ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

داستان اولين و آخرين عشق قسمت پنجم


آنروز گذشت مورد دیگری پیش آمد که زندگی اقتصادی مرا از این رو به آن رو کرد چون با این طبابتی که من میکردم اگر بقالی باز میکردم بهتر بود از پیر زن دیگری هم پول عملش را نگرفته بودم البته او به اتفاق شوهرش برای تشکر آمده بودند اینبار حواسم رو بردم جای دیگه که گریه نکنم.- آقای دکتر کاری که شما کردین هیشکی توی این دوره و زمونه انجام نمیده تو زنم رو درمون کردی ولی نذاشتی حتی یک ریال هم هزینه کنه چطور تونستی به حرفهاش اطمینان کنی از اینکه توانایی مالی نداره ؟/؟- منکه وقت ندارم همش تحقیق کنم شاید هفته ای سه چهار مورد از اینها داشته باشم ولی درآمدم اونقدر هست که از گشنگی نمیرم خدا داره ما رو آزمایش میکنه ××× همه چی رو توی این دوره و زمونه نمیشه با پول خرید ××× اینبار آن دو به گریه افتادند پیر مرد دو تا چک تضمینی هر یک به مبلغ پانصد هزار تومان از جیبش درآورد و روی میز گذاشت و گفت ما رو ببخشید اگر دروغ گفتیم شگفت زده به آنان نگاه میکردم یعنی بمن رودست زده بودن ؟/؟ هنوزم که هنوزه نفهمیدم آیا آنها داشتند مرا امتحان میکردند یا میخواستند مفت در بروند و تحت تاثیر رفتار من پشیمان شدند ؟/؟ چیزی هم تا بحال ازشون نپرسیدم بگذریم یکی از تضمینی ها را برداشته و دیگری را پس داده گفتم اضافه نمیخواهم خندید و گفت من میلیاردرم چیزی ازم کم نمیشه در جواب گفتم اگه من عادت کنم از وجدانم کم میشه.- بگیر در راه خیر مصرفش کن.- باشه به نیت شما راضیم باز هم به یاد شهره افتادم نزدیک بود اشکم درآد بمن پیشنهاد کار داد اینکه آدم معتمدی میخواد که حساب سرمایه و املاک و کارخانجات و شرکتشو داشته باشه آن جوریکه پیر مرده میگفت هفته ای بیست ساعت باید روش وقت میذاشتم میتونستم از جیران هم که تازه شوهر کرده بود و رفته بود اجاره نشینی کمک بگیرم تازه مهمتر از اینها قصد داشت سرمایه ای در اختیارم بگذارد که با آن به خرید و فروش املاک بپردازم.- راستی حاج آقا چرا این کارهای خیر رو در حق من میکنی ؟؟/؟؟- به همون دلیل که تو در حق زنم و آدمهای دیگه کار خیر میکنی ساکت شدم راستش پیدا کردن شهره بزرگترین آرزوی من بود و هیچ ثروت دیگری را در دنیا با او عوض نمیکردم مهمترین و شاید تنها عاملی که باعث شد پیشنهاد حسن آقا را بپذیرم خرید دوباره خانه های قدیمی و خاطره انگیز خانواده ما و شهره در حسن آباد بود که البته آخرین بار که به اونجا سرک کشیدم خونه ما بهتره بگم خونه سابق ما رو خراب کرده بودن و جاش داشتن 5 واحد آپارتمان با زیر بنای زیاد و نقشه ای یک مدل روی همدیگه میساختن خونه شهره اینها دست نخورده مونده بود این برام رویایی شده بود که اونجا رو دوباره بخرم هر دو جا رو دوست داشتم قبل از اینکه خانه قدیمی آقا شاهین تخریب شود این کار را انجام دهم .- حسن آقا میتونم یک خواهشی از شما کنم ؟/؟ خلاصه ماجرای زندگی خود را برایش شرح داده در حالیکه مطب را به مجلس روضه خوانی تبدیل کرده بودیم گفت این چه حرفیه پسرم چرا به اسم خودم بخرم ؟/؟ به اسم تو میخرم بعدا با هم حساب میکنیم.- فکر نمیکنید من بزنم زیرش ؟/؟ در جواب بمن گفت رنگ رخساره خبر میدهد از سر ضمیر تو اگه کارت کلک بود دیگه انقدر صادق و قانع نبودی بیچاره حسن آقا بچه هاش همه رفته بودن امریکا و پدره براشون پول میفرستاد البته کلی هم دم و دستگاه اونجا واسه شون راه انداخته بود با این حال منتظر بودن کی پدره میمیره و دارایی های داخل ایرانش رو صاحاب میشن دو تا دختر داشت و دو تا پسر یکی از یکی گرگتر سالی یکبار برای سرکشی و چاپیدن مستقیم به ایران می آمدند خواهر و برادر به یکدیگر هم رحم نکرده و حساب یک قرون دوزار را داشتند به هر جاییکه میتوانستم بروم سر زده بودم حتی بستگانش هم از آنان خبری نداشتند آه ه ه شهره من کجاست ؟/؟ شاهانه زندگی میکند یا فقیرانه ؟/؟ مجرد است یا متاهل ؟/؟ این سوالات بی جواب دیوانه ام کرده بود مدتی گذشت و دختر دایی نازنین بیمار شد خون بالا می آورد هر غذایی میخورد استفراغ میکرد حسابی زرد و لاغر شده بود وقتیکه آزمایش خون و نتیجه سایر آزمایشاتش را بررسی کردم نمیدانستم به خانواده چه جوابی بدهم ؟؟/؟؟ سرطان خون گرفته بود در شرایطی بود که شیمی درمانی هم چاره ای نمی بخشید البته یکی دو ماه تحت شیمی درمانی بود موهای سرش ریخته و طاس شده بود وزنش به نصف رسیده مثل اسکلت شده بود او را به سفارش من در بیمارستانی که در آن کار میکردم بستری کردند تا هم خود و هم پزشک معالج و سایر پرسنل توجه بیشتری به او داشته باشند وضعیتش مجددا بحرانی شد تب در تمام بدنش رخنه کرده بود بدنش ضعیف شده سرطان کبد و معده هم به سراغش آمده بودند یک اتاق خصوصی برایش در نظر گرفته بودم نای حرف زدن نداشت دست بر پیشانی تب دارش نهاده و با صدایی ضعیف و شمرده گفت دارم میمیرم و تو هنوز بهم نگفتی که دوستم داری ؟/؟ لبخند تلخی زده و گفتم تو نمیمیری مطمئن باش تو به زندگی برمیگردی ازدواج میکنی بچه دار میشی منم دوستت دارم نه عاشقونه برات هر کاری میکنم که حالت خوب بشه قطره اشکی از گوشه چشمش چکیدن گرفت.- منو ببخش عفو کن خیلی اذیتت کردم صدایش خفه شده بود به زور متوجه حرفهایش میشدم از دست سرم و آمپولهای گرون چند میلیونی کاری ساخته نبود دستهایش نای حرکت نداشتند اشاره ای به جیب لباس بیمارستانیش کرد به زور میخواست چیزی بمن بفهماند ؟/؟ دست در جیبش کرده تکه کاغذی چهار تا شده در آن بود بازش کردم وووواااااااااایییییییییی خداااااااااای من چه میدیدم دست خط شهره بود باورم نمیشد پیش این چه کار میکرد ؟؟/؟؟ زانوانم سست شده بی اختیار با همان لباس جراحی بر زمین نشستم.- اینو شهره نوشته ؟/؟ سری تکان داد.- کی ؟/؟ پس چرا تا حالا به من ندادی ؟/؟ دستهایم می لرزید قلبم به شدت می طپید کمی بر خود مسلط شده و شروع کردم به خواندن ( سلام بر عشق جاویدی که در قلبم جاودانه خواهد ماندعشقی که از کودکی آغاز شده تا لحظه مرگم حتی در دنیایی دیگر با من خواهد بود من به اتفاق خانواده از انگلیس برگشته ام پدرم بحمدالله حالش خوب شده اما دیگر نه خانه ای برای ما مانده و نه پولی مجبورم کار کنم تا هزینه های زندگیم را تامین نمایم حقوق پدر فقط پول اجاره خانه مان میشود من مایه خجالت تو خواهم بود از تو نمیخواهم که دیگر دوستم داشته باشی نمیخواهم که به من عشق بورزی نمیخواهم که من بی چیز را همه چیز خود بدانی قسم به تو و عشق پاکم اگر رهایم کنی هرگز نفرینت نخواهم کرد که اگر واقعا عاشقت باشم هرگز بدت را نخواهم خواست نمیخواهم کسی حتی کسی از بستگانم بداند که ما کجا زندگی میکنیم چه میخوریم و چه میپوشیم شاید تقدیر چنین خواسته که ما به یکدیگر نرسیم اما برای اینکه بهانه و فردایی نباشد که تو محکومم کنی نشانی خود را در ذیل این نامه مینویسم شاید هنوز خورشید خوشبختی ام کور سویی داشته باشد) نشانی خود را در زیر نامه نوشته بود تاریخ هم زده بود درست همون روزهایی بود که تازه از شیراز اومده بودم آه ه ه ه خدای من اگه من خونه دار بودم دیگه چنین مصیبتی پیش نمیومد پس شهره همونموقع که اونها رفته بودن مشهد میاد خونمون و چون منو نمی بینه این نامه رو میده به نازنین خان خائن که الان داره میمیره ؟/؟ برایش آرزوی مرگ نمیکردم من کینه ای نبودم در قسمتی از نامه هم برای من و فرشته آرزوی خوشبختی کرده و نوشته بود ××× کبوتر با کبوتر باز با باز×کند همجنس با همجنس پرواز ××× از بس اشک ریخته بودم نصف کاغذ خیس شده بود تو حالا داری اینو بمن میگی ؟/؟ حا لااااااااااااااا ؟/؟ یعنی اون هنوز توی خونه 5 سال پیش داره زندگی میکنه ؟؟/؟؟ توی یکی از خونه های گلی و خشتی جنوب تهران ؟/؟ درسته که شخصیت آدمها رو به خونه و مال نمیشه سنجید ولی شهره من به این سختیها عادت نداشت نازنین با صدای خفه خود میخواست چیزی بمن بفهماند با انگشت سبابه دست راستش که صاف هم نمیشد به گوشه در اشاره میکرد و او او میکرد سرم را برگرداندم ظاهرا خدمتکاری بود که مثل برق از جلوی چشهام رد شد صورتش رو نتونستم ببینم ؟/؟ مثل دیوونه ها توی سالن بخش میدوید گویی از چیزی فرار میکرد ؟/؟ دویدنش برام خیلی آشنا بود کنجکاو شده و به دنبالش راه افتادم از بد شانسی فرد فراری ته سالن بن بست بوده و سمت راست دستشویی مردانه و سمت چپش هم سرویس بهداشتی زنانه بود نظافتچی به دستشویی زنانه پناه برد او کی بود ؟/؟ چرا فال گوش ایستاده بود ؟؟/؟؟ صدای نفس نفس زدنهایش را از پشت در توالت میشنیدم صدای نفسهایش مثل دویدنهایش برایم آشنا بود کمی فکر کردم بدنم لرزید نههههههههه فکر احمقانه ای بود نه قاطی کرده بودم شهره اینجا چیکار داشت ؟/؟ در گوشه ای پناه گرفتم بیست دقیقه بعد زنی را دیدم که سرش را پایین انداخته و با احتیاط به چپ و راست می نگریست راه رفتنش هم شبیه شهره بود وسط راهرو کنار پله ها سنگر گرفته بودم حالا دیگر چهره اش را میدیدم چیزی نمانده بود سکته کنم خداااااااااااا گمشده ام را پیدا کرده بودم او بمن نزدیکتر از آنچه بود که فکرش را میکردم اگر شده که رسوای خاص وعام شوم اینبار نباید اجازه فرار به او بدهم پاهایم سست شده بدنم میلرزید یکی میخواست به داد من برسد به زحمت بر خود مسلط شدم گوشه پله ها قایم شده بودم از کنارم گذشت و مرا ندید صدایش زده.- شهره سرش را برگرداند به چشمهای هم خیره شده بودیم تقریبا همان زیبایی را داشت فقط کمی لاغرتر شده چشمانش گود افتاده و دور آن کمی کبود بنظر میرسید که ناشی از خستگی و کمبود ویتامین بود فقط دوست داشتم از محیط بیمارستان فرار کنم دستش را گرفتم و تا رختکن پزشکان با خود بردمش سوییچ بنزمو گرفتم و با همون لباس سبز شهره را با لباس پرستاری کشان کشان بطرف درب خروجی می بردم.- ولم کن اگه میخوای آبروتو نبرم مثل یک دختر خوب باهام میای .- فکر نمیکنی که اگه همه منو با دکتر جاوید ببینن آبروی تو بره ؟/؟ من نمیخوام اخراج شم.- به همین خیال باش تو از امروز اخراج خدایی هستی.- ببینم از دکتر فرشته اجازه گرفتی ؟/؟ شانس آوردیم شب بود پرسنل زیادی شاهد دیوونه بازیهای ما نبودند به طبقه همکف رسیده بودیم معلوم نبود توی این گیر و دار فرشته از کجا پیداش شده بود ؟/؟ ظاهرا اومد به مریضهای جراحی شده اش سر بزنه.- جاوید دیوونه شدی ؟/؟- آره آره آرهههههه دیوونه شدم بالاخره پیداش کردم فرشته من و شهره را به گوشه ای کشاند و با عصبانیت هر چی بد و بیراه درجه دو و محترمانه بلد بود نثار وجود شهره کرد.- تو خجالت نکشیدی چطور دلت اومد به عشق پاکت خیانت کنی خیانت به این نیست که حتما بری با یکی دیگه باشی چطور دلت اومد عذابش بدی ؟/؟ چطور تونستی بیشتر از 5 سال عذابش بدی ؟/؟ تو یک حیوونی تو یک جلادی حیف از اسم آدم که روی تو باشه تو بچه ای تو معنای دوست داشتن رو نمیفهمی تو لیاقت عشق جاوید رو نداری شهره که همینطور یکسره اشک میریخت و ساکت بود گفت اگه تو داری بگیرش برای خودت.- من از خدامه من دوستش دارم من عاشقشم من براش میمیرم چه شبهایی که از دوری تو تا پای مرگ رفت و من تا صبح کنارش بیدار بودم که قلبش از حرکت نایسته توی خواب اسم توی حیوون رو صدا میزد توی بیرحم توی جلاد تو اگه بعد از بچگیهات دهسال باهاش بودی و تنهاش گذاشتی من 11ساله که باهاشم توی خوشیها و ناخوشیها تنهاش نذاشتم وقتیکه تب داشت من داغ میکردم وقتیکه افسرده میشد منم رنج میکشیدم وقتی از توی بیوفا اسم می برد حرص میخوردم ولی هیچوقت محکومش نکردم چون دوستش دارم براش میمیرممممممممممم.- بسه دیگه اینطور نیست.- تو خود خواهی شهره خیلی خود خواه.... بدجوری شهره را میکوبید هم دلم میسوخت هم خنک میشد فرشته کارمو راحت تر کرده بود نامه 5 سال پیش شهره را نشان فرشته داده جریان توطئه نازنین را برایش شرح دادم کمی خنک تر شد با اینحال نامه را بطرف شهره گرفت و گفت که چی ؟/؟ چی رو میخواستی ثابت کنی ؟/؟ آدم که از یک عمر عشق و دوستی به همین سادگیها نمیگذره بذار من عقده های دلمو امشب باز کنم یازده ساله که با جاوید دوستم من دیوونه وار عاشقشم اما اون حتی توی این یازده سال یازده ثانیه هم نگاه عاشقونه بمن نداشته هیچوقت با من رابطه نا مشروعی نداشته چرااااااااا ؟/؟ چون خیلی مذهبیه ؟/؟ اهل مسجد و منبره ؟/؟ نهههههههههه اون با ایمان به عشق تو خودشو حفظ کرده.- چرا هیشکی منو درک نمیکنه چرا هیشکی به فکر ما نبوده وقتی با ماهی سی هزار تومان توی مهد کودک کار میکردم وقتی کف رستورانها رو دستمال میزدم وقتی رخت چرکهای مریضها رو می شستم چرا هیشکی به فکرم نبود ؟/؟ فرشته در اینجا سیلی محکمی بر صورت شهره نواخت.ـ اینو داشته باش تا بفهمی بی منطق بودن یعنی چی مگه متوجه نشدی که جاوید از همه چی بیخبر بوده ؟/؟ پس چرا بیخود محکومش میکنی لااقل حالا دیگه ازش دلخور نباش دیگه به خدا اگه تو از این گوهر پاک گله داشته باشی بازخواست خدایی داره اون با بیمارهاش راه میاد به داد بیچاره ها میرسه به یتیمها کمک میکنه اینها رو هیچوقت نمیاد جار بزنه بقیه میان میگن از خدا هیچی نمیخواد جز تو رو بزرگترین آرزوش این بود که یکبار دیگه تو رو ببینه و بمیره خوشحالم که به آرزوش رسیده اما دوست ندارم تا خیری از این دنیا ندیده بمیره این را گفت و گریه کنان به سمت آسانسور رفت شهره کمی آرامتر شده بود من با شلوار و بلوز و کلاه سبز جراحی که انگار در تنم آواز میخواندند به همراه شهره لچک به سر به سمت بنز رفتیم شانسی که آورده بودم این بود که پدر و مادرم کربلا بودند و خونه دار بودم امشب باید تلافی چند ساله را سرش در می آوردم سعی کردم تا خانه حرفی باهاش نزنم میترسیدم جری تر شود و موقع رانندگی کار دستمان دهد توی خونه خاطر جمع بودم که دیگه از دست خشم 5 ساله ام فرار بکن نیست... ادامه دارد

7 نظرات:

ایرانی گفت...

بااین که خودم نوشتمش و امیر گل هم چند بار اینو اعلام کرده ولی با خوندنش دوباره یه جوری شدم پیشاپیش از همه اونایی که از این داستان خوششون میاد یا این که ازش انتقاد می کنند و نظرشونو نگرفته تشکر می کنم که بالاخره زحمت کشیدند و یک نظری دادندولی بیشتر از همه ازامیر عزیز ممنونم که لطف کرده و این داستانو منتشر کرده .خودم خوشحالم که پس از تحمل رنج و درد زیاد از سوی قهرمانان اصلی داستان بالاخره زندگی شیرین می شود .دوستان عزیزم زندگی همه شما شیرین باد..ایرانی

matin گفت...

امیر جان دستت درد نکنه مرسی زیبا بود

ناشناس گفت...

شما هردو نویسندگن زبر دستی هستید. مدتیه که مطالب این سایت رو مطالعه می کنم. نظر نمی دم چون دوست ندارم نظرم رو توی یه سایتی که مطالب بی پرده سکسی داره بنویسم اما اخیرا متوجه شدم که این سایت داستان هاش فقط سکسی نیست بلکه از جهاتی خیلی آموزنده است و معلومه با قلم کسی که واقعا استعداد نویسندگی داره نوشته شده و فقط چرت و پرت سکسی نیست. علاوه بر اون متوجه شدم که نویسندگان این سایت دانش بسیار بالایی در خیلی از زمینه های ادبیاتی علوم و پزشکی و روانشناسی دارند. این شما رو واقعا مرموز می کنه. شما نمی تونید آدم های معمولی باشید که فقط از سکس می نویسند. این خلاقیتتون تو نوشتن داستان هایی این قدر جالب و تاثیرگزار نمی تونه کار یه آدم عامی با سواد معمولی که فقط وبلاگ می نویسه باشه. شماها باید یه گروه تحصیلکرده و نویسنده باشید که زیر اسم امیر سکسی خودتون رو پنهان کردید. واقعا این اسم شایسته نویسنده والامقامی چون آقای امیر نیست. از داستان های زیبا و آموزنده تون واقعا سپاسگزارم و می خوام که به کارتون لطفا ادامه بدید.
ممنون

ایرانی گفت...

ناشناس عزیزازنوشته گرم ودلگرم کننده ات ممنون.امیر خان استاد بنده هستند ومن هم سعی دارم از تجربیات ایشان استتفاده نمایم .من یکی به سهم خود فقط یک نویسنده ناشی هستم که بااستفاده از کلمات و بازی با واژگان وتوجه به خواست و احساسات انسانها سعی می کنم که در قالبی ساده و روان بنویسم ودانسته های مختصرعلمی و اجتماعی و روانی راطوری در لابلای این داستانها مطرح کنم که از حالت یکنواختی خارج گردند من شاگرد دوست و برادر خوب و زحمتکشم امیر هستم که هرروز مطلب و چیز تازه ای از او می آموزم .خودمن به شخصه سعی می کنم درخارج از داستان سکسی کلماتی را که بیان آنها در عرف صحیح به نظر نمی رسد و از آن به عنوان رکیک یاد می شود بر زبان نیاورم اما همه انسانها برایم قابل احترامند وامیر دوست داشتنی هم بار ها و بار ها هدفش را از راه اندازی این سایت اعلام نموده .نه نفع مالی در کاراست و نه سوءاستفاده های دیگر .هدف نوعی تنوع وتحریک پذیری در روابط صحیح و اصولی سکسی می باشدواثر پذیری های جانبی ان بسته به انسانهای عاقل و بالغ دارد .در جامعه غرب که از آن به جامعه ای بی بند و بار وبی حجاب یاد می کنند اگر تجاوزی صورت بگیردمتجاوز را به صلابه می کشند برای زیر 18ساله ها قوانین خاصی دارندو...هدفم از بیان این مطلب این است که نباید با دیدی منفی به این داستانهانگاه کردوشما دوست خوب ناشناس امید وارانه با این مسئله بر خورد کرده بیش از اندازه شرمنده مان نموده اید.امیدوارم به لطف و همراهی امیر عزیز و با تجربه وماهر وبا تشویق دوستان خوبی چون شما آثاری با کیفیتی بهتر ارائه دهم .با تشکر از شما و دوست خوبم امیر..ایرانی .

نیکی گفت...

ممنون که من نظر میدم و نمیذاریش توی مطالبت!
این داستان واقعا عالی هست, من عاضق داستاتهایی از این دست هستم, لطفا بیشتر از اینها برامون بذار.

Unknown گفت...

سلام نيكي عزيز بنده تمامي نظرات داده شده متعلق به هر شخصي كه باشه رو منتشر ميكنم عزيز احتمالا نظر شما ذخيره نشده بوده كه من منتشر نكردم *** فقط نظرات افراديكه شخصيت خانوادكي و تربيت ندارن رو حذف ميكنم همه انسانها اعم از ترك لر فارس كرد عرب عجم و ... داراي شخصيت هستند و كسي حق نداره به هيج عنوان به شخصيتشون به هر نوعي توهين كنه در همه اقشار آدم خوب و بد هست و دليلي نداره درصورتيكه كسي از يك نوع قشر به هرصورت ضربه اي خورد تمام اون قشر را مورد بد بيني و توهين قرار بده يك شخص خلافكار هم شخصيت داره اين رسم زمونه و بعضي افراد همين جامعه هستند كه موجب شدن اون شخص خلافكار بشه بعنوان نمونه يك زن كه خودفروشي ميكنه مريض نيست خودشو در اختيار كسي بذاره مشكلاتي از قبيل مالي عاطفي و ... موجب اين امر شده حتي اين زن هم براي خودش داراي شخصيته

نیکی گفت...

ممنون از اینکه به نظر من توجه کردی. لطفا داستانهای این تیپی رو زیادتر بذار, واقعا احساسی و جذابن.

 

ابزار وبمستر