ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس قسمت نهم

وقتی وارد ساختمون شدیم توی همون هال جلوی در یک میز گذاشته بودن که کادوها رو بذاریم روش صدای بلند آهنگ همه جا رو برداشته بود وارد سالن شدیم.جمعیت زیادی بود ولی از رقص خبری نبود چیزیکه من عاشقشم.بیشتر در حال صحبت و خنده بودن دست بعضیها میشد گیلاس مشروبشون رو دید و یکسری هم یک سیگار گوشه لبشون روشنایی سالن خیلی زیاد بود پر از لوسترهای بزرگ که همه چیز زیر نور زرد رنگشون برق میزد.بیشتر مهمونها رو میشناختم فامیلها و دوستهای خونوادگی بهاره بودن کاوه راهنماییمون کرد بطرف میز بزرگی که وسط سالن بود و گفت از خودتون پذیرایی کنید تا من بیام.وقتی بطرف میز میرفتیم سنگینی اون همه نگاهی که دنبالمون میکردن رو بخوبی میتونستم حس کنم خیلی حس بدیه.با دستم چاک کنار لباسمو گرفتم تا ملت اون جاهایی رو که نباید ببینن نبینن.بهاره یک سقلمه بهم زد و آروم گفت واسه چی لباست رو گرفتی؟؟/؟؟ انقدر امل بازی درنیار فکر کردی فک و فامیلهای من مثل فامیلهای تو ندید بدید و دهاتین؟/؟ گفتم آره از اون داداشت که اصلا ندید بدید نیست معلومه چه فامیلهای با جنبه ای داری.اول که وارد شدیم بعضی از آشناها برای سلام و احوال پرسی بطرفمون اومدن همه فقط همین جمله ها رو میگفتن که واااای روشنک جوووون خیلی دلم واست تنگ شده بود خیلی وقت بود ندیده بودمت روشنک جون چقدر امشب خوشگل شدی هااااااا لباستو از کجا گرفتی؟/؟ کلا همش از این حرفها شنیدم همینموقع بهرام برام یک گیلاس مشروب آورد و گفت واست تکیلا آوردم؟/؟ منکه هیچوقت فرق این مشروبها رو از هم تشخیص ندادم فقط واسم مهم اینه که شنگولم میکنن بنظرم همشون فقط یک مزه میدن اونم مزه تلخ الکل.همین موقع یکی دستشو روی شونم گذاشت و گفت سلام روشنک جوووون تا برگشتم دیدم سپیده دختر عموی بهاره ست از خوشحالی بی اختیار پریدم بغلش کردم دلم واقعا براش یک ذره شده بود معلوم بود اونم دلش برام تنگ شده و از دیدنم خیلی خوشحاله.من اگه لزبین بودم حتما سپیده رو بعنوان همسر انتخاب میکردم یک دختر بی نهایت مهربون و خوش خلق یک فرشته خیلی لوند و خوشگل در کل یکی یک دونست.دو سالی ازم بزرگتر بود چند وقت پیش هم منو واسه جشن دکتر شدنش دعوت کرده بود ولی من تهران نبودم که برم دکترای علوم آزمایشگاهی گرفته بود بعد از اینکه با بهاره هم روبوسی کرد با دستش سینمو فشار داد و گفت ببین چی ساخته یک سری حتما باید بیای آزمایشگام تا ببینم چی بخورد این هیکلت میدی که اینجوری سکسی میشه؟/؟ همینطور که صحبت میکردیم خود کاوه هم اومد توی سالن با تک تک مهمونها سلام علیک میکرد تا اینکه رسید به جمع ما.از همه بابت اومدنشون تشکر کرد بعد روش رو بطرف من برگردوند و گفت خوب خانم مهندس چه خبرها؟/؟ کار و بار چطوره؟؟/؟؟ شنیدم این پسر دایی خنگ منم بهرام پیش شما کار میکنه؟/؟ گفتم آره ولی بهش نگو خنگ بیچاره فقط یخورده بازیگوشه همینموقع کیارش برادر سپیده و پسر عموی بهاره هم اومد بینمون.همیشه دیدن کیارش فقط یک چیز رو به یادم میاره از بین رفتن بکارتم.اولین سکس واقعی من با کیارش بود وقتی جفتمون دبیرستانی بودیم و من و اونو و بهاره عصرهای بعد از مدرسه رو با هم میگذروندیم هم سن و سال بودیم.همینجوری بود که رابطه من و کیارش بیشتر شد شاید اولین پسری بود که واقعا از ته قلب دوستش داشتم.اونزمان میدونستم غیر از من با بهاره هم رابطه داره ولی بخاطر دوست داشتن زیاد رفتارهاش رو تحمل میکردم توی یکی از همین رابطه ها هم بود که قبول کردم پردم رو بزنه.آدم عاشق همیشه خرررررررر میشه.با اینکه آخر دوستیمون با تلخی تموم شد ولی هنوزم دوستش دارم و برام همون کیارش شیرین و با نمکه البته با شیطونیهای خودش که اگه آدم حواسش نباشه بی ناموس میشه.راستش بعد از اون قضیه چند بار دیگه هم با کیارض رابطه دوستی داشتم ولی میتونم بگم توی همه اون دوستیهای بعدی فقط منو بخاطر سکس میخواست و من هر دفعه گولش رو میخوردم.الانم چند سالی رفته بود انگلیس جامعه شناسی بخونه و تازه برگشته بود.بهاره میگفت از وقتی برگشته هیچ سوراخ سالمی واسم نذاشته فکر کنم اگه بهاره شوهرم کنه باز کیارش دست از سرش بر نداره.یکمقدار با هم خوش و بش کردیم.کیارش میگفت عجب جیگری شدی ببین بابات یک دوماد از فرنگ برگشته نمیخواد؟/؟ با خنده گفتم یکدفعه منو عروس کردی واسه هفت پشتم بسه طبق معمول کاوه با شوخ طبعی های خودش شروع کرد مهمونی رو گرم کردن.یک دختر و پسر که نمی شناختمشون هم رفته بودن وسط و میرقصیدن.واقعا رقصشون خیلی قشنگ بود طوریکه همه دورشون جمع شدن و داشتن نگاه میکردن.کاوه دست بهاره رو گرفت و گفت میخوای بریم پوزشونو بزنیم؟/؟ بهاره خندید و گفت بریم شاید نزدیک 40 نفری بودیم بقیه هم یواش یواش میومدن وسط و شروع میکردن به رقصدین.کیارش هم دست منو گرفت و گفت میای؟/؟ آدم به پرروییه این ندیده بودم از همین پر رو بازیاش خوشم میومد لبخندی زدم و قبول کردم.من واقعا دیوووونه رقصم هر چی بیشتر میگذشت مهمونی داغتر میشد میتونستی بخوبی بوی الکل رو توی فضا حس کنی همه داغ بودن بوی شهوت هم همراه بوی الکل پیچیده بود کیارش یک دستش رو زیر باسنم انداخته بود و اون یکی دستامون هم بهم گره خورده بودن.انقدر همه داغ بودن که کسی حواسش به اون یکی نبود.کیارش آروم گفت روشنک خیلی خوشگل و عسل شدی من خر هیچوقت قدر تو رو ندونستم.وقتی اونجا بودم همیشه فکر میکردم میشه یک روز روشنک منو ببخشه و یک فرصت دیگه بهم بده؟؟/؟؟ یکمقدار دیگه از این حرفها برای خر کردنم زد و بعد لبشو آروم جلوم آورد که لبمو بگیره.آدم هیچوقت نمتونه جلوی پسر ناز و دوست داشتنی ای مثل کیارش نه بگه ولی دیگه حاضر نبودم گول این حرفهاش رو بخورم برای همین روم رو برگردوندم و نذاشتم.وقتی رومو برگردوندم نگام به سپیده افتاد که داشت ما رو تماشا میکرد.یکمقدار که گذشت احساس کردم دست کیارش بین چاک کونم داره میره.سرمو جلو بردم و آروم در گوشش گفتم کیارش جون فکر میکنم اونجایی که شما دستتون رو گذاشتی هیچ ربطی به رقص نداره هااااااا خندید و گفت این رقص کیارشیه وقتی فرنگ بودم اختراعش کردم.خودمو بهش چسبوندم و با اون یکی دستم که آزاد بود طوریکه کسی نبینه بیضه هاش رو محکم فشارررررر دادم از درد خواست خودشو عقب بکشه ولی چون محکم گرفته بودم نمیتونست دوباره آروم در گوشش گفتم اینم مدل رقص روشنکیه تازه اختراعش کردم دوست داری ادامش بدمممممممم؟/؟ سریع دستشو از پشت باسنم کنار کشید و گفت نه نمیخواد فقط ولش کن وقتی ولش کردم دستشو روی تخمش گرفت و همینطورکه عقب عقب میرفت گفت وحشی ترکید دقیقا یادم نیست ولی فکر میکنم 4 یا 5 گیلاس دیگه مشروب یا از همون تکیلاها که بهرام میگفت خوردم طوریکه دیگه متوجه نمیشدم دارم با کی میرقصم؟/؟ فقط توی این چرخیدنها چشمم به بهرام می افتاد که داشت با بیتا خواهر کوچیکه کاوه میرقصید و باهاش ور میرفت.کیارش هم رفته بود سراغ بهاره که داشت با کاوه میرقصید و خودشو به پشت اون چسبونده بود حتما حال بهاره از منم بدتر بود که حالیش نمیشد کیارش بین اون همه آدم داره از پشت باهاش چیکار میکنه؟/؟ جمعیت همینطور توی هم وول میخوردن و اینور و اونور میرفتن.کم کم احساس کردم سرم داره گیج میره و نمیتونم خودمو کنترل کنم از وسط جمعیت خودمو کنار کشیدم و روی یکی از مبلهای گوشه سالن نشستم.اول خواستم یک سیگار روشن کنم ولی انقدر سرم گیج میرفت نمیتونستم فندکم رو جلوش بگیرم.همینموقع یکی یک فندک جلوی سیگارم روشن کرد؟/؟...ادامه دارد

2 نظرات:

mery گفت...

خیلی قشنگ و واقعی بود . وای منتظر بفیش هستم امیر جون

matin گفت...

عالی امیر جان دوست داریم داداش

 

ابزار وبمستر