ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سکس امیر با زن دایی

امیر هستم 21 سالمه و مجردم تا بحالم با هیچ دختری رابطه سکسی رو تجربه نکردم.من با مادرم زندگی میکنم و پدرم فوت کرده.یک خواهر دارم 8 سال ازم کوچکتره.یک دایی دارم که 30 سالشه و خبر نگاره.کارش اینه که در ماه به شهرهای دیگه سفر کنه و از مردم اون شهرها مصاحبه کنه.یک زن داره که 28 ساله.زنداییم با من خیلی جوره حتی بعضی موقعها که داییم نیست من میرم اونجا تا اون تنها نباشه.اخه اون اهل کرمانه و همه خونوادش توی کرمان زندگی میکنن و ما در تهران زندگی میکنیم.زن داییم اینها 10 دقیقه خوشون با ما فاصله زمانی داره.هر وقت اون کار نداشت میومد پیش ما یا من میرفتم اونجا.یک روز داییم ماموریت 3 روزه براش پیش اومد رفت قم و شبم موند.من داشتم میرفتم با دوستم باشگاه که تلفنمون زنگ خورد.خواهرم برداشت دید زن داییمه به خواهرم گفت میشه به امیر بگی بیاد شام اینجا پیشم حوصلم سر رفته از تنهایی؟؟/؟؟ خواهرم گفت باشه.تلفن رو که گذاشت بمن گفت امیر زندایی میگه بیا اونجا.گفتم زنگ بزن بگو نمیتونم شما برین من میخوام برم باشگاه.مامانم گفت پسرم گناه داره تنهاست برو اونجا ما نمیتونیم بریم چون امشب به دوستم قول دادم بریم خونشون شب نشین.منم از روی ناچاری گفتم باشه ولی انگار اونشب شبه خوشبختیم بود.رفتم خونه داییم زنگ زدم زنداییم در رو باز کرد دیدم.وااااااااای ایندفعه با همیشه فرق داشت.اوه اوه یه تاپ پوشیده بود با شلوارک.؟/؟ رفتم داخل باهاش سلام علیک کردم.اووووووف چشم خورد به چاک سینه هاش.با خودم گفتم جون میده برای کیرررررررررر که بذاری لاش.اومد منو بغل کرد ولی انگار بازم فرق میکرد؟/؟ سفت تر بغلم کرده بود.خلاصه رفتم نشستم اما وااااااای وقتی داشت میرفت آشپزخونه کونش تکون تکون میخورد.پرسید امیر جون شام خوردی یا نه ؟؟/؟؟ گفتم نه نخوردم ولی خودتو زحمت نده عزیزم.گفت چه زحمتی توام مثل داییت هستی.این رو گفت تعجب کردم ؟؟/؟؟ رفتیم شام بخوریم پشت میز نشستم دیدم اومد پیشم نشست گفت راحت باش امیر جون خودت میدونی چقدر دوستت دارم مثل داییت باهام رفتار کن عزیزم.دیگه داشتم شاخ درمیاوردم ؟؟/؟؟ با خودم گفتم اینجورکه بوش میاد میخواد امشب با من سکس کنه ؟/؟ وقتی غذا رو خوریم سریع ظرفها رو جمع کرد و امد پیش من نشست گفت امیر جونم یه چیزی بگم ؟؟/؟؟ گفتم بگو زندایی.گفت آخه.آخه خجالت میکشم.گفتم نترس عزیزم بگو بین خودمون میمونه.؟/؟ گفت من مشکل جنسی دارم با داییت چون نمیتونه منو ارضا کنه زود آبش میاد تو میتونی منو امشب ارضا کنی؟؟/؟؟ هیچی نگفتم ولی خیلی تعجب کرده بودم.شوک زده شده بودم که لبهاشو اورد جلوی لبم گفت چرا منتظری انقدر خنگ نباش.منم دلو زدم بدریا با خودم گفتم کون لق دایی و صورتشو گرفتم و لبش رو تا تونستم خوردم.گفت امیرم بریم اتاق خواب روی تخت ؟/؟ گفتم جوووووووون بریم فدات بشم.خونشون دوبلکس بود پله میخورد تا بری اتاق خواب.روی پله ها دستمو از پشت سرش که داشتم میرفتم رسوندم به سینه های نرمش.اووووووووف مثل پنبه بود لامسب.زندایی جون گفت تو امشب شوهرمی راحت باشه هرکتری دوست داری بکن من ماله توام امیر عزیزم.رفتیم بالا توی تا توی اطاق رسیدیم روی تخت خوابید گفت زودباش امیر که دارم میمیرم از شهوت کوسم داره بال بال میزنه بیا با دندونهات گازم بگیر لیسم زدن بخورم بکنم واااااااای زودباش امیرررررررررر.گفتم چششششششم عزیزم میکنمت میخورمت جووووووون.لخت شدم خوابیدم روش.تموم لباس هاشو درآوردم لبهاشو لیس میزدم گردنش گوشهاش آییییییی رفتم پایین رسیدم به سینه هایه بزرگ و سفت و قشنگش گفت امیرررررر بخورشون میک بزنننن شیر بخورررررر امشب نیاز شدیدی به کیرررررررر دارم.سوتینش رو دراوردم و نوک سینه راستش رو کردم توی دهنم لیس میزدم و سینه چپش رو با دست میمالیدم.داشت پرواز میکرد بیچاره زندایی بدجور توی کف بود.رفتم سمت ناف و رونهاش رو زبون زدم واااااای چه حالی میده جااااااااااان.دیگه خودم هم بدجور کیرم شق شده بود و بی تابی میکرد.شورتش رو درنباوردم و زدم کنار و یک لیس زدم به کوسش که چه عرض کنم بهتر بگم دریاچه از بس خیس و لزج شده بود و آماده ورود کیرم.سریع همونجور که شورتش رو به کنار پاش جمع کرده بودم رو نگه داشتم و کیرررررررمو گذاشتن جلوی سوراخ داغ کووووووووس زندایی جونم.دیگه معطلش نکردمو با فشاررررررر همشو تا خایه کردم توششششششش واییییییییی سوختم از داغی کوس اووووووف زنداییم یک داد کشید گفت واااااااااای اخ خ خ خ جوووووووون خایه هاتم بکنننننن توششششش تلمبه بززززززن محکمتر بکننننن امیررررررر تندتر اووووووووف منم با فشار بیشتر و سریعتر تلمبه میزدم اونم آ ه ه ه ه میکرد میگفت اخ جووووون جررررر خورد کوووووووسم داره آبم میاد امیرررررر واااااااایییییییی با این حرفهاش منم تحریک شدم داشت آبم میومد گفتم داره میااااااااد گفت بذار بیاد جووونآبتو نریزی بیرون عزیزمممممم خالیش توشششش.منم انگار دنیا رو بهم دادن آخه دوست دارم همیشه آبمو بریزم توی کوس و کون بیشتر حال میده.آبم با تموم قدرت اومد و ریخت توی کوس زندایی عزیزم بوسم کرد و گفت مرسی امیر جون من دو دفعه ارضا شدم.بوسیدمش و یک لب ازش گرفتم گفتم من هم ممنونم عزیزم و بغلش کردم و بخواب رفتم.پایان

3 نظرات:

ناشناس گفت...

salam amir joon!
damet garm mesl hamishe toop bud mikhamet!
faghat ye chizi mano az to narahat karde unam ine ke chera be nazarat ma javab nemidi nakune barat mohem nistim.
rasti mikham yeki az dastanamo montasher koni bayad chekar konam?

Unknown گفت...

سلام داداش عزيزم من مخلص همه هستم شرمنده ام كه جواب ندادم از همه دوستان معذرت ميخوام مشكلات كاري و غيره موجبش است؛اما هركس داستاني داره و قصد انتشارش رو داره لطفا به آدرس جي ميلم بفرسته تا بانام خودش بذارم وب موجب افتخاره بنده است؛اما دوستي كه فرموديد داستان جديد نميذارم و نميايد منكه دارم براتون ميذارم عزيز مربي عملي من امير با زن دايي و هوس يا عشق داستان نيست فدات شم؟ اما اون دسته از افراديكه در نظرات فحاشي ميكنند و حرفهاييكه لايق خود و خونوادشونه ميزنند بايد عرض كنم اين وب مانند بعضي از سايتها نيست كه آدمهاي بي فرهنك و نفهم با دادن نظرات زشت و فحاشي بخوان شخصيت خودشون رو نشون بدهند لطفا بريد همون سايتهايكه براي نوشتن داستان كسي ارزش قائل نميشيد و خواهر و مادر بنده خدا رو يكي ميكنيد بجاي تشكر كردن؛شما از حسادت و بي عرضه بودنتونه كه اينكارهارو انجام ميديد مرديد 1 داستان مانند همون كسيكه فحش داديد بهش بنويسيد؛در آخر از همه دوستان بافرهنك و باشخصيت خودم تشكر ميكنم شاد باشيد عزيزان

red dragon گفت...

damet garm amir jun!
bebin dastanhay jadedet khili kame!
masalan khod man tamam dastan hay webet ro khondam o hamsho az hefzam!
belakhare bi sabrane montazer dastanhay jadidet hastam!
mikhamet!
red dragon

 

ابزار وبمستر