ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

من و مهتاب قسمت اول

اسم من عرفانه 25 سالمه یکروز رفيقم زنگ زد به گوشيم گفت بيا بريم
بيرون گشتى بزنيم گفتم باشه بلند شو بيا دنبالم چون رفيقم همسايمونه
موهامو درست كردم آيفون در خونمون بصدا دراومد.با عجله رفتم از خونه
بيرون مامانم گفت دوباره سامانه؟/؟ مگه بابات نگفت ديگه با اون نشين؟/؟
گفتم برو بابا حوصلتو ندارم زدم بيرون در حياط رو باز كردم پريدم توی
ماشين سامان آهنگ ابليس گذاشته بود داشت دوب دوب ميكرد رفتيم توی
خيابونها كوس چرخ زدن جلوی چند تا دختر رفتيم اصلا سوار نميشدن قيافه
هامون خطرناك بود اين كار هر روزمون بود بيشتر دخترها محل بهمون
نميذاشتن سوار نميشدن بعضى وقتها دخترهای تازه كار ميومدن بالا يكم دور
كه ميزديم ميگفت بزن كنار ميرفتن رد كارشون يکروز كه داشتيم با ماشين توی
يک كوچه ميرفتيم ديديم ده تايى بچه سولول ريختن دور يک دختر دارن اذيتش
ميكنن و بهش انگشت ميکردن دختره داشت گريه ميكرد و به التماس افتاده بود
يک لحظه غيرتى شدم از ماشين اومدم بيرون رفتم ميونشون يک چرخى زدم 2 سه
تا فك اومد پايين سامانم جو گير شد اومد پريد از زير صندلى عقب 2 تا چماق
اورد بيرون يكيشو داد بمن حسابى زديمشون همشون فرار كردن دختره گريه كنان
جلوم زانو زد دستها منو گرفتتو دستشو فشرد توی چشمهام زل زد گفت ممنون
نميدونم چطورى جبران كنم مثل بارون اشك ميريخت با اينكه زمستون بود گرمای
دستهاش تموم بدنم رو گرم كرده بود انگار توی همون لحظه عاشقش شدم هيكل
توپی داشت خيلى هم قشنگ بود با اينكه اصلا آرايش نكرده بود سوار ماشينش
كردم و گفتم هر جا ميخواى برى بگو برسونيمت ميخواست بره دانشگاه حركت
كرديم جلوی در دانشگاه كه رسيديم گفتم من افتخار آشنايى با كي رو دارم
؟/؟ گفت اسم من مهتابه بعد شماره موبايلمو بهش دادم گفتم هر وقت كارى
داشتى در خدمتم شمارمو گرفت رفت پايين سامان بهم گفت بابا عجب مالى بود
راست كردم از شق درد داشتم ميمردم ببینم دو سه روزه میتونی جورش
كنى؟؟/؟؟خونه خاليشم با من بهش گفتم خفه شو بار آخرت باشه اينجورى صحبت
ميكنى گفت كوچولو نكنه با يک نگاه عاشق شدى؟/؟ زد زير خنده بعد گازشو
گرفت رسوندم خونمون شب همش بفكرش بودم اونشب اصلا خوابم نبرد فرداش با هم
قرار گذاشيم سامان رو خبر كردم با ماشينش اومد رفتيم جلوی در همون
دانشگاه سوارش كرديم رفتيم گردش و خوش گذرونى هر روز همين برنامه بود و
علاقه ما بهم بيشتر ميشد ولى سامان به اون به چشم هوس نگاه ميكرد و از
هيكلش ميگفت و منم دهنشو مي بستم ديگه ميخواستم با سامان قطع رابطه كنم
ولى چون ماشين نداشتم و اون داشت كارم پيشش گير بود و به زور تحملش
ميكردم ولى مهتاب ميگفت نه سامان بچه خوبيه با اينكه سامان چند بار بهش
تيكه انداخته بود قضيه گذشت و مثل هر روز با سامان ميرفتيم سر قرار و روز
و ميگذرونديم يکروز كه حسابى سرما خورده بودم به سامان گفتم امروز
نميخواد بريم من سرما خوردم به مهتابم زنگ زدم معذرت خواهى كردم كه امروز
نميام یک ساعت كه گذشت گوشيم زنگ خورد مهتاب بود.عصبانى گفت سريع تنها
بلند شو بيا پارك نزديك دانشگام يک تاكسى گرفتم رفتم سر قرار به پارك كه
رسيدم ديدم بى قرار داره تند تند قدم ميزنه منو كه ديد اومد جلوم خودشو
پرت كرد بغل من شروع كرد به گريه كردن منم نا خدا گاه بدون اينكه بپرسم
چى شده گريم گرفت يک مقدار كه آروم شد نشوندمش روی نيمكت خودمم حال خوشى
نداشتم بد جور سرما خورده بودم گفتم حالا كامل توضيع بده؟/؟ گفت: اون
رفيق بي شعورت امروز اومد جلوی دانشگاه با اصرار سوارم كرد توی راه بمن
پيشنهاد سكس داد من داد زدم گفتم نگه دارررررررر سريع رفت توی يک كوچه
خلوت و تاريك و بمبست نگه داشت از اون كوچه معلوم بود كسي توش زندگى
نميكنه خواستم بيام پايين ديدم در قفله هر چى جيغ زدم در رو باز نكرد توی
ماشين به زور منو نگه داشت صندلى عقب نشسته بودم سريع بلند شد اومد از
صندلي رد شد و اومد پيشم به زور منو به جلو خوابوند خودشم دراز کشيد روم
دستهاشو حلقه كرد دور كمرم به زور لبهاشو گذاشت روی لبهام همينجورم از
روی شلوار كيرشم ميماليد روی كوسم ديگه نميدونستم چيكار كنم دستم كه يک
لحظه افتاد زير صندلى يک چيزى احساس كردم انگار چوب بود منم همون زير چوب
رو محكم گرفتم توی دستم هنوز لبهاش روی لبهام بود و داشت حسابى بهم
ميماليد يک لحظه بلند شد خواست لباسهام رو دربیاره سريع چوب رو اوردم
بالا محكم كوبيدم توی سرش بيهوش افتاد روم.به زور از زيرش خودم رو كشيدم
كنار در ماشينو باز كردم زدم بيرون تا همين پارك دويدم گفت تو رو خدا بيا
بريم بيبينيم چيزيش نشده؟/؟ گفتم به درك بعد بلافاصله يكى خوابوندم توی
گوشش گفتم مگه بهت نگفتم من ميخوام با اون قطع رابطه كنم تو نذاشتى؟/؟
مهتاب گفت ببخشيد غلط كردم به هر حال از پارك تا اون كوچه بمبست راهى
نبود دست مهتاب رو گرفتم رفتيم توی اون كوچه ماشين سامان ته كوچه بود
رفتيم جلوتر توی ماشين رو ديدم سامان به هوش اومد انگار يکمقدار گيج بود
از ماشين اومد بيرون و دويدم سمتش اونقدر زدمش كه دوباره بيهوش افتاد وسط
كوچه به مهتاب گفتم سامان رو بخاطر تو زدم او سيلى كه به تو زدم بخاطر
خودت بود و بخاطر اينكه به حرفم گوش بدى بعد بهش گفتم از دستم ناراحتى؟/؟
گفت نه و بلافاصله منو بغل كرد و يک بوس از پيشونيم کرد.برای اولين بار
جلو خودم بهم گفت دوستت دارم.گذشت تا فردا صبح كه بلند شدم رفتم در حياط
ديدم بابای سامان ماشين سامان رو داشت ميفروخت سامانم دستش شكسته بود
همونجا ايساده بود وقتى كه يارو ماشينشون رو خريد رفت بابای سامان به
سامان گفت تا 1ماه توی خونه زندونى میشی اگه بيرونم برى قلم پاتو ميشكنم
باباش رفت داخل خونه سامانم يک لحظه چشمش بمن افتاد اومد پيشم گفت: به
زودى انتقامم رو ميگيرم و رفت داخل خونشون بهش گفتم هيچ غلطى نميتونى كنى
يکدفعه صدای مامانم اومد گفت: عرفان بيا تو هوا سرده مگه سرما نخوردى؟/؟
راست ميگفت حالم خيلى بد بود سرما خورده بودم رفتم توی اتاقم يک زنگ به
مهتاب زدم گوشي رو برداشت صداش تغيير كرده بود گفتم چيزى شده؟/؟ گفت خاك
به سرت سرما خورده بودي منم ازت گرفتم بعد دوتايى با هم زديم زير خنده
يكم با هم صحبت كرديم قرار شد یک هفته اى سر قرار نريم تا مريضيمون خوب
شه روزها گذشت و من اصلا بيرون نميرفتم ولى توی اين چند روز با اس ام اس
در تماس بويم يک هفته گذشت بعد از يک هفته قرار شد يکروز قرار بذاريم سر
راه رفتم براش يک گردن بند بعنوان كادو خريدم قرارمون همون پارك بود رفتم
پيشش انگار كاملا عوض شده بود سلام كرد كادو رو بهش دادم خوشحال شد آخه
كادوی مورد علاقش گردن بند بود دستم رو گرفت گفت بيا بشينيم روی
نيمكت.نشستيم يكم با هم صحبت كرديم بهم گفت خيلى دوستت دارم بعد گفت قسم
ميخورم هرگز فراموشت نكنم اول يک بوس از لبهام گرفت بعد رفت توی كار
لبگيرى دستشم از روی شلوارم گذاشته بود روی كيرررررررم ميماليد اصلا خشكم
زده بود مهتاب انگار ديوونه 588;ده بود؟؟/؟؟ منم بد جورى حشرى شده بودم از
موقعيت استفاده كردم سينه هاشو گرفتم ماليدم سينه هاشو كه ميماليدم خيلى
تحريك ميشد آه ه ه و اوه ه ه میکرد لبهاش كامل توی دهنم بود و زبون منم
توی دهن اون لبهاش خيلى شيرين بود آخر سر زياد حشرى شده بود انقدر كيرم
رو ماليد تا آبم اومد.گفتم ديگه بسه انقدر آبم زياد بود شلوار لى آبى که
پوشيده بودم جلوش معلوم بود خيس شده بعد گفت خيلى دوست دارم باهات سكس
داشته باشم ديگه داشتم شاخ در مياوردم؟؟/؟؟ مهتابى كه قديمها يک جوک سكسى
براش تعريف ميكردى تا يک هفته قهر ميكرد چطورى اينجورى شده؟/؟ ازش پرسيدم
گفت: راستش اونروز كه سامان ميخواست توی ماشينش بكنم از اونروز به بعد
خيلى شهوتم زده بالا دو هفته اى قرارامون همينجورى بود و هر روز بمن
ميگفت برام فيلم سكسى بيار يکروز مهتاب بمن گفت عرفان من ديگه نميتونم
تحمل کنم چيكار كنم؟/؟ فردا خونمون خاليه بابا مامانم ميخوان برم اراک
عروسى و داداشم هم ميره سه روز ميمونن تو بيا پيشم؟/؟ منم از خدام بود
گفتم باشه ميام مهتاب گفت: پس ساعت 5 بيا خداحافظى كرديم رفتیم.بعد ازظهر
كه از خواب بيدار شدم بابام گفت برات يک خبر خوب دارم گفتم چيه؟/؟ گفت
بعدا ميفهمى بخاطر اينه كه ديگه با اون سامان نمي چرخى آخه بابام با
بابای سامان يکجورى دشمن بود بعد از خونه رفتم بيرون سامان رو ديدم توی
كوچه نشسته جلوی يک تاكسي رو گرفتم سوار شدم وقتى ماشين حركت كرد از آينه
ديدم سامانم سوار يک تاكسى شد حركت كرد زياد توجه نكردم جلوی داروخونه
پياده شدم رفتم يک اسپره بى حس كننده خريدم و راه افتادم رفتم خونه
مهتاب.اطرافم رو نگاه كردم ديدم كسى نيست زنگ زدم باز كرد رفتم داخل ديدم
مهتاب لخت لخته واااااااااایییی عجب باسن گوشتی ای داشت هيكلش خيلى شاخ
بود لباسهام رو دراوردم رفتم بغلش كردم خوابوندمش روی تخت خواب دراز
كشيدم روش لبهام رو گذاشتم روی لبهاش 10 دقيقه اى لب گيرى كرديم بهش گفتم
بلند شو بعد خودم خوابيدم روی تخت خواب اون اسپرى بى حس كننده رو زدم به
كيرم بعد رفتم روش حسابى ماليدمش به مهتاب گفتم بيا ساک بزن اول يكم ناز
كرد گفت بدم مياد و نمي خوام بعد به زور مجبورش كردم اومد برعكس خوابيد
روم هم اون داشت برام ساک ميزد هم من داشتم كوووووووسش رو مي ليسيدم بعد
از چند دقيقه بلند شدم خوابوندمش روی تخت دو تا پاهاش رو گرفتم انداختم
روی شونه هام كيرررررررررمو گذاشتم جلوی سوراخ كونش آروم آروم فشار دادم
توش کم کم تا ته رفت توی كونش يک جيغ كشيد و من كارو شروع كردم تند تند
كيرم رو عقب و جلو میکردم يک ربع داشتم همين كارو ميكردم ديگه جيغش داشت
گوشم رو كر ميكرد كيرم رو كشيدم بيرون به پشت خوابوندمش پاهاش رو باز
كردم خوابيدم روش دوباره كردمش هنوز آبم نيومده بود فكر كنم زياد اسپره
زده بودم به كيرم بهش گفتم اينجورى فايده نداره بيا ساک بزن آبم بياد
دارم از سر درد ميميرم دراز كشيدم برام ساک زد همونطوریكه ساک ميزد با
دستهاش هم كيرم رو ميماليد.احساس كردم داره آبم مياد بهش گفتم ولى گفت
اشكال نداره ميخورمش آبم اومد تا تهش خورد خيلى حشرى شده بود گفت حالا
کوسمو بکن خشكم زد گفتم چییییییییی؟/؟ مگه پره ندارى؟/؟ گفت اشكال نداره
بزن پارش کن.منم از خدام بود ولی میترسیدم بلاخره خوابوندمش روی تخت
پاهاش رو باز كردم كووووووس چاقى داشت شروع کردم به ماليدن کوسش انقدر
براش ماليدم آه ه ه و نالش بلند شد و آب كوسش اومد و ارضا شد خيلى خوشش
اومده بود بهم گفت چرا معطلى بكننننننن توشششششش ديگهههههههههه كيرم رو
آروم گذاشتم جلوی سوراخ كوسش آروم فشار دادم بره توش یکم که كيرم رفت توی
کوسش احساس كردم به پردش رسيد كيرم رو كشيدم بيرون كوسش داغ داغ بود
دوباره كيرم رو كردم توش خواستم يک فشار بدم پردش رو جرررررر بدم كه
يکدفعه در خونه باز شد و يک صدای اربده اومد...ادامه دارد

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر