ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سكس سروش با مامانش

من سروشم ۱۹سالم هست یه مامان دارم حدود۳۶ساله که خیلی زیباست. داستانی رو که براتون می نویسم یه داستان واقعی هست که بین من و مامانم اتفاق افتاده.خوب بریم سر داستان. من از وقتی که فهمیدم بلوغ چیه و حس جنسیم مثل بقیه پسر های نوجوان قوی شد تازه فهمیدم که زندگی یعنی چی وقتی با این مسئله اشنا شدم شروع کردم تحقیق درباره این بلوغ و منی و... چون منم مثل بیشتر نوجوان های ایرانی نمی دونستم که اصلا این منی واسه چی از ادم بیرون میاد و یا چرا این حس رو دارم شاید باورش برای کسایی که این داستانو می خونند یکم سخت باشه ولی اگه یکم فکر کنن می فهمن که همچین موضوعاتی توی خانواده های یکم مذهبی هست.خوب می گفتم بعد از این که به بلوغ رسیدم و چند باری که منی تو خواب ازم بیرون اومد کنجکاو شدم ببینم که این ماده چیه ولی چون با پدر و مادرم رودربایستی داشتم نمی تونستم به اونا بگم در نتیجه اطلاعاتی رو که می خواستم از بچه های یکم خلاف مدرسه و به خصوص سایت های اینترنتی به دست اوردم اگه یادتون باشه چند سال پیش سایت شهوت سرا بود که از هر نظر کامل و بروز بود و در ضمن فیلتر هم نمی شد(به خاطر استفاده ازhttps) تو این سایت بود که تازه فهمیدم قضیه از چه قراره کم کم به سایت علاقه مند شدم و از داستان ها و عکس هاش استفاده میکردم(خودمونی بگم حال میکردم)دو هفته ای این طور گذشت که با بخش خود ارضایی انجمن اشنا شدم منم که تا اون موقع اصلا نمی دونستم که جلق چیه این طور شد که با این روش حال کردن اشنا شدم و تصمیم گرفتم که هفته ای ۳بار جلقو بزنم از اون موقه دیگه دیدم که باید سوژه هایی پیدا کنم که با حاشون حال کنم پس شروع کردم به نگاه کردن فیلم های پرن و کلیپ و لباس های زیر مامان.گذشت و گذشت ولی چه گذشتنی مثلا با خودم قرار گذاشته بودم هفته ای ۳بار بزنم ولی شده بود روزی ۳بار توی این اوضاع بودم که فهمیدم مامان جونم فهمیده که پسرش جلق می زنه یه روز که خونه تنها بودیم یه دفعه سر صحبتو باز کرد و گفت که تو خود ارضایی می کنی همینو که گفت دهنم باز موند. هنگ کردم (مامان از کجا می دونست)بهم گفت بدبخت قیافت تابلویه از یک کیلو متری ببیننت می فهمن که خودارضایی می کنی خلاصه گفتم اره یکم حرف زدیم که نباید جلق بزنم و ضرر داره و از این حرفا خلاصه اون روز تموم شد چند روز بعد که از مدرسه اومدم خونه دیدم که انگار کسی خونه نیست رفتم سمت اتاق تا لباسمامو عوض کنم که دیدم بله مامانی نشسته پشت کامپیوترو داره می بینه که پسرش چه داستان ها و کلیپ ها که ندیده تو همون جا بود که ریدم تو خودم رفتم جلو سلام کردم همین که صدای منو شنید بلند شد و یه کشیده بهم زد که صدای ویز ویزش هنوز که هنوزه تو گوشمه. بعد شروع کرد به نفرین کردن گفتن اینکه از راه به در شدی و تمام زحماتم از بین رفت یکم دعوا کرد بعد از این که آروم شد رفتم پیشش و خواهش کردم که به بابا چیزی نگه و این مسئله بین ما بمونه اول قبول نمی مرد ولی بعد راضی شد به کمک مامان جلق هامو کم کردمو تقریبا به حالت عادی برگشتم.بعد از چند هفته که بابام رفته بود ماموریت منو مامانم تو خونه تنها شدیم تو این مدت یکم صحبت کردیم و من بهش گفتم که دارم دیونه میشم و نمی تونم تحمل کنم هر زنی رو که می بینم فکرم میره جاهای بد اصلا ارامش ندارم از این جور حرفا دیدم که قبول کرد که سخت هست و همش نصیحتم میکرد تو این اوضاع بودیم که با خودم فکر کردم که بهتره تو این مدت که بابا ماموریت هست یه جورایی با مامان رابطه رو برقرارکنم بعد شروع کردم به زدن همون حرفا همیشگی و البته یکم رومانتیک تر خلاصه تو این یه هفته به نظرم مخشو زدم و یه جورایی راضیش کردم خلاصه پنجشنبه بود که از مدرسه خسته و کوفته اومدم خونه داخل که شدم دیدم یه فرشته خوشگل که تموم این ۱۶سال پیشش بودم با یه تاب صورتی راه راه و یه دامن کوتاه داره تو اشپز خونه غذا می پزه.درو بستمو سلام کردم مامانمم جوابمو داد رفتم که لباسموعوض کنم گفت کجا؟ گفتم میرم لباس عوض کنم گفت به مامانی بوس نمیدی؟تعجب کردم اخه تا به حال ازم بوس نگرفته بود همینو که گفت گفتم سروش جان مثل این که کارات نتیجه داده وامروز روز تو هست.رفتمو یه روبوسی کردمو لباس عوض کردمو ناهارو خوردیم بعد رفتم که به خوابم یه یک ساعت خوابیدم ولی یه دفعه بیدار شدم دیدم که همه جا ساکت هست بلند شدم رفتم اتاق مامان دیدم که اونم خوابه رفتم جلو دیدم که واقعا خوابیده رفتم رو تخت کنار مامان که دیدم بیدار شد گفت اینجا چیکار می کنی گفتم که خواب بد دیدم میشه پیش شما بخوابم گفت باشه و خوابید. منم سعی کردم بخوابم ولی نتونستم چون نمی تونستم کون قشنگ مامانی رو ببینمو کاری نکنم یکم به خودم جرات دادم دستم گذاشتم رو باسن مامان و مالش دادم بعد یواش یواش دستم رفت زیر دامنش که یه دفعه مامان برگشتو منو نگاه کرد منم خشکم زد خدایا چی بگم بهش. تو این اوضاع بودم که یه دفعه مامان گفت شیطون یک هفته هست داری هر روز حشریم می کنی حالا میخوای تنهایی حال کنی من هنوز تو وضعیت هنگ بودم که یک دفعه گفتم اگه بخوای میتونیم دوتامون حال کنیم برگشت گفت چرا که نه عزیزم اتفاقا یک هفته هست منتظرم. همینو که گفت یا علی گفتیم و سکس اغاز شد اول من شروع کردم به در اوردن لباسای مامان اول تابشو در اوردم و بعد دامنشو وای خدای من چی میدیدم مامانمو دارم لخت می کنم اون روز یه سوتین نارنجی با یه شرت سفید پوشده بود سوتینو دراوردم و شروع کردم به مک زدن و خورن پستون های مامانم وای خدای من انگار تازه متولد شده بودم داشتم شیر میخوردم ولی این پستون ها از عسل هم شیرین تر بود چه برسه به شیر بعد پستون ها رفتم سراغ شرت مامان که یه دفعه گفت عزیرم هنوز لباساتو در نیاوردی ها دیدم اره بابا انقدر هول شدم لباسای خودمو در نیاوردم اومد جلو و منم لخت کرد کیرم گرفت تو دستش همین که با دستای نرنش لمسش کرد انگار تو اسمونا بودم گفت بخورم واسه پسرم گفتم ممنون میشم همینو که گفتم کیرمو گذاشت تو دهنش و حسابی ساک زد بعد منم واسش کس قشنگشو لیسیدمو حسابی حشریش کردم حالا رسیده بودم به قسمت اصلی یعنی کردن مامانی کیرمو گذاشتم لای کسش و اروم هل دادم تو وای چه حسی بود کیرم تو یه جای گرم و زیبا و جادار و البته مطمین به نام کس مامانم بود یکم تلمبه زدمو بعد مدل ۳*۶شدیمو حسابی حال کردیم بعد اون قضیه قرارشد که دیگه جلق نزنمو فقط ماهی یه با با مامان حال کنم که همین طور هم شد و الان ۲سال هست که داره اینطوری پیش میره و حسابی حال میکنم.پایان

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر