ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

من و مهتاب قسمت دوم

داد زد مرتيكه كوس كش مهتاب گفت واااااااااى خدا داداشمه از روش بلند شدم
و سريع شلوارم رو پوشيدم يکدفعه داداشش مثل وحشي ها با مشت اومد توی
صورتم و از هوش رفتم به هوش كه اومدم ديدم يک مرد و يک زن با همون پسره
بالای سرم هستن فهميدم بابا مامان و داداش مهتاب هستن مهتابم اون گوشه
نشسته با سر و صورت كبود داشت گريه ميكرد فهميدم حسابى زدرنش بابای مهتاب
بمن گفت همه چيز رو ميدونم اگه الان ببرم تحويل قانونت بدم ميدونی كه
سريع اعدامى ولى چون ما آبرو داريم توی محل یکراه ديگه ام دارى بدون
اينكه كسى از اين قضيه بویی ببره با پدر و مادرت يک خواستگارى رسمى بيا
تا سرت بالای دار نره اگر هم بخواى فرار كنى يا شونه خالى كنى پيدات
ميكنيم سرت رو بالای دار میفرستم بعد بابای مهتاب به پسرش گفت مهرداد اين
يارو رو ميبرى در خونشون پيادش ميكنى و يک تحقيقم كن كه مطمئن بشى خونه
خودشونه پسره گفت باشه بابا و بعد منو برد.رفتم خونه مامانم گفت كجا
بودى؟/؟ چرا دير كردى؟؟/؟؟ يک جورى پيچوندمش و ازش پرسيدم بابا هنوز
نيومده؟/؟ گفت نه نيم ساعت ديگه مياد رفتم توی اتاقم روی پيشنهاد پدر
مهتاب فكر كردم يعنى فكر كردن نميخواست من مهتاب رو دوست داشتم اگه اين
ماجرا پيش نميومدم با مهتاب ازدواج ميكردم زنگ آيفون خورد بابام بود اومد
توی خونه شام رو خورديم بعد رفتم پيشش ميخواستم گند كارى كه كردم رو
يجورى بهش بگم سر صحبت رو باز كردم شانسى يک چيزى به ذهنم خورد بهش گفتم
بابا راستى صبح نگفتى اون خبر خوبت چيه؟/؟ بابام گفت: بابا جون ميخوام
برات زن بگيرم چند وقته‎ ‎ديگه دنبال‎ ‎رفيق‎ ‎بازى نيستى كارهای بدت هم‎
‎گذاشتى كنار از‎ ‎رفتارهات هم‎ ‎معلومه عاشق‎ ‎شدى الان‎ ‎بهترين موقع
برای زن‎ ‎گرفتنه البته اين‎ ‎پيشنهاد مامانت بود‎ ‎كسي رو در نظر‎ ‎دارى
يا خودم برات پيدا‎ ‎كنم؟/؟ داشتم از خوشحالى بال درمياوردم‎ ‎ديگه لازم
نبود اون‎ ‎قضيه گند كاريم رو بهش‎ ‎بگم كه‎ ‎معلوم نبود چه‎ ‎بلايى سرم
مياره مثل بچه كوچولوها پريدم‎ ‎بابامو‎ ‎تند تند‎ ‎بوسش كردم‎ ‎بعدم
دويدم سمت مامان‎ ‎گرفتمش توی بغلم بوسش كردم‎ ‎بابام گفت ديگه زيادى‎
‎لوس نشو‎ ‎بهش گفتم بابا من‎ ‎يكي رو در نظر دارم‎ ‎قول ميدى به‎ ‎زودى
بريم‎ ‎خواستگارى گفت‎ ‎اول آدرسش رو بده من برم يكم تحقيق كنم بعدا
بريم خواستگارى آدرسو براش نوشتم گفت فردا اول صبح ميرم تحقيق انگار
داشتم خواب ميديدم رفتم توی اتاقم زنگ زدم به مهتاب قضيه رو براش تعريف
كردم اونم خوشحال شد بود.صبح كه بيدار شدم سريع از اتاقم زدم بيرون ديدم
بابام داره ميره سريع رفتم بهش سلام دادم در حياط رو براش باز كردم تا
ماشينش رو ببره بيرون وقتى رفت خواستم در رو ببندم ديدم سامان نون سنگک
خريده بود داشت از جلوی در حياط ما رد ميشد منو كه ديد ايستاد گفت: دارم
برات كوچولو بعد نيش خند زد و رفت.دويدم رفتم يقه اش رو گرفتم گفتم بچه
كونى كيرم هم نميتونى بخورى هولش دادم گفتم بزن به چاک همين جوریكه داشت
ميرفت ميخنديد با خودم گفتم اين يک نقشه اى برام كشيده قبلا که منو ميديد
بد نگاهم ميكرد ولى الان داره ميخنده؟؟/؟؟ با گوشيم زنگ زدم خونه مهتاب
باباش برداشت قضيه ديشب رو براش تعريف كردم گفت آفرين اينجورى بهتره
حداقل دو روز ديگه بابا مامانت بهمون نيش و كنايه نميزنن.بابام از تحقيق
كردن اومد تحقيق كرده بود گفته بودن دختر خوبيه و قرار شد بريم خواستگارى
فرداش رفتيم آزمايش خون خونهامون بهم ميخورد بعدم رفتيم نامزد كرديم قرار
شد یکماه ديگه جشن عروسى بگيريم بريم سر خونه زندگيمون بابام كليد اون
خونمون كه نزديک محلمون بود رو بهم داد بابای مهتابم گفت بعد عروسي بيا
كارخونه خودم استخدامت ميكنم همه چیز خوب پيش ميرفت هم خونه جور شده بود
هم كارم اين يکماه به خوبي و خوشى در كنار مهتاب گذشت دو روز مونده بود
به عروسيمون كم كم شروع كرديم به تهيه تداركات عروسى و عروسى گرفتيم به
خوبي و خوشى گذشت هيچ روزى به اين خوبى نبود هم برای من هم برای مهتاب
ديگه ساعت دوازده شب شده بود مهمونها داشتن ميرفتن ما ازشون خداحافظى
ميكرديم چند دقيقه بعد همشون رفته بودن بابای مهتاب كه ديگه پدر زنم شده
بود اومد و گفت:خوب ديگه دست زنت رو بگير ببر خونه خودت وسايلشم كامل
چيديم يک سوييچ ماشينم بهم داد و گفت اين كادوی ناقابل من به شماست خود
ماشينم جلوی در پارکه رفتيم با مهتاب سوار ماشين شديم راه افتاديم رفتيم
سمت خونه جديدمون در رو باز كرديم رفتيم داخل يک صدايى ميومد رفتيم جلوتر
ديديم سى دى روشنه داره فيلم سكس من و مهتاب رو نشون ميده؟؟/؟؟ دقيقا از
اون اولى كه داشتم ميرفتم خونه مهتاب تا اونموقعی كه داداشش اومد مچم رو
گرفت دقيق فيلم گرفته بودن؟؟/؟؟ مهتاب قش كرد افتاد زمين منم مات و مبهوت
مونده بودم...ادامه دارد

2 نظرات:

matin گفت...

عجب داستانی هست ادام دوست داره هر چی سریعتر ادامهش رو بخونه

ناشناس گفت...

thx ghashang bud faghat zud edamasho bezar bebinam chi mishe

 

ابزار وبمستر