ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سکس من و مامانم و مستاحرمون قسمت سوم

نمیدونم کی خوابم برد و صبح وقتی بیدار شدم دیدم مامانی بالا سرم نشسته داره لخت نازم میکنه.گفت ببخشید بیدارت کردم؟؟/؟؟.گفتم نه مامان جون من کی خوابم برد؟/؟ گفت همون موقعیکه کووووووون مامان جونت رو پاره کردی.خجالت کشیدم نگاش کردم دیدم لباسهام هم تنم نیست.مامانمو بغلش کردم کشیدمش روی خودم باز بوسش کردم گفتم مرسییییییی مامان گلم دوستت دارم.روابطم با مامان عالی شد بود.هر موقع که میخواستیم با هم سکس میکردیم.یک هفته گذشت و ما با هم بودیم شبها لخت توی بغل هم میخوابیدیم هر جور دوست داشتیم سکس میکردیم.مامان توی اینمدت به آرش سر نمیزد هر موقع من حرفی میزدم میگفت ساکت من فقط میخوام الان توی بغل پسر گلم باشم تو مگه دوست نداری؟/؟ منم ساکت میشدم اما خیلی دلم میخواست آرش جلوی چشمهام مامانم رو بکنه با اون کیرررررررر کلفت و درازش میدونستم مامانم هم بدش نمیاد با یه کیر کلفتر گاییده بشه اما باید صبر میکردیم توی یک فرصت مناسبتر.خلاصه به هر بهونه میشد تا میرسیدم میرفتم سروقت مامان و حسابی باهاش سکس میکردم.مامانم بدش نمیومد با یک کیر جوان و اکتیو حال کنه مخصوصا وقتی کیر بابام در دسترسش نبود و بی کیری فشارش میاورد من به دادش میرسیدم و خودم هم به نوایی میرسیدم.بابام دو سه هفته ای اومد خونه.توی اون مدت واقعا میشد سردی جنسی رو توش دید هر چند بابام راننده بود و مدتها خونه نبود اما بازم وقتی میومد زیاد با مامان سکس نمیکرد نمیدونم شاید جای دیگه خودشو خالی میکرد؟//؟ تازه فهمیدم دلیل اینکه مامان بمن و آرش کوس داده بود چیه بله درسته همش بخاطر سردی و بی میلی بابام بود که سراغی از کوس و کون مامان نمیگرفت.نه اینکه مامان رو برای اینها بخواد اما روابط سکس خیلی اهمیت داره بالاخره اونم آدم بود و دوست داشت شهوتش رو خالی کنه اما خوب من اینکارو بجای بابام براش انجام میدادم تا مدتها و این جای خالی سکس بابا رو برای مامان تا حدودی پر میکرد.بابا رفت و منم که منتظر رفتنش بودم خوشحال از اینکه باز برمیگردیم به چند مدت قبل و حسابی با مامانی حال میکنم.مامانم راضی بود از این موضوع این رو قشنگ میشد از چشمهاش بخونی.لباس پوشیدن مامان تغییر کرد رفتارهاش با من کاملا سکسی شد خوش اخلاق تر و خیلی باحالتر بودیم توی خونه و حسابی خوش میگذشت.یادم نمیاد مامان لباس درست حسابی در نبود بابا پوشیده باشه و این فضای خونه رو خیلی حشری کننده تر میکرد.امتحانات خواهرم کم کم داشت شروع میشد و بخاطر فرجه ای که داشتند اومد خونه.خیلی تغییر کرده بود.تپل تر شده بود.بر خلاف بدن همه ما که خیلی سفید بودیم این خواهرم یکمی سبزه بود.از اون سبزه های با نمک با قد نسبتا بلند هیکل لاغر و کون نسبتا بزرگ و سینه های نسبتا کوچیک نهایت شصت یا شصت و پنج میشد.به قول مامانم به درد شبکه فشن میخورد بره واسشون پرو لباس کنه.اتفاقا خواهرم خیلی دنبال آرایش و مد و این حرفها بود و همیشه به همه برای پوشیدن و اینها گیر میداد.وقتی اومد خونه چون بی خبر اومده بود ما زیاد وضعیت درستی نداشتیم.منکه اکثرا با شورت توی خونه میگشتم و مامان هم یک پیرهن با دکمه های باز و دامن کوتاه خونگی یا شلوارک میپوشید که بقول خودش میخواست همه چیز و همه جاش لق وزنه.این خیلی مرسوم شده بود بین من و مامان یکبار هم مامانم گفت همین جک شروع سکس و جریانات سکسی بین اون و من شده بود.مرضیه خواهرم اومد خونه و با دیدن من که اونجوری روی کاناپه نشسته بودم و مامانی که توی آشپزخونه بود و بلند بلند جک میگفت یکمی جا خورد.من مرضیه رو دیدم و بلند شدم سلام کرم و روبوسی و اینها که گفت چرا این ریختی؟//؟ مگه کسی خونه نیست ؟/؟ گفتم هست فقط مامانه گفت مگه قراره کسی دیگه هم باشه؟/؟ گفتم خوب نمیدونم؟؟/؟؟ مامان هنوز سرش به آشپزخونه و آشپزی بود و گاهی آواز میخوند یا یک چیزی تعریف میکرد و اصلا متوجه اومدن مرضیه به خونه نشده بود.مامان شروع کرد به جک تعریف کردن برای من و منم هی میخواستم برم و به مامان بگم که چه خبره اما مرضیه نذاشت و جلوم رو گرفت و آروم رفت سمت آشپزخونه و گوش میکرد که ببینه مامان چی میگه.مامان داشت میگفت که دختره به دوست پسرش میگه عزیزم بعد از ازدواجم منو همینجوری از کوس میکنی؟/؟ من داشتم آب میشدم از خجالت و سرخ شده بودم.مرضیه مات و مبهوت نگاه میکرد که مامان داد زد مهدی گوش میکنی؟؟/؟؟ زبونم بند اومده بود که مامان اومده بیرون ببینه من چرا ساکتم یکدفعه با دیدن مرضیه یک جیغ کشید گفت کی اومدی؟/؟چرا بی صدا اومدی و همونجوری دست کش بدست اومد مرضیه رو بوس کرد و اصلا به روی خودش نیاورد که چه گندی زده.مرضیه هم گفت مامان چی داشتی میگفتی؟/؟ مامان گفت من چیزی نمیگفتم و حسابی خودش رو زد به اون راه.مرضیه هم هنوز باورش نمیشد که چی شنیده بود بعدش هم سعی کرد به روی خودش نیاره.مامانم گفت بیا ببینم دختر گلم دانشگاه خوش میگذره؟//؟ چه خبر ؟/؟ دوست پسر پیدا کردی یا نه؟/؟ و شروع کرد با مرضیه حرف زدن که مثلا اون ماجرا رو بیخیال شه بعد اومد پیش بندش رو باز کرد تازه فاجعه اونجا بود.آخه مامان یک لباس باز پوشیده بود از دکمه ها فقط پایین رو بسته بود سوتین هم که قربونش برم نداشت و پیرهنش نهایت تا روی نافش بیشتر نمیومد.از نافش تا شلوارش یه دو سه سانتی خالی و بعد یک شلوار استرج تنگ که زیر اونم چون شورت نمیپوشید و بدنش هم هیکلی بود کووووووس قلمبش رو قشنگ میشد دید.مرضیه فقط داشت نگاه میکرد من به مامان اشاره کردم که وضعیتش رو درست کنه مامانم باز بیخیال یکی در میون دکمه هاش رو بست.مرضیه یک اشاره بمن کرد و خواست به مامان بفهمونه چرا جلوی من اینجوری هست و خودش رو جمع و جور کنه اما مامانی اصلا انگار توی این وادی نبود و خودش رو زده بود حسابی به کوچه علی چپ.پرسید مرضیه شام چی دوست داری برات بپزم؟/؟ مرضیه هم که توی هپروت بود با من و من گفت نمیدونم هر چی پختی میخوریم.مامان گفت فسنجون میپزم که دوست داری منم اومدم بیرون و اونها رو گذاشتم بحال خودشون.دیدم مامان داره با مرضیه حرف میزنه و مرضیه ازش دلیل اینکار هاشو میخواد بهش گفت مامان چرا اینجوری شدی؟/؟ چرا اینقده راحت جلو مهدی میای؟/؟ زشته مامانی خجالت بکش منکه حسابی سرخ و زرد شدم اینجوری تو رو جلو مهدی دیدم.مامان گفت مگه غریبه است خب پسرمه چیزی نشده که چرا اینجوری شد مرضیه؟؟/؟؟ مرضیه گفت تو یکجوری شدی مامان نه من مامانم گفت پاشو برو لباسهات رو عوض کن بیا اینجا که کلی حرف داریم با هم منم سرمو بند کردم به درس و کتابهام ولی خیلی دلم میخواست بدونم مامان چه جوری مرضیه رو راضی میکنه خلاصه بعد یک چند دقیقه مرضیه اومد توی اتاق من و از حال و احوالمون سئوال کرد که چی شده و چیکار میکنیم و این حرفها منم طبق معمول جوابشو میدادم.یکدفعه موبایلش زنگ زد برداشت و یک نگاهی کرد و سریع رفت بیرون منم اومدم بیرون که ببینم چی شده؟/؟ دیدم رفت توی اتاق مامان اینها و یواش داره حرف میزنه...ادامه دارد

1 نظرات:

ناشناس گفت...

In dastan0 man chandsal pish yeja dg khundam , kheyli donbale6 budam , tnx

 

ابزار وبمستر