ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه درمانی قسمت سوم

هیجان زیادی داشت بالاخره جمشید رفت کمی از ادکلن گرانقیمت ملایم و هوس انگیز فرانسوی اش را به صورت گردن و پیراهنش زد.روژ گوجه ای خوشرنگ و براق را به لبانش مالید تا برجسته تر و هوس انگیزترش سازد.از روژگونه هم استفاده کرد بنظر میرسید ضربان قلبش چند برابر شده باورش نمیشد 24 ساعت بی سر خر در آغوش عشقش باشد برای تلفنهای احتمالی در روز هم بهانه هایی از پیش تعیین کرد.در خانه را هم که باز نمیکرد بالخره لحظه موعود رسید و چشم منوچهر بجمال پری روشن شد البته پری در این نیم ساعتی که پس از رفتن شوهرش منتظر معشوقش بود چند بار با دستمال کاغذی کوسش را خشک کرد و هر بارهم به آن عطر مخصوص میزد.- پری چقدر خوشگل شدی.شدی مثل 18ساله ها با خودت چیکار کردی؟/؟- همش بخاطر توست میدونی که چقدر دوستت دارم اواخر خرداد ماه بود و ساعت از10هم گذشته بود آفتاب بیشتراز نصف حیاط مخصوصا محوطه باغ را پوشانده بود.هوا معتدل و تقریبا کمی گرم بود.- منوووووچ.- جان منوچ.- میتونم ازت یه چیزی بخوام؟/؟- تو جان بخواه پری - میتونم ازت خواهش کنم دو تاییمون لخت توی این باغ و گلزار قدم بزنیم؟/؟- چه اشکالی داره منکه از خدامه فقط بذارهر کدوممون اون یکی رو لخت کنه- چه با احساس.ان دو شروع کردند به لب گرفتن از یکدیگر دست منوچ داخل پیراهن پری بود و با سینه های کوچک و مرمرینش بازی میکرد با نوک زبانش با نرمه گوش پری بازی میکرد و ارام در گوشش نجوا میکرد که دوستت دارم دستش را از زیر دامن پری به شورت توری قرمزش رساند و ارام با کوسش بازی کرد.پری هم از طرف دیگر با کیر منوچهر ور میرفت.همچین کیری را در فیلمها هم ندیده بود.خیسی کوس پری به یک وجب پایین تر هم سرایت کرده بود.خلاصه هر دو لخت مادر زاد شدند و برای چند دقیقه استپ زدند و انگونه که پری میخواست عمل کردند.در باغ گیلاس و گل به قدم زدن پرداختند.- میدونی منوچ من یاد چی می افتم - نه بگو- ا ه ه ه ه ه بی احساس یاد اولین عاشقای دنیا آدم و حوا رو میگم اره عشق من همه چیز من و تو الان داریم تو بهشت قدم میزنیم نمیخوام از این بهشت بیرونمون کنن.گیلاسی چید و به منوچهر داد این بهشت فعلا فقط همین یه میوه رو داره به هیچ قیمتی نمیخوام این روزای خوب نابود بشه نمیخوام از این خواب واقعی بیدار شم ببین حتی سگها رو هم بستم و رو چمن هم پتو پهن کردم آه ه ه ه که چه لذتی داره زیر آسمان آبی آدم جسم و روحش را در اختیار معشوقش بذاره پری بر روی پتو و رو به اسمان دراز کشید و منوچهر پشت به آسمان بر روی او قرار گرفته بود باغ طوری بود که از هیچ طرف دید نداشت و تازه آنها ته باغ بودند منوچهر کارش را شروع کرد اول با لیسیدن کووووووس پری.پری جیغ میکشید و اه ه ه ه و ناله میکرد اما دیگر منوچ مانعش نمیشد چون میدانست که صدایش بجایی نمیرسد.-تو چقدر خوب میخوری همینطور میک بزن اووووووومد اووووووووومد تازه اولشه پری به آسمان ابی مینگریست گویی که در حال پرواز بود چمن گلهای رنگارنگ استخر که نور آفتاب درخشان ترش کرده بود همه همه پری را به اوج هوس رسانده بود.منوچهر کیرررررررر کلفت و درازش را به چوچوله پری چسبانده بود و با آن بازی میکرد.- بازم که داری اذیتم میکنی بذارش توشششششش دیگه - چشم در خدمتم ملکه من امان نداد و کیررررررش را تا تهههههه فرستاد توی کوووووووس زندایی جوووووونش با دست چپش سینه چپ او را چنگ میزد و با لبانش نوک سینه سمت راست او را میمکید.اینکار پری را حشری تر میکرد و برای دومین بار ابش امد در حالیکه منوچهر طوری تنظیم کرده بود که بین زمانهای ارضا شدنش فاصله بیفتد چون این پری که او دیده بود تا فردا ولکن معامله نبود.- اه ه ه منکه برات ساک نزدم؟/؟.- تازه یادت اومد؟؟/؟؟ دلخور شدی؟/؟ نه راستش گفتم شاید امروز زیاد میلت نمیکشه/.- بیار بده بمن شکلات دسته دار خودمو فقط مال منه فداش میشم هر چقدر بخوای برات لیس میزنم مثل سگ میشم و برات لیس میزنم مال منه نمیذارم هیشکی باهام شریک شه گاه به آرامی و زمانی هم به تندی کیر منوچهر را می لیسید بذار بیارم بیرون آبم میره تو دهنت هااااااا.- بره اشکال نداره همش مال خودمه میخورمشششش منوچهر دیگر بخود فشار نیاورد و جلوگیری نکرد با لذتی بی پایان منی را به دهان پری ریخت زن دست بردار نبود باز هم به ساک زدن و میک زدن خود ادامه داد و حتی به تتمه اب مرد رحم نکرد منوچهر سکس سگی را خیلی دوست داشت.پری پشت کرد دو زانو و منوچ هم که تازه آبش آمده بود با مقاومت بیشتری کوس پری را میکرد شانه های او را ماساژ میداد موهایش را نوازش میکرد به همه جای بدنش دست میکشید.پری دیگر در این دنیا نبود میخواست زمان متوقف شود تا او همچنان لذت ببرد.آه ه ه آرامی کشید.برای سومین بار ارضا شده بود.آنان دقایقی در اغوش هم آرمیدند و به راز و نیاز پرداختند.کسی شاهد آنان نبود جز دو سگ نر شکاری گردن کلفت که به گوشه حیاط بسته شده بودند و چند پرنده.قرار گذاشتند که از استخرهم استفاده کنند.استخر به شکل مستطیل بود حود 150متر زیر بنا داشت عمقش در بیشتر جاها بیشتر از 2 متر بود ولی آنروز پری بیشتر از یک و نیم متر آبش را بالا نیاورده بود فکر میکرد اینجوری راحت تر میتونن هر کاری که میخوان توش بکنن.هر دو با هم خود را به آب انداختند پری آنقدر آماده باش بود که در جا مایوی خوشگل و هوس انگیزش را پوشید.در واقع میتوان گفت همان شورت بود و منوچهر که کاملا لخت بود.- چطور شد که تو لخت لخت نشدی؟/؟- اینجوری هیجانش بیشتره من میخوام که تو منو لخت کنی میخوام که تو شورت منو پایین بکشی.توی آب تمیز استخر که آفتاب کمی ولرمش کرده بود با هم ور میرفتند.دست منوچهر داخل شورت پری بود.اب چرب و چسبناک داخل شورت معشوقه اش نشان میداد که این آب استخر نیست و باید دست بکار شد.عزیزم یه چیزی یادمون رفت.- چی؟؟/؟؟ یادمون رفت کرم ضد آفتاب بزنیم البته من میتونم از آب کیر تو استفاده کنم ولی بخواد تمام بدن منو بگیره کافی نیست.هر دو با هم خندیدند پری کرم ضد افتاب امریکایی اصل را آورد و منوچ اول دست بکار شد.آنقدر آرام و هوسناک به تمام سطوح بدن معشوقه اش دست میکشید که او را بی طاقت کرده بود کیر منوچهر شق شده بود.زن به روی شکم دراز کشیده بود و کون و پشتش به هوا بود در همان حالت که منوچ به کوسش دست میمالید و حسابی کرم مالیش میکرد گفت منکه دارم کرم میزنم پس بیا کیرم بزنم و در همان وضعیت پاهای پری را از دو طرف کمی باز کرد تا کوس گربه ایش مشخص شود.شمشیر را به غلافش فرستاد و باز هم صدای اه ه ه و ناله پری بود که تمام فضای سبز و محوطه را در برگرفته بود.فعلا همینقدر کافیه.کنار استخر هم کار داریم شب و بعد از ظهر هم کار داریم. نوبت پری بود که معشوقش را کرم مالی کند سربه روی سینه های برجسته و مردانه اش نهاد و با دستهایش هم کارش را میکرد کیر آماده او را در دست گرفت و قبل از کرم زدن برایش ساک زد و در اوج هوس یارش مقداری از کرم را بر روی دستش ریخت و با ان کیر منوچهر را میمالید مرد آنقدر بخود فشار میآورد که آبش نریزد و به اصطلاح برای موارد حساس تر صرفه جویی میکرد.لحظاتی بعد منوچ در ابتدای استخر و پری هم در لبه ان بود.پری طوری خود را بر روی لبه قرار داده بود که قسمت پاهایش درون و قسمت تنه اش بیرون استخر قرار داشت اوایل آنهم که عمق کمی داشت و زبان مرد بر کوس زن مسلط بود.مثل ادمهای گرسنه و تشنه کوس خوری را شروع کرد.چند دقیقه بعد در اغوشش گرفت و با نیروی فراوان شروع به کردنش در اب کرد صبح تا بحال فقط کوسش را میکرد هر دو در اب بودند منوچهر پری را بلند کرده بود طوریکه انگار پاهای پری دور کمر عشقش حلقه زده بودند آنها رو در روی هم و بهم چسبیده بودند و مرد بشدت کیررررررررش را به کووووووووس زن میکوبید و دیگر به ناله های او توجهی نداشت که پی در پی میگفت بکش بیرون سوختممممم آتیش گرفتمممم البته بلافاصله میگفت نه نه شوخی کردم یوقت کیرررررررتو بیرون نکشی هااااااااا بذار حسابی درمان بشم بذار جبران 20 سال محرومیتو بکنم لحظاتی بعد در همان حالت منوچ لب بر روی لب پری نهاد و ضرباتش را کمی آرامتر کرد.- خوب میدونی چطور آتیشم بزنی کارتو خوب بلدی یوقت مواظب باش دخترا گولت نزنن اونها عبور آزاد نیستن و منم دیوونه میشم فقط میخوام مال من باشی تنه پری بالاتر از آب قرار داشت در زیر نور خورشید و قطرات اب چشمانش به آبی آسمان میمانستند لبانش به سرخی گیلاس و موهای طلایی و بلندش به زیبایی و درخشش آفتاب بود. همه اینها را به معشوقه اش گفت و او با لذت بیشتری به او کوس میداد.- کوووووووسم تشنه است کووووووووسم تشنه است آب میخوااااااااااد.از استخر بیرون آمدند و به کارشان ادامه دادند پری دیگر در این عالم نبود در وضعیتی بود که اگر هم گیرشان می انداختند دوست داشت اول آبش بیاید و آب کیر منوچهر به کوسش بریزد و بعد جواب بقیه را بدهد آن حالت خماری را با هیچ چیز در این دنیا عوض نمیکرد ورود و خروج کیر به کوس و ضربه های آن شدیدتر شده بود.آبم اوووووووومد.آبم اووووووووومد. آب بددددددددده.آب بددددددده.آب میخواممممممم.آب میخوامممممم و مرد که یک ساعتی میشد جلوگیری میکرد با تمام هوس و اشتیاق و با همه وجودش آبش را به داخل کوووووس پری ریخت.چند لحظه بعد زن کوس و پاهایش را رو به بالا گرفت.- میخوام آبت کمتر حروم بشه نمیخوام از کوسم بیرون بزنه راستی چی شد سراغی از سوراخ کونم نگرفتی؟؟/؟؟ ـ صبر کن به اونجاشم میرسیم گاماس.گاماس.شاعر میگه اندازه نگهدار که اندازه نکوست تو که میدونی من دل ندارم اذیتت کنم روزت رو خراب کنم اگه الان بذارم توی سوراخ کونت و اگه دردت بیاد و یا بمشکل دیگه ای بخوری چند ساعت باقی مونده رو میخوای چطور حال کنی؟/؟.- ممنونم از اینکه اینقدر پیش خود حسابی و بفکر منی.دوباره لب بر لبان هم نهادند و در آغوش هم آرمیدند نیمساعتی را در همین وضعیت بودند در سکوت و آرامش.ساعت حدود دو سه بعد از ظهر بود که با حیاط خداحافظی کرده قسمت بعدی کارشان را شروع کردند هر دو گرسنه شان شده بود.- سبزی پلو با ماهی یا با ماهیچه میدونم هر دو تاشو دوست داری بخور که باید کلی قوت داشته باشی علاوه بر ناهار انواع و اقسام میوههای رنگارنگ هم برایش آورد پس از خوردن ناهار منوچهر دانه ای توت فرنگی برداشت و آن را از وسط گاز زد و به پری جانش نشان داد گفت میدونی این شبیه چیه؟/؟- نه تو بگو.- شبیه کوس کوچولوی تو.- خب برنامه بعدی ما چیه؟/؟- زندایی خوشگل و تیتیش مامانی من میدونه که من بعد از ناهار باید حتما یک ساعتی رو بخوابم مگر اینکه دانشگاه باشم و نتونم.- خب بعدش؟؟/؟؟- بعدش روز از نو روزی از نو غذا که پایین رفت سبکهایی رو که صبح پیاده نکردیم بعد از ظهر انجامش میدیم مثلا یه حالتیه که من بهش میگم میدان آزادی البته بیشتر قسمت بالاش شبیه میدان آزادیه و قسمت پایینش پس از ابتدای کار متغیر میشه به اینصورت که من و تو از پشت بهم می چسبیم در جهت مخالف هم یکی رویش بسمت چپ و دیگری بطرف راست از طرف پایین تو کون و باسنت را بطرف کیرم هدایت میکنی و من کیرم را بطرف سوراخ کوست میفرستم اگه بتونیم از پشت همو قلاب کنیم و مثل پاندول ساعت اینور و اونور بریم که خیلی خوبه.پری سگرمه هایش در هم رفت.- تو اینها رو از کجا میدونی؟/؟- از فیلمها دیدم.- امیدوارم اینطور باشه وگرنه من تحمل خیانت تو رو ندارم در حالیکه اتوماتیک وار داخل کوس میشد و گاه هم بیرون میآمد هر دو چسبیده و در آغوش هم خوابیدند ساعت حدود 5 بعد از ظهر بود که هر دو از خواب بیدار شدند دست منوچهر روی کوس پری بود کف دستش را به کووووس او فشارررررررر میداد و با انگشتانش به قسمت بالای کوس و در واقع زیر شکم دست میکشید.زن با اینکه بشدت حشری شده بود اما ناگهان از جا پرید و فرار کرد.- اگه میتونی منو بگیر و بکنننننننن ناقلا خیلی فرز بود منوچ حلقه محاصره را تنگ کرد پری چاره ای نداشت جز انکه از پله های بین طبقه اول و دوم بگریزد وسط پله های فرش شده مرد زن را به تله انداخت پری را محکم گرفت دو دستش را با دست چپش گرفت پای چپش را بر روی جفت پاهایش گذاشت و با آخرین توان فشار میداد.با آرنج دست چپش هم فشار سختی به کمر او میآورد بیچاره دست چپش.بعد کیرش را از پشت به کوس پرنده اسیر فرستاد.- بسه.بسه.دیگه آتیش گرفتم اگه ولم کنی دیگه فرار نمیکنم. - چی؟/؟ من به تو اطمینان کنم؟/؟ هرگز و همینطور به کردنش ادامه داد ناگهان احساس کرد آب گرمی بر روی کیرش باریدن گرفته انگار این زن اب بیست سالش را ذخیره کرده بود و در این حال آب کیر خود را بار دیگر به کوس پری ریخت منتها اینبار از پشت.- ببینم خیلی دردت اومد؟/؟ خودت خواستی من چاره ای نداشتم منو ببخش خودت خواستی که من وحشیانه عمل کنم.- نه اتفاقا خیلی لذت بردم وسط کمر پری کبود شده بود و دست و پایش هم درد گرفته بود اما غرورش اجازه نمیداد که بنالد.- حالا دیگه نار نکن مثل یه دختر خوب و حرف شنو همینجا بمون تا از دلت در بیارم شروع کرد سر تا پای پری را لیسیدن و بعد هم از نوک انگشتان پای او تا فرق سر او را با لبان غنچه کرده اش موچ موچ میکرد و گاه نوازشش میکرد و گاه هم همه جای او را میبوسید.حسابی او را مثل دختر بچه ها لوس کرده بود با آنکه پری در طول هفته بیشتر از دو سه جلسه به کلاس رقص خصوصی نرفته بود اما علاقه و انگیزه او باعث شده بود که خیلی زود پیشرفت کرده و با رقصهای متنوعش دل از معشوق ببرد.یک ساعت برای او رقصید پس از خوردن شام یکی دو ساعت در آغوش هم درد دل کردند.- نگاه کن ببین ستاره ها چقدر قشنگنن دوست داشتی الان من و تو کنار اونا بودیم؟/؟- اگه میشد توی آسمون تو رو کرد آره.- من دارم باهات جدی حرف میزنم تو احساسات منو مسخره میکنی؟/؟- نه منم دوستت دارم منم دوست داشتم الان توی آسمونها با تو پرواز میکردم میگفتم که چقدر دوستت دارم میگفتم که هیچوقت فراموشت نمیکنم.میگفتم که برات میمیرم میگفتم که بزرگترین لذت زندگیمو از بودن با تو میبرم.- نگو تو رو خدا هوسمو زیاد کردی منوچ منو ببوس لبامو ببوس بغلم کن بگو که فقط مال منی.- منوچهر لب بر لبان پری گذاشت و دستانش را دور کمر پری حلقه زد معلوم نبود این خستگی ناپذیران کی بخواب رفتند که دم دمای صبح بیدار شدند.- پری من.- جان.- قسمت آخر کار مونده ناراحت که نمیشی من کونتو بکنم و بذارم توی سوراخ کون و مخرجت؟/؟- تو از من جان بخواه اینها که قابلی نداره کون گرد و قلمبه ای پری را در دستانش گرفت و به آن چنگ می انداخت به سبک زبان مار مقعد پری را می لیسید و هوس او را زیادتر میکرد.کف دست و چند انگشتش با کووووووس او بازی میکردند با کف مالی کوسش.کوس و تمام بدنش را به هیجان آورده بود اما اینبار نوبت کووووون بود با چربی کوسش سوراخ کونش را چرب کرد.کله کیرش را با ابتدای سوراخ کون پری بازی بازی داد کله وارد سوراخ شد و بعد آرام آرام قسمتی از تنه را بداخل فرستاد.احساس کرد که بیشتر از نصف کیر نمیتواند وارد سوراخ کونش شود با اینحال او را آرام آرام میکرد.- آ ه ه ه ه منوچ نمیدونی چه لذتی داره فکر نمیکردم کون دادنم اینقدر باحال باشه جووووووووون انگار کیر کلفت تو اون توچسبیده.اووووووووف چقدر خوب و نرم نرم میکنی بمن قول بده دفعه دیگه بیشتر کونمو میکنی دوست دارم ببینم یکی از آینه های متحرک را طوری ردیف کردند که پری کون دادنش را ببیند.- باورم نمیشه کیر به این بزرگی و کلفتی توی کون من باشه پری فدای کیررررررررت بکنننننننن بکننننننننن نترس اگر هم دردم بیاد تحمل میکنم دردش شیرینه شیرین.- پری جووووووووون من دیگه تحمل ندارم کوووون و سوراخ کووووون و تمام بدنت هوس انگیزه آبم داره میاااااااااد.- باشه خوشگلم منم میخوام بهت خوش بگذره به اعصابت فشار نیار فدات شم زودتر بریزش توششششششش منم آبتو میخواممممممممم این آب حیات منه و کمر تو چشمه آب حیات من و منوچهر با لذت بسیار آب کیرش در سوراخ کون پری خالی کرد.- آخ خ خ خخخخ کمرم سبک شد.- من قربون کمرت برم.7 صبح شده بود چیزی به آمدن غضنفر و جعفر نمانده بود.- راستی به خونواده ات چی گفتی که شبو نمیای؟/؟- هیچی اونها عادت دارن فکر میکنن من شبو پیش دوستهای تهرونیم درس میخونم دقایقی بعد از یک بوسه و در آغوش کشیدن عاشقانه طولانی منوچهر خانه دایی جانش را ترک کرد پری ماند و احساس جوانی. پری بود و دنیایی از لذت در تمام وجودش از فرق سر تا نوک پا پری بود لحظه شماری برای دو روز دیگر.پری بود و دنیایی از عشق و امید به تنها چیزیکه فکر نمیکرد جمشید بود گویی چنین کسی در زندگیش وجود نداشته است.خدایا کی دوشنبه غروب میاد من تا اونموقع تلف میشم نکنه دخترای دانشگاه منوچ منو از راه بدرکنن دقایقی.بعد غضنفر و جعفر آمدند.پری همچنان لخت بر روی تخت دراز کشیده بود.چشمانش را بست احساس آرامش میکرد و به دو روز دیگر می اندیشید.روزها از پی هم میگذشتند. وضعیت به همین منوال بود هفته ای سه شب منوچهر و پری در آغوش هم بودن و از با هم بودن و کردن یکدیگر خسته نمیشدند.پری دنیای بدون منوچهر را هرگز تصور نمیکرد.جمشید و منیژه هم سه شب در هفته را با هم بودند معمولا منیژه ارضا نمیشد و جمشید هم زود تخلیه میکرد اما بیشتر مواقع رفتار منشی صیغه ایش طوری بود که جناب دکتر میتواند راضیش کند.فریدون هم از اینکه منیژه به اینصورت در اختیار دکتر باشد خیلی کفری بود فصل امتحانات دانشگاه و مدارس تمام شد آخر تیرماه بود یک هفته میشد که جواد به مشهد برگشته بود.پری با دیدن پسرش مجبور بود بر میزان عباداتش بیفزاید و فیلم بیشتری بازی کند از طرفی یواش یواش داشت مجبور میشد که سری به کیر مصنوعی بزند 9 روزی میشد که کوس نداده بود و حالت عجیبی داشت این پسره دیوونه که قبلا خونه بند نمیشد حالا دیگه از جاش تکون نمیخورد انگاریکه گنجی تو خونه چال شده که اگه حواسش جفت نباشه سرش بی کلاه میمونه.فقط موقع دعای کمیل شبهای جمعه مادرشو به حرم میرسوند.ناگهان یک روز منوچهر با خوشحالی به پری زنگ زد که عروسی دختر همسایه شون توی شماله و خانواده اونها دعوت شدن چون بنا به دلایلی پدر مسعود و خواهر مونا نمیان من و تو جواد و مادر مینا میتونیم با هم بریم موضوع داستان ویلای نوشهر از این قراربود که این مسعود خان خر شانس یک دوست بنگاهی تو نوشهر داره که هر سال وقتی برای زیارت و سیاحت به مشهد میان میان خونه اینها چند سال پیش یه ویلا کنار ویلای اونها پا داده بود صاحبش میخواست بره امریکا و برای دلار کردن پولها عجله داشت قسمت این بود که آقا مسود اونجا رو بگیره 1000متر زمین و150 متر زیر بنا خیلی هم شیک درست شده بود یه گوشه اش که خاک مناسبی برای کاشتن درخت مرکبات داشت از این درختان بی نصیب نمانده بود ولی قسمتهای جلو یا انتهاش که به دریا راه داشت زمینها همه ماسه ای بود درست همین وضعیت را خانه بغلی داشت که مسعود خان خوش شانس بغلی را با قیمت گرانتری خرید.دیوار بینشان را برداشت بقسمت شمال خانه که نگاه میکردی دریای زیبای مازندران به تو آرامش خاصی میبخشید.پری به منوچهر گفت در این شرایط من و تو چطور میتونیم با هم باشیم.- چه میدونم یه کاریش میکنیم بار و بندیلشان را جمع کردند و یکی دو روز بعد به راه افتادند.پری چند دست لباس سکسی چند دست پیراهن وسوسه انگیز و چند دست لباس معمولی با خودش آورد.میدانست اینگونه عروسیها مخصوصا کنار دریا خیلی سانتی مانتالیه فقط این جواد خان پاس بود.ازعروسیها خوشش نمیومد خدا کنه خونه بمونه و با ما نیاد.مینا هم زن بود و بالاخره یجوری باهاش کنار میومد.هر چه بود پری زن یک دکتر بود نبایستی کم میاورد.اما چطور با منوچهر حال کنه میتونست یه بهونه ای بیاره باهاش بره بیرون یه جای دنجی یکی دو ساعتی با هم باشن ماشاالله شماله و هزار جای دنج تازه داخل همین تویوتا کامری با شیشه های دودیش هزار کار میشه کرد.جواد رانندگی میکرد و منوچ در کنارش.دو تا مادرها هم پشت نشسته بودند شهرها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتند.به مازندران که رسیدند هیجان خاصی به آنها دست داده بود...ادامه دارد

1 نظرات:

matin گفت...

امیر جان واقعن مرسی خیلی با حاله

 

ابزار وبمستر