ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه درمانی قسمت نهم

مینا به پیشواز رفته بود با کیرهای مصنوعی بجان کوس و کون خود افتاده و
داد و بیداد میکرد.پری درکش میکرد چون زمانی خودش همچین وضعیتی را داشت
ولی از موقعیکه مردها نیازش را تامین کرده بودند یادش نمیومد با خودش ور
بره.- پری پری تو رو خداااااااا بیا کمکم کن بیا منو بکننننننن بیا با
کوووووووسم ور برو.- من همجنس باز نیستم.- نه این حرفو نزن این کجاش
همجنس بازیه بیا.بیا.بیااااااااا.مردها تا نیمساعت دیگه نمیان یجوری زار
میزد و التماس میکرد که پری دلش سوخت بیا این کمربند و که وسطش کیر
مصنوعیه به کمرت ببند.- داری چیکار میکنی؟؟/؟؟خواهش میکنم توی ذوقم نزن
باور کن کاری میکنم تو هم کیف کنی چه مرد باشه چه نباشه نمیدونی چه حالی
میده.پری هم مجبور شد مدارا کند میبایست چند ساعتی همپای انها باشد.مینا
کیر مصنوعی را چرب کرد و پری مشغول شد.- نه راست میگه بد چیزی هم
نیستهاااااااا از اینکه جیغ و داد مینا رو درآورده لذت میبرد و محکمتر
میزد.کمرش خسته شده بود بیچاره مردها چی میکشن؟/؟ تازه بیشتر مواقع
جلوگیری هم میکنن.هوس پری زیاد شده بود.زود باش مینا آبتو بیار میخوام
جامون عوض بشه.- سعیمو میکنم ولی دست خودم نیست.خواهر شوهر فکرش را
متمرکز کرد و سه بار آه ه ه ه بلندی کشید و گفت که آبش خالی شده
است.جایشان را عوض کردن.حالا پری کوس میداد و مینا با کیر مصنوعی دراز و
کلفت او را میکرد.خیلی کهنه کار و وارد بود.مثل یک مرد عمل میکرد.سریع آب
پری رو آورد.- چه کوسه خوشگلی داری پری یادمون باشه وقتی به شهرمون
رسیدیم حداقل هفته ای یکبار خودمون دو نفری برنامه بذاریم.کاری بکار
مردها نداریم.همش نمیتونیم که منت مردها رو بکشیم.اونها باید بفهمن که ما
همیشه محتاجشون نیستیم و خود کفاییم.- مینا جون فکر نمیکنی کیر طبیعی یه
چیز دیگست.- خب هر گلی یه بویی داره.پری فوری جواب داد گل مصنوعی که بویی
نداره.هر دو زدند زیر خنده.مینا گفت در هر حال اینکارها به درد وقت تنگ
که میخوره.یک مثال لنگه کفشی میزنن؟؟/؟؟ پری به کمکش رفت و گفت در بیابان
لنگه کفشی نعمتی است.- آره آره همین بود.- معما چو حل گشت آسان
شود.یکدیگر را در آغوش گرفتند.دست یکی با کوس و کون دیگری ور میرفت سینه
های یکدیگر را میخوردند.لبان یکدیگر را می بوسیدند و مثل یک زن و مرد با
هم عشقبازی میکردند با این تفاوت که هر دو هم مرد بودند و هم زن.صمیمیتی
خاص بین آنها ایجاد شده بود.البته این دلیل نمیشد که پری رازهای خود را
مثلا وعده شنبه اش با داریوش را برای او بگوید اما در این زمینه مینا
ساده تر بود.خیلی زود دختر خاله میشد.تنها ارفاقی که پری به مینا کرد این
بود که از لو دادن او منصرف شد.میخواست برنامه ای بچیند که شوهر مینا
یعنی مسعود خان زن و پسرش را هنگام عشقبازی ببیند وغافلگیرشان کند.ولی به
میمنت این همجنس بازی و صمیمیت و هم اغوشی با داریوش مینا را بخشید از
طرفی با کوس دادن به جواد و داریوش و افشین تا حدود زیادی غم منوچهر را
فراموش کرده بود اما ته دلش باز هم اونو دوست داشت و خاطرات شیرین نخستین
عشقبازیهای درمانی خودش رو هرگز نمیتونست فراموش کنه ولی دیگر دیوانه وار
عاشقش نبود.میخواست حالت همیشه او سواره و منوچ پیاده رو حفظ کند.قبل از
سفر همچین حالتی نبود.نه سواره ای بود و نه پیا ده ای هر چند پری
آنقدرعاشق منوچهر بود که از پیاده بودن باکی نداشت.او با تمام وجود تسلیم
منوچهر بود و دیوانه وار دوستش داشت.البته میدانست توقع بیجایی از منوچهر
دارد ولی حداقل در این زمان دوست نداشت منوچهر به رویاهای شیرینش پایان
دهد و از خواب بیدارش سازد.ناگهان جوانان سر رسیدند و از دیدن مادرانشان
که گرم گرفته بودند حسابی کیف کردند.هر دو چون دو زن لخت را دیده بودند
برای اینکه از قافله عقب نمانند سریع مثل آدمهاییکه در رختکن حمام باشند
لباسهایشان را درآوردند مینا سریع به جواد اشاره ای زد که بیاد طرفش و
فعلا کاری بکار آن دو طرف نداشته باشه.میخواست منوچهر و پری رو با هم
آشتی بده.دوتا دوتا با هم مشغول بودند.پری به سردی با منوچهر برخورد
میکرد.قبلا هیکل منوچهر رو میدید کوسش چرب میشد ولی بخاطر حرص و لجی که
داشت و فکرشو هم بجای دیگه مشغول کرده بود تازه پس از چند دقیقه که
منوچهر با کف دست و چهار انگشت به غیر از شصت دست راستش به کوس پری
میمالید موفق شد که کوسش را خیس کند.- چرا اینجوری شدی؟/؟با بقیه هم هستی
همین حس رو داری؟/؟- تو منو با مادرم دیدی با یک زن غریبه که ندیدی من
بیشتر از یکساله که با اونم انتظار داشتی چیکار میکردم؟/؟ ولش
میکردم؟؟/؟؟- حداقل دروغ نمیگفتی.- من به تو دروغ نگفتم فقط حقیقتو نگفتم
ولی بدون که دوستت دارم هنوز عاشقتم با اینکه خیانتکار واقعی تو هستی ولی
من هنوز دوستت دارم با اینکه منو دل چرکین کردی بازم چشام دنبال توئه.-
واسه اینکه تو فقط جسم منو میخوای تو فقط میخوای کمرتو سبک کنی بری.- نه
بچشای قشنگ و دریایی ات قسم که دوستت دارم بی وفا بی رحم سنگدل بی احساس
چقدر میخوای ازم انتقام بگیری؟/؟ یه خورده هم رحم داشته باش.آدم تا این
حد کینه ای؟/؟ تو اصلا عاطفه نداری احساس نداری دروغ میگفتی که عاشقم
بودی.منوچهر هر چه بخودش فشار آورد اشکش درنیومد.البته چون پری را فقط
برای خودش میخواست دوست نداشت که غریبه ها او را بکنند.جواد را هم چون
پسرش بود مجبور بود تحمل کند.هر چه تو بخوای پری تو که دلمو شکستی تو که
به عشق پاکمون خیانت کردی نمیخوام تو رو به زور وادار بکاری بکنم دوستت
دارم خوبی تو رو میخوام و نمیخوام چیزی بهت تحمیل بشه.این را گفت و خود
را از پری جدا کرد.پری که احساساتش جریحه دار شده بود گفت یعنی تو واقعا
منو دوست داری ؟؟/؟؟- آره عشق من آره عزیز من آره تمام هستی من.منوچهر را
در آغوش گرفت لبانش را بر روی لبان او نهاد مثل زالو او را میمکید.هوسش
برگشته بود کیر منوچهر را در دستانش گرفت و گفت میدونی چطوری دلمو بدست
بیاری میدونم همین کیر بمن خیانت میکنه میدونم دوست دختر رنگ و وارنگ
زیاد داری ولی این دل صاحاب مرده و الکی خوش مجبوره واسه گول زدن خودشم
شده حرفهاتو برای چند ساعت هم که شده باور کنه.ولی میدونم که یه خورده
دلتو شکستم با این همه دوست دختر فکر نمیکردم اینقدر حسود باشی.- داری
توی دهنم حرف میندازی پری یدستی میزنی دو دستی بگیری.ساک زدن پری شروع
شده بود.دوست داشت تمام حرفهای منوچهر از روی صداقت باشد ولی به تنها
قسمتیکه یقین داشت برانگیخته شدن حس حسادت او بود.چاره چه بود.باید از
سکسش لذت میبرد.احساسش به او مثل گذشته ها نبود ولی خاکستر عشقش هنوز داغ
بود و هر لحظه احتمال شعله کشیدنش میرفت.او نشسته و منوچهر ایستاده
بود.کیرش را ساک میزد صدای ناله های منوچهر گوش فلک را کر کرده بود.-
عزیزم عشق من مثل گذشته ها آبتو بریز توی دهنم.- بدت نمیاد؟؟/؟؟- مگه
میشه از آبی که بمن زندگی میده بدم بیاد و منوچهرکه منتظر یک تلنگر بود
امان نداد و هر چه داشت داخل دهان پری جونش ریخت و او هم با لذت تمام همه
را بلعید.همانطورکه پری طاقباز بر روی زمین افتاده بود با کیرش به او
حمله ور شد.نقاط حساس بدنش را میمالید و با کیررررررررش کووووووسش را بر
سر شوق آورده بود.بار دیگر تمام خوشی های عالم بسراغ پری آمده بودند گویی
که هر ذره از وجودش کوسی بود و منوچهر با هزاران کیر در حال کردن
آن.فریادهای پری اکو شده بود و فضای پذیرایی با ارتفاع بلندش را پر کرده
و میلرزاند.چند متر آنطرفتر جواد در حال گاییدن عمه اش بود.- میشنوی
مامان چه جوری داره ناله میکنه؟/؟- پسر جون تو حواست با منه یا به کوس
دادن مامانت صبر کن نوبت تو هم میرسه تو کارتو بکن مگه من برات ناله
نمیکنم؟؟/؟؟ ما با هم فامیلیم و اعضای یک خانواده ایم غریبه که نیستیم
بهم حسودی کنیم محکمتر بزن جواد همه حواسمون به حرفهای اونها بود هنوز
کیفور نشدیم.جواد عمه اش را بر روی زمین خواباند و اینور و اونور فتیله
پیچش میکرد.مینا طوری وسوسه اش کرده بود که به یاد مادرش نیفتد.غلتان
غلتان خود را به یکی از اتاقها رساند که از تیرس و دید منوچ و زندایی در
امان باشند و حواس جواد پرت نگردد.جواد هم بسیار شهوتی شده بود و هم دوست
داشت زودتر آب مینا را بیاورد که مرحله بعدی سکسشان شروع شود.مینا هم
اندام باحالی داشت به غیر از سینه هایش که بر خلاف سینه های مادرش کمی شل
شده بودند بقیه قسمتهای بدنش سفت و توپر بود.مخصوصا کون خیلی با حالی
داشت با دو دستش دو قاچ کون مینا را فشار میداد.او را بلند کرد دو دستش
را به زیر دو پایش گذاشت و او را بلند کرد و در حالیکه رو بروی هم بودند
کوسش را گایید.بعد او را بر روی کاناپه برد و پس از یک مشت و مال درست و
حسابی بر روی مبل نشست و مینا را سوار بر خودش کرد و مجددا کیرررررررر
کلفتش را به داخل کوووووس عمه مینا فرو کرد و شدت و تعداد ضرباتش را چند
برابر نمود.چند لحظه بعد مینا ارضا شد و موقتا خارش کوسش گرفته شد انطرف
تر پری هم آبش امده بود و برای بار بعدی تلاش میکردند که عمه مینا دستانش
را بهم زد و گفت دست گرمی دیگه بسه.ما امشب اومدیم چهار تایی با هم حال
کنیم تمام توان خودمونو که نمیتونیم واسه سکس دو نفره بذاریم.به جواد
اشاره کرد که بره طرف مادرش.در واقع به نفع پری عقب نشینی کرد و این
ایثارگری را نمود که دو کیر خوردن را اول پری افتتاح نماید.البته او که
بعنوان یک تماشاگر بیکار نمی نشست و دستش را بجایی میرساند.جواد مادرش را
تحویل گرفت البته کوسش را.روی زمین دراز کشید و پری سوار بر او کوسش را
مانند خیمه ای بر سر تیرک کیر جواد انداخت مانند پرنده ای که با تور
اسیرش کند به دام کشید.- آه ه ه ه ه پری من خیلی وقته منتظرم.- میدونم چی
کشیدی از طرفی منوچهر از زیر سینه های پری را دست مالی کرد و دستی به کون
و کپلهای پری کشید و با چربی اطراف کوس او مقعدش را نرم کرد و آرام آرام
کیرش را وارد کون پری کرد.از آنطرف مینا به کمک آنان رفته بود.کمر و سینه
های پری را میمالید.به موهایش دست میکشید.لبهای پری را میبوسید.در گوشش
نجوامی کرد بخوررررررر ببین جفت کیررررررر خوردن چه لذتی داره.امروز دیگه
شیرینی بده شدی منو دعا کن که باعث و بانی این مجلس شدم.دو تا کیر چه
کیفی داره باید بهم شیرینی بدی یه لز مشتی باید با هم داشته باشیم اومدیم
اینجا حال کنیم وقتو نباید تلف کنیم.پری با خود گفت این مینا نمیدونه که
من سه کیره رو هم تجربه کردم.اما خوب شیرینی اش رو که چیز شیرینیه بهش
میدم دلشو نمیشکنم.اون بمن احترام گذاشت و گذاشت اول من سر سفره
بشینم.دیگه نتونست حتی بیشتر از این فکر هم بکنه.تمام بدنش کرخت شده
بود.احساس لرزش همراه با هیجانی شیرین داشت.جواد و منوچهر که حالت پری را
دیده بودند بر سرعت خود افزودند.مینا هم بیکار ننشسته بود و با سینه های
پری ور میرفت و لبانش را می بوسید.پری دیگر نمیتوانست تحمل کند.دوست داشت
به یک طرف بگریزد تا بر این همه لذت غیر قابل کنترل غلبه کند ولی تمام
بدنش و پاهای فرارش هم سست شده بودن در یک لحظه احساس کرد آب جوشی از
بدنش خارج شده.- واااااااای جواد نسوختی که؟/؟- تو خیلی وقته منو سوزوندی
پری.از اونطرف که منوچهر یه حال درست و حسابی با کون زندایی پری کرده بود
وقتیکه فهمید معشوقه اش به تمتع نهایی رسیده است قصد خالی کردن آب خود را
در سوراخ کون پری داشت که زن از آنها خواهش کرد تا میتونن همزمان با هم
خالی کنن تا ببینه چه احساسی بهش دست میده.آن دو جوان روی مادر و زندایی
خود را زمین نینداخته و چنین کردند.البته آب جواد به کمک حرکات پری و
خودش خالی شد.چون سوار بر جواد بود اما منوچهر از پشت خیلی راحت تر کون
پری خوشگله اش را آبیاری کرد.پس از اینکار پری بلافاصله خود را از آن دو
جدا کرد لنگها و باسنش را به هوا داد که آب منی کمتری به هدر برود و
بیشتر آن جذب کوس و کونش شود.دو جوان بطرف مینا رفتند.- مامان خیلی ممنون
که اجازه دادی اول با زندایی حال کنیم.- پسرم فامیلیت که این حرفها رو
نداره.درسته که اون بخاطر شوهرش یه خوده عصبیه ولی باید باهاش مدارا
کرد.لز او با پری حسابی رامش کرده بود.حاضر بود بدترین بد و بیراه ها را
از زن برادرش بشنود اما بخاطر همجنس بازی با او کوتاه بیاید.او فقط عاشق
سکسهای متنوع بود و عاشق هارد سکس دور پذیرایی میدوید و ان دو کیر کلفت
هم به دنبالش.آخر حلقه محاصره را تنگتر کرده و منوچهر او را بر روی شانه
هایش انداخت و جواد هم با کف دستش محکم به باسن مینا سیلی میزد.-
جاااااان کبودم کنید جرررررررم بدید پاره پاره ام کنید گازم بگیرید.او را
که تمام بدنش سرخ شده بود بر روی زمین خواباندند.جواد کوسش را میخورد و
منوچهر سینه ها و لبانش را.هر چهار دست آنها هم که مشغول بود.پری هم که
تازه بهوش آمده بود به کمک انها رفت و یه گوشه ای از بدن مینا رو
چسبید.کووووووس و کوووووووووون مینا را حسابی آب بندی و آماده
کردند.اینبار جواد و منوچ جایشان را عوض کردند ولی سبک و حالت کردنشان
همان شیوه ای بود که در مورد پری بکار گرفته بودند.جواد کون میکرد و منوچ
کوس.پری هم برای جبران به سراغ مینا رفت و خوشحالی زیادی که این حرکت پری
در مینا ایجاد کرده بود باعث شد که آرامش خاصی نصیبش شود و خیلی زود ارضا
گردد.- پری جون تو اینقدر ماهی که کاری کردی که من از کیر سیر نشم ولی
ارضا بشم فقط منو فراموش نکن شیرینی رو فراموش نکن پسرها به همان سبک آب
را داخل کون و کوس مینا ریختند و ولش کردند.مینا دمر بر روی زمین افتاده
بود و قسمتی از منی از جفت سوراخهایش بر روی زمین و قالی میریخت.لحظاتی
بعد برای تنوع تغییراتی در سبک عشقبازی بوجود آوردند.به این ترتیب که هر
دو زن را با هم میگاییدند و در انتظارش نمیگذاشتند.این با اون اون با این
دو تا کیر را از سوراخهای مینا بیرون کشیده و یکدفعه وارد سوراخهای پری
میکردند.هر کی هر چی رو گیر میاورد می چسبید و میکرد و میخورد.مینا دو تا
کیرو با هم میخورد.همین کارو هم پری میکرد.کیر از دهان پری به دهان مینا
میرفت.خودشون هم غرق در لذت قاطی کرده بودن و بعضی وقتها هم توی عالم
مستی نمیدونستن طرفشون کیه.دیگه حسادت و اون معشوقه منه و اون مادر منه و
بر من واجبتره و این حرفا نبود.توی دنیای خوشی و فراموشی بودند.ساعت
حدود10شب بود که منوچهر و جواد رفتن از بیرون شام بیارن و پری به مینا
گفت حال داری شیرینی تو حالا بهت بدم چون سنگین میشم و بعد از شام
نمیتونم خوب حال کنم و حال بدم تازه باید توانمونو برای فردا هم کنار
بذاریم.- کور از خدا چی میخواد؟/؟ دو چشم بینا.- مینا جون خوب مثالهای
فارسی رو وارد شدی؟/؟- کمال همنشین در من اثر کرد.پری جون هر کاری دوست
داری با من بکن هر چی عشقته میخوای بمن بدی میخوای منو بکنی آزادی.- تو
چی دوست داری مینا جون هر چی تو بگی و در حالیکه نگاهش به کون برجسته و
صاف و براق پری بود او را متوجه احساسش نمود.- مینا جون هر کاریکه میخوای
باهاش بکن من دیگه صاحب اختیارش نیستم.با این سخنان پری احساس عجیبی در
مینا بوجود آمده بود.شروع کرد به لیسیدن کون و کوس پری.پری هم در آغوشش
کشید حالا نه فاعل معلوم بود و نه مفعول.هر دو با هم ور میرفتند.این بار
مینا با کیر عاج داری که حالت ویبره داشت به جان کوس پری افتاده
بود.حسابی که سر مستش کرد کیر مصنوعی را بخودش بست و آن کیر را به مقعد
پری فرستاد و با کیر ویبره مشغول کردن کوس پری شد و بار دیگر آبش را
آورد.پس از آن جا بجا شدند اینبار پری بود که مینا را میکرد.هر چند در لز
مهارت مینا را نداشت ولی بالاخره ارضایش کرد و آبش را آورد.در هر حال
آنشب حسابی با هم حال کردند و خیلی زود یعنی در ساعت دوازده شب به بستر
رفتند. جواد کمی سرش درد میکرد و بیخوابی هم به سرش زده بود پری یک
استامینوفن کدیین و یک والیوم پنج به جواد داد که آرومش کنه و
بخوابه.همین تا فردا صبح ساعت ده میتونست خوابش کنه تازه بعدش هم معلوم
نبود کی سر پا میشه اونم راحت میتونست از خونه در بره و به داریوش جونش
برسه.دلش نیومد که به پسرش والیوم ده بده فقط نگرانیش از بابت منوچهر و
مینا بود که نکنه یه وقتی سر راهش سبز بشن.واسه همین دوست داشت زودتر از
خونه بره بیرون.میخواست برای داریوش زنگ هم بزنه میترسید زنش کنارش باشه
و اوضاع خراب بشه که در همین لحظه یک پیام براش اومد که فردا صبح ساعت 8
منتظرتم از خونه که اومدی بیرون برام زنگ بزن من میام دنبالت اگه برنامه
بهم بخوره قبل از 8 بهت اطلاع میدم و اگه دیدی توی صحبتهای تلفنی پرت و
پلا میگم بدونکه یکی نزدیک منه و نمیتونم درست حرف بزنم ولی منظورمو بهت
میرسونم دوستت دارم.پری هم خیلی خلاصه و برای احتیاط جواب داد که دریافت
شد.صبح شده بود حسابی خستگیش در رفته بود.جواد همچنان در خواب ناز و
سنگین خودش بود...ادامه دارد

2 نظرات:

matin گفت...

داداش یادتت بهت گفتم با این داستانت حال میکونم واقعن باحاله خیلی ردیفه

ایرانی گفت...

اگه بگم این داستان قشنگه پیش خودم میگم نکنه یه وقتی بگن چون خودم نوشتم میگم قشنگه اگه بگم بدرد نمی خوره اونوقت به خودم میگم مگه مرض داشتی نوشتی ؟دوست دارم چند قسمت دیگه که تموم شدخودم یک نقد نیمچه مفصل داشته باشم .فعلاکه مدیریت محترم امیرعزیزبه دلیل نظر ندادن خوانندگان ولطفی که به من داره ومیگه که چرا یه دستت درد نکنه به من نمیگن قصد داره بقیه روتا اطلاع ثانوی منتشر نکنه.هرچی امیر دوست داشتنی بگه قبول داشته چون قبولش دارم ولی من کوچیک همه شماهستم همونقدر که وقتتونوبرای خوندن این داستانها گذاشته کلی منت بر من میذاریدویک دنیابرام ارزش داره.نه من نه امیر ونه سایر کسانی که دوست داریم ودارندقدمی در این راه برداشته بشه تنها انتظارمون اینه که با مشارکت شما بتونیم کیفیت کار خودمونوبالا ببریم و از تاثیر کار خودمون که رضایت ویا حتی انتقادشما برای هوشیاری ماست لذت ببریم ونظرات شماهرچه باشدهمان پیام دلگرم کننده ودستت دردنکند برای ما خواهد بود.به امید این که این مجموعه درخشان با چراغ هدایت شمانورانی تر گردد به خدای بزرگ می سپارمتان .پیروز ورستگار باشید....ایرانی.

 

ابزار وبمستر