ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سکس خونوادگی آرزو قسمت دهم

مهسا آبرومون رفت حالا چکار کنیم؟؟؟؟؟ بلند شو لباستو بپوش برو باهاش صحبت کن.مامان گفت نترس آرزو دهنش قرصه بیا ادامه بده و راحت باش.دایی گفت چی میگی؟؟/؟؟؟؟؟ مامان گفت همونکه خودش گفت حالا بیا منم برگشتم و خوابیدم البته به زور چون بدجور فکرم مشغول صحنه ای که دیده بودم بود.فردا صبح که دایی سرکار بود به مامان گفتم بیا کارت دارم و رفتیم تواتاق دایی گفتم از کی با دایی حال میکنی؟؟؟؟؟؟/ گفت دفعه اول بود گفتم همه حرفاتون رو پشت در شنیدم پس راستش رو بگو؟؟؟/؟؟ گفت حقیقتش از یک سال قبل ازدواج با بابات گفتم مادر جون خبر داره؟؟؟/؟؟؟ گفت حالا که همه چیز رو میدونی و راز دارم هستی بهت میگم ولی قول بده هیچوقت نباید کسی بفهمهااااااااااااا باشه؟؟؟/؟؟ گفتم باشه بگو.گفت مادر جون هم میدونه و خودشم با ساسان حال میکنه حتی سه نفری باهم حال کردیم.گفتم واااااییییییییییییی مامان شما دیگه کی هستین؟؟؟؟؟؟؟/؟؟.خلاصه غروب دایی اومد و بخاطر اینکه بامن چشم تو چشم نشه رفت تواتاقش.10دقیقه بعد رفتم تواتاقش و سلام کردم دایی باعجله بلند شد و گفت سلام و سرش رو انداخت پایین نشست رولبه تختش.گفتم دایی دیشب خوش گذشت؟؟/؟؟ هیچی نگفت.گفتم ببخشید ضد حال زدم از قصد نبود.حالاهم راحتباش من ازهمه چی خبر دارم حتی از رابط تو با مادر جون.دایی یدفعه سرشو چرخوند سمت من و با دهن باز و چشم گشاد منو نگاه کرد.گفتم مامان بامن راحته و رفتم پیشش نشستم گفتم دایی من دهنم قرص نترس و دست انداختم گردنشو یه وری نشستم روپاش و بوسش کردم.گفتم حالا بخند ناراحت نباش.یه لبخند زد و اونم بوسم کرد.گفتم دایی میشه با منم باشی؟؟/؟؟؟ گفت یعنی...؟؟؟/؟؟؟ گفتم آرهههههههههه دیگههههههههه.گفت منکه آرزومه با آرزوم باشم ولی باید از مامانت اجازه بگیری.داد زدم گفتم مامان بیا.مامان اومد دید من تو بغل دایی نشستم.گفت چیه؟؟؟؟؟ گفتم منم میخوام.گفت چیییییییییی؟؟؟؟ گفتم میخوام با دایی باشم.گفت آخه تو هنوز دختری.گفتم خودتم قبل ازدواج دختر بودی.گفت نمیدونم ولی با غریبه ها نباید باشی گفتم باشه.مامان گفت پس ساسان مواظب باش.گفت هنوز من رو نشناختی؟؟/؟؟ مامانم در رو بست و رفت بیرون منم لبم رو بردم طرف لب دایی لب تو لب شدیم شاید 5 دقیقه داشتیم لب میخوردیم و همدیگه رو میمالیدیم.دایی رفت تو گردنم لیسسسسسسسسسس میزد و میخورد که دیگه دیووووووووووونه شدم و بلند شدم کل لباسم رو درآوردم و به دایی گفتم توهم زود لخت شو که طاقت ندارمااااااااااا؟؟؟ دایی با چشمای خمار خندید و گفت حقا که دختر اون مادری و خواهر زاده حلال زاده خودمی.سریع لخت شد و من رو بغل کرد و خوابوند روتخت و دوباره از لبام شروع کرد بعد سینه هامو گرفت تو دستش و گفت جووووووووووون و افتاد به جون سینه هام و میخوردشون.از زور شهوت داشتم میمردم رفت سراغ کووووووووسم و یخورده با دست باهاش بازی کرد و گفت اوپن که نیستی؟؟؟؟؟ گفتم نه داییجووووووون.رفت لای پام و شروع کرد به لیسیدن کوسم.وااااااااایییییییییییییییی روی ابرا بودم چنان کوووووووووسم رو میخورد و چوچولم رو لیس میزد که انگار تموم عمرش فقط اینکاره بوده.داد میزدم و ناله میکردم ووووواااااااي ي ي يییییییییی جووووووووون بخورششششششش.مثل مار بخودم میپیچیدم.باورتون نمیشه تا آخر کوس لیسیش سه دفعه ارضا شدم دیگه نا نداشتم گفتم دایی بسهههههههه دیگههههههه بسهههههههههه.گفت خوب بود؟؟؟؟؟ گفتم آره ه ه ه ه ه.گفت حالا نوبت توئه.منم با کرختی و بی حالی بلند شدم و رفتم سراغ کیرررررررررش که شق و آماده بود سرش رو یه لیس زدم و کردم تو دهنم.4-5 دقیقه ساک زدم که کم کم سرحال اومدم.گفتم حالا بکننننننننننننن توکووووووووونممممممممممممم.گفت طاقت میاری؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتم تو کارت نباشه به پهلو خوابیدم و گفتم کرم بیار و بیا پشتم بخواب کرمش رو آورد زد با سوراخم و به کیرشم زد و گذاشت در سوراخم.گفتم اول یواش یواش بکن بعد هرجور دوست داشتی جررررررررم بده.اونم یواش یواش کرد تو سوراخم.درد داشت ولی خوب منم که بار اولم نبود و کار کشته بودم.بعد از پنج تا شیش تا عقب و جلو کردن یواش گفتم دایی حالا بکوب توششششششششششش.اونم یه دستش رو از زیر سرم رد کرد و سینمو گرفت یه دستشم به بغل کپلم بود و شروع کرد محکم تلمبه زدن.منم داشتم آه ه ه ه ه و اوه ه ه ه ه و ناله میکردم و چوچولمو میمالیدم بکننننننننننننننن بیشتررررررررر تا تهههههههههههه بکنننننننننننننن دایی جوووووووووووون.چند دقیقه من رو چرخوند و خوابید روم و تلمبه میزد تو کووووووونم.میگفت جووووووووون از عید تا حالا تو کف کووووون تپلتمممممممممم چه کوووووووووونیییییییییییییی داریییییییی آرزوووووووووووو بعد از چند دقیقه گفت چهار دست پا شو منم شدم و کوووونم رو واسش قمبل کردم و اونم کیرررررررررشو کرد توشششششششش.جااااااااااااااااان چه کیررررررررریییییییی مثل وحشیها تو کوووونم تلمبه میزد و منم داد میزدم و میگفتم بزنننننننننننننننن دایی بزننننننننننننن محکمترررررررررر جووووووون فداتشمممممممممم خلاصه بعد دو بار ارضای این جوری اونم آبش اومد و تو کوووونم خالی کردووواااااااااااي ي يیییییییییی چه داغ بود جووووووووووون.گفت آروم دراز بکش و اونم با من دراز کشید درحالیکه هنوز کيييیرررررررررش تو كووووونم بود خوابید روم.شاید ده دقیقه روم بود و بدون هیچ حرفی گذشت که مامانم اومد تو گفت اگه تموم شده بیاین شام بخوریم.با ناله گفتیم الان میایم.دایی بلند شد گفت دمت گرم آرزو خیلی با حال بود مرسیییییییییی.گفتم زیرت نرم دایی منم خیلی حال کردم.خیلی با حالی گفت توهم معلومه دفعه اولت نبوداااااااااا درسته؟؟؟/؟؟ گفتم ای همچی..از اتاق اومدیم بیرون.مامان گفت بدجور سر و صدا میکردین؟؟/؟؟؟ گفتم جات خالی مامان این داداشت خیلی باحاله رفتم پیش مامان بزرگ تا من رو دید گفت دختر تو دست مامانتو از پشت بستی چقدر داد و بی داد میکنی؟؟؟؟؟ سرم رو انداختم پایین گفتم ببخشید.گفت اگه حالم خوب بود منم میومدم کمکت و خندید و منم خندیدم....ادامه دارد.....

10 نظرات:

ناشناس گفت...

خوب بود مثل همیشه امیر جون اگه امکانش هست یه داستان سکس بذار که چند نفر زوری مامانه طرف رو میکنن از زبان طرف.

ناشناس گفت...

امیرادامه بده که من خیلی دارم حال میکنم پسر.بازم ازاین داستانها بنویس.من که خیلی دوست دارم

ناشناس گفت...

امیرادامه بده که من خیلی دارم حال میکنم پسر.بازم ازاین داستانها بنویس.من که خیلی دوست دارم

ناشناس گفت...

عالی بود .لطفا این داستانو زودتر ادامه بده.

ناشناس گفت...

امیر خان اگه میشه داستان های سکسی تجاوز رو بیشتر بزارید که یه نفر یا چند نفر به زور دختری رو می کنن .ممنون

ایرانی گفت...

این داستان مثل سفینه ایه که به طرف فضا اوج می گیره وخیلی عالیه .آرزو جان در قسمت اول گفته شد که بر مبنای واقعیت نوشتی و من هم کوچکترین تردیدی نکردم چون این اعتماد به گفتار و کرداردیگران است که دلهارا به هم نزدیک می کند .انسان باید همیشه حقیقت را بگوید تا بالاخره دیگران هم به او راست بگویندهنوز هم کوچکترین شکی در صداقت کلام وگفتارت ندارم فقط تعجبم از این است که آشنایان چقدر سریع باهم اخت می شوند .شاد وخندان باشی ..ایرانی .

ناشناس گفت...

خوب باید گفت این داستان توهین به شعور خواننده است . دختری که فقط چند بار اونهم با یک دوست پسرش سکس داشته با چه سرعتی مادر و پدر و باغبونو دائی مادر بزرگ شو .... وارد ماجرا میکنه ! و در اخر گلایه از مدیران سایت : بد نیست داستانها اول توسط ویراستار خوانده شود تاخدشه ای به اعتبار سایت وارد نگردد

امیرسکسی گفت...

دوست خوب ناشناسم ماهرگز قصد توهین به شعور و اندیشه شما وسایر خوانندگان عزیز رانداشته نخواهیم داشت هدف ما رضایت شماست مادر یک داستان ارسالی شما ,نکاتی راکه توهین مستقیم به شخص خاصی که امکان ویا قصددفاع ازخودراندارد حذف می کنیم قضاوت برعهده شما عزیزان است که یک داستان را تا چه اندازه پذیرا باشیداین داستان با همه کم وکاستیهای خودطرفداران بیشماری داشته است حتی ایرانی عزیز در چند پاراگراف بالاتربه همین نکته انتقادی شما اشاره کرده منتها به زبان وشیوه ای دیگر.اگربخواهیم شاخ وبرگ یک داستان راقیچی نماییم دیگرفرصتی برای شکوفایی استعدادها باقی نمی ماند .من وایرانی خوبم شمارادوست می داریم هرگونه انتقاد وتوهین عزیزان نسبت به خودراپذیراهستیم ولی حاضر نیستیم به اندازه سرسوزنی به اندیشه واستعداد ودرک وشعوربالاس شما توهین نماییم با نظرات وافکار شماست که برای بهبود کیفیت کارمان تلاش می کنیم .با تشویق شماست که جان می گیریم وبا نکته سنجی های شماست که برای ادامه راه مصمم می شویم .درداستانهای خیالی جذاب نکات طبیعی راهم باید مد نظرداشت .باشما هم عقیده ام .همین احترام به شعور شماست که ما را بر آن می دارد که با انتشار نظرمحترمانه ومنطقی شمابا صدای خاموش ورسای خود به همه بگوییم که ما همه شما عزیزان را دوست داشته به همه احترام می گذاریم .ادعا نمی کنیم که نویسندگان زبردستی هستیم ولی می توانیم این ادعا راداشته باشیم که بهترین منطقی ترین با شعورترین ودوست داشتنی ترین خوانندگان راداریم.امیدوارم در آینده ای نزدیک بارفع یا کاهش مشکلات خودبتوانم بیشتر وبهتر در خدمت شما باشم .دست دوستی ومحبت همه شما رامی فشارم .شاد وسربلند باشید .کسی که هرگز به شما واندیشه گرانقدر شما جسارت نکرده ونخواهد نمود ..مخلص شما امیر

مرتضی گفت...

امیر جان خیلی مخلصتیم.
امیدوارم خیلی زود برگردی.همیشه شاد و سربلند باشی.

ایرانی گفت...

امیر جان ممنونم از نظر و توضیح منطقی ات .حرف نداشت .دیگه جای تو ضیح باقی نذاشتی .من هم به نوبه خودم به این دوست خوب ناشناس ولی آشنایم اعلام می کنم که تمام خواننده ها برامون عزیزن دوستشون داریم احترامشونو رعایت می کنیم حتی خود من اونقدر حساسم که مجبورم بعضی وقتا واسه یه کلمه, داخل پرانتز تو ضیح بدم که سوء تعبیر نشه .مثلا اوند فعه در جواب یکی از دوستام و در نظرم نوشته بودم متشکرم از سبک خونی شما ..این سبک به این معنا بود که خواننده, شیوه من نویسنده رو بادرک بالای خودش متوجه می شه ولی یه لحظه با خودم گفتم نکنه فکر کنه کلمه سبک به معنای کم وزن و با فتحه و ضمه خونده بشه که توضیح دادم .هر چند جمله قبلی اش کفایت می کرد ولی ما این جوری دست به عصا راه میریم .در هر حال تا اونجایی که میشه نباید توی ذوق نویسنده های عزیزمون زد .انتقاد سازنده لازمه و من هم از دقت نظر شما ممنونم .سکس با مادر و پدر و نزدیکان همه و همه خیالیه و ما هم بایداین خیالی بودنو با سس و چاشنی واقعیت تزئینش کنیم .حالا اگه این تخیل تبدیل به غلو یا اغراق بشه جای انتقاد داره ولی معنی توهین به شما عزیز و سایر عزیزان رو نداره .در هر حال امید وارم که از آثار و اعمالمان دریافته باشید که چقدر دوستتان داریم و به شما احترام می گذاریم .شاد وتندرست وسرفراز باشید ..ایرانی

 

ابزار وبمستر