می مالید کاری که رامین و حمید اصلا نکردن اونا زود رفتن سراغ کن من ولی هاشمی که مسن تر بود مستقیم رفت سراغ کس من.این بار ی حال تازه ای داشتم چون کسی با کسم کار نکرده بود تحریک شده بودمو پاهامو می چسبوندم بهم. بعد از کسم دست کشید و رونامو ماساز میداد. لباشو از لبام جدا کرد وبهم گفت تو واقعا محشری بعد بهم گفت میخوری؟ فهمیدم یرشو میگه بازم با حرکت سرم گفتم اره.همون طور که نشسته بود شلوارشو در اوورد و یکیر کلفت پرید بیرون کیری که واقعا دراز بود. دلم ی جوری شد یجور خیلی خوب بهم گفت بیا بشین جلوم. بلند شدم و دو رانو نشتم جلوش. دلم لک زده بود واسه ی همچین کیری.با دستم گرفتمشو یکم مالیدمش بعد کردمش توی دهنم و سرشو میخوردم وای وای وای عالی بود.آقای هاشمی هم سرمو نوازش میکرد. خوب سر کیرشو می خوردم تا اونجایی که میشد میکردم تو دهنمو در میاوردم.بهم گفت شلوارتو در بیار منم دمه های شلوارمو باز کردمو با شرطم با هم کشیدم پایین و نشستم روی صندلی. آقای هاشمی بلند شد نشست جلوی من و شلوارمو تا پایین زانو هام کشید پایین. پاهامو گرفت و برد بالا. کس خوشکلمو که مثل بدنم سفید بود و که دید شروع کرد قربون صدقم رفتنو دوباره گفت تو محشری محشر.بعد شروع کرد به لیسیدن کسم از بالای سوراخ کونم لیس میزد تا بالای کسم. تو حال خودم نبودم واقعا لذت داشت. کسمو خیس خیس کرده بود چوچولمو میکرد تو دهنشو می مکید بعد با دندون می گرفتشو می کشید وای چه لذت بخش بود.تمام بدنم سست شده بود دیگه داشتم ارضا میشدم از پرش بدنم فهمید که دارم ارضا میشم واسه همین دیگه کسمو نخورد و بلند شد.بلند شد جلوم ایستاد و گفت بازم بخور. کیر گندش جلوی من تکون می خورد با همون حالم کیرشو گرفتمو شروع کردم به خوردن. صداش در اومده بود. یکم که خوردم آقای هاشمی کیرشو از دهنم در اوورد و شروع کرد به مالیدنش. پشت سرمو گرفتو سرمو آوورد جلو همون موقع بود که آبش با فشار ریخت روی صورتمو لبام. آب داغو سفت وسفید. مثل لخته خون سفید میموند.بعد دوباره کیرشو کرد تو دهنمو منم سرشو واسش خوردم.دستمال کاغذی رو برداشت و کیرشو تمیز کرد و به منم داد تا صورتمو تمیز کنم.اون روز من ویلن کار نکردم ولی یه سکس خوبو تجربه کردم سکسی که با اون دو تا سکس فرق داشت یعنی متوجه شدم که هر مردی یکطور خاصی حال میکنه.که تا الان شانس خوب من همشون منصفانه حال کردنو منو به حال خودمرها نکردن شاید به خاطر این بود که آشنا بودن....ادامه دارد......

5 نظرات:

ناشناس گفت...

عالي بود ريحانه جان اگر اين داستانهاي شما واقعت داشته باشد خوشبحال شما ازاد راحت هستين ما كه بدبختيم

reza گفت...

عال عالي

reza گفت...

عال عالي

ایرانی گفت...

شبت خوش داداش رضا . ممنون از پیامت ..ایرانی

ایرانی گفت...

دوست آشنام شبت خوش ! امیدوارم ریحانه جان هم این دور و برا باشه و پاسخ پیام گرمتو بده . من علی الحساب یه جواب سلامی دادم خدانکنه بدبخت باشی . این حرفا چیه بدبخت شیطونه که احساس خوشبختی هم می کنه بخند تا غم ازت بترسه و فرار کنه شاد باشی . شب به خیر ..ایرانی

 

ابزار وبمستر