ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پری قسمت سوم

آروم خودمو از لای بازوهاش بیرون کشیدم رفتم پسرمو بیدار کردم تا بره
مدرسه بعدم یک نون داغ خریدم و آوردم که صبحونه رو با رضا بخوریم بعد هم
رفتم رضا رو بیدار کردم.هنگام خوردن صبحونه رضا گفت خوب خانم خوشگله دیشب
چطور بود؟/؟ با سیاه پوسته خوش گذشت؟/؟ منم گفتم آره بد نبود بشما چِی
خوش گذشت؟؟/؟؟ راستی تو دیشب داشتی با کی حال میکردی؟/؟ خندید و گفت خوب
معلومه من داشتم با تو حال میکردم گفتم برو گمشو منو که اون سیاهه داشت
میکرد دیشب تا صبح با اون بودم.رضا خندید و گفت خوب اون غلام سیاه من
بودم دیگه من همون سیاهه هستم که آرزو داشتم تو رو بکنم خلاصه یکم
خندیدیم و شوخی کردیم تا اینکه رضا گفت هنوز تصمیمی نگرفتی؟/؟ گفتم
نمیدونم والا من حاضرم یکبار دیگه بی خیال شم بشرطی که تو قول بدی هر
موقع و هر شکلی خواستی از طریق خودم ارضا بشی منم قول میدم تو هر موقع
احساس نیاز کردی نه توی کار نیارم.رضا با لبخند گفت ایندفعه من رضایت
نمیدم حالا که بعد از مدتها حرف دلمو زدم تا وقتی سکس تو رو با یک مرد
نبینم رضایت نمیدم حیف این کوس تمیز و سفید نیست که دیگران ازش محروم
بمونن ؟/؟ گفتم نره خر حیا کننننننن خندید گفت نه دیگه افتادم روی خط بی
حیایی گفتم بابا آبرو ریزیه با کی سکس کنیم ؟/؟ به کی بگیم ؟/؟ گفت تو
فقط رضایت بده بقیش با من گفتم آخه من روم نمیشه گفت تو فکر اونجاهاش رو
نکن من یک کاری میکنم انقدر طبیعی پیش بره تو احساس خجالت نکنی گفتم رضا
تو رو خدا چی توی سرته ؟/؟ میخوای منو آلوده سکس کنی و بعد راه رو برای
خودت باز کنی و بری سراغ زنهای دیگه ؟/؟ بعدم اگه من اعتراض کردم بگی برو
جنده خانم تو که خودت جنده و کوسی هستی ؟/؟ رضا گفت نه به جون خودم
اشتباه میکنی من چنین تصمیمی ندارم میدونم توی این مدت برای اینکه رابطه
هامو مخفی کنم زیاد بهت دروغ گفتم ولی به جون خودم و عزیزهام من نامرد و
کثیف نیستم من همون رضای چند ماه قبل هستم این چند روزم اگه دروغی گفتم
برای حفظ تو و زندگیم بوده ولی قسم میخورم حتی اگه بخوای محضری تعهد میدم
که حتی حق طلاق بدون چون و چرا با تو باشه و نوشته ای هم بهت میدم که من
در حق تو نامردی کردم و برای همین حق طلاق رو از خودم سلب کردم و به تو
واگذار کردم من چیکار کنم تو باورکنی دوستت دارم ؟/؟ البته مطمئنم خودت
میدونی ولی میخوای بیشتر اتمام حجت کنی و حقم داری ولی منم منهای چند بار
دروغ گفتن همون رضایی هستم که همیشه دوستش داشتی اینو بهت اطمینان میدم
عزیزم هنگام گفتن این حرفها اشک توی چشمهای رضا جمع شده بود و برای اینکه
من اشکش رو نبینم توی آخرین لحظه منو در آغوش کشید در گوشم گفت منو ببخش
و یک فرصت دیگه بهم بده منم آروم دستمو توی موهاش کردم و گفتم رضا دلم
میخواد همیشه محبوب دلم بمونی برای همین هر جور که خودت صلاح میدونی عمل
کن من تا اینجای حرفت مخالفتی ندارم و به حرمت عشقمون و برای حفظ
زندگیمون هر کاری حاضرم بکنم با شنیدن این حرف برق شادی توی چشمهای رضا
نمایان شد و منو بوسید و گفت حالا تو زوجی سراغ داری که مایل باشن؟/؟ منم
با خنده گفتم آره صبر کن الان میرم از توی کیفم درمیارم که هر دو خندیدیم
گفتم همچین راحت میپرسی انگار من یک عمره اینکاره ام بعد گفت اوکی از این
به بعد دقت بیشتری به اطراف میکنیم تا زوج مناسبی بیدا کنیم ولی باید قول
بدی تو هم توی دوستهات دنبالش باشی هااااا و یک چشمکم زد خندیدم و گفتم
باشه تا ببینیم چی میشه پس خیالم راحت باشه که دیگه با اون زنها رابطه
خودتو قطع میکنی ؟/؟ رضا مکثی کرد و گفت اجازه میدی ماجراشون رو برات
تعریف کنم بعد تصمیم بگیریم ؟/؟ چون اونها اونجوریکه تو فکر میکنی نیستن
گفتم یعنی چی ؟/؟ حتما فرشته آسمونین یا اینکه طفلی ها بهت نیاز دارن رضا
خندید گفت نه عزیزم اتفاقا اگه بخوام با یک تلفن ارتباطم قطع میشه نه من
به اونها و نه اونها بمن نیازی دارن ولی داستانش طولانیه و بدک نیست
بدونی بعد تصمیم میگیریم و قول میدم جلوی خودت اگه لازم دیدی بهشون زنگ
بزنم و بگم دیگه هر چی بوده تموم شده ولی اجازه بده ماجرا رو اول برات
تعریف کنم بعد تصمیم گیریش با تو گفتم اوکی بگو رضا گفت یادته دوسال پیش
با اتومبیل یک خانم تصادف کرده بودم ؟/؟ گفتم آره گفت اونروز خانمه آدرس
و شماره تلفن و کارت ماشینشو بمن داد و گفت با همسرش تماس بگیرم و هماهنگ
کنم تا شوهرش خسارت ماشینمو پرداخت کنه گفتم خوب بعدش ؟/؟ ادامه داد و
گفت من با شوهرش تماس گرفتم و قرار شد فردا شبش برم منزلشون تا صحبت کنیم
فرداش که رفتم زنگ منزل رو زدم اون آقا اومد جلوی در منم کارت ماشین
همسرشو پس دادم و گفتم خسارت نمیخوام چون فقط درب عقب ماشینم خط افتاده و
قصد ندارم رنگش کنم چون ماشینم در صورت رنگ شدن افت قیمت پیدا میکرد و
بیشتر بخاطر حرصم از حرفهای زنش بعد از تصادف کارتشو گرفته بودم میتونستم
با زیر صد هزار تومان صافکاریش کنم و نیاز به رنگ شدنم نداشت ولی در هر
صورت برای ماشینم افت قیمت داشت اما اگه رنگش میکردم افتش بیشتر میشد
برای همین گفتم منکه دو میلیونی توی فروشش ضرر میکنم دیگه ارزش نداره
بخاطر پنجاه یا صد هزار تومان خودمو خراب کنم بخاطر همین کارت ماشینش رو
دادم و آمدم برم سوار ماشینم بشم اما اون آقا که از اینکارم خیلی خوشش
اومده بود اومد جلوی ماشین و با اصرار زیاد ازم خواست برم خونشون و گفت
دلم میخواد بیشتر با هم آشنا شیم رفتم خونشون و بعد از پذیرایی و
عذرخواهی همسرش حرف به مسائل کاری کشید وقتی فهمید کارم بازرگانیه و کالا
وارد ایران میکنم کارت ویزیتم رو گرفتو گفت یک کارخونه داره و تمایل داره
اگه امکانش باشه مواد اولیه و لوازم یدکی ماشین آلاتش رو من براش بیارم
ایران چند روز بعدم اومد دفترم و نزدیک به دو ساعت مذاکره کردیم بعد از
من هم دعوت کرد که از کارخونش دیدن کنم و خلاصه بعد از نزدیک یکماه اولین
قراردادمون رو برای آوردن لوازم یدکی ماشین آلاتش به مبلغ سی هزار دلار
بستیم وقتی کالا بعد از نزدیک سه ماه به دست پیمان رسید و تعرفه های
گمرکی و هزینه ها رو دید خیلی خوشش اومد و گفت هزینه ها تقریبا نصف
قیمتهای سابق شده و این یک نقطه عطفیه که با یک تصادف من با شما آشنا شدم
و حالا هم با توجه به صداقت و تجربه شما میتونیم میزان همکاریمون رو بالا
ببریم این دوستی هم برای من سودمنده هم برای شما و از اون تاریخ تموم
خریدهای خارجی کارخونشون توسط من انجام میشه و تا بحال نزدیک هفتصد هزار
دلار کالا و قطعات من براشون آوردم ایران درواقع با هم دوستم شده بودیم و
روابطمون صمیمانه شده بود حتی با هم شوخی داشتیم و چند بار با هم رفتیم
خارج از کشور چون بعضی از قطعات تخصصی بود و باید خودش کیفیتشون رو بررسی
میکرد (( تا اسم پیمان و شریکش اومد من اونها رو شناختم چون پیمان بارها
از طریق تلفن با من صحبت کرده بود و مواقعیکه با رضا کار ضروری داشت با
منزل تماس میگرفت و چون بیشتر اوقات توی منزل گوشی تلفنو من برمیداشتم
بارها صحبت کرده بودیم مرد با ادب و با شخصیتی بود و همیشه از اینکه
مجبور شده با منزل تماس بگیره ازم عذرخواهی میکرد حتی چند بار تلفنی ازم
درخواست کرده بود به اتفاق رضا به منزلشون بریم اما هردفعه من عذری
میاوردم و رفتنمون رو به بعدا موکول میکردم )) تا اینکه توی یکی از سفرها
خودش و شریکش و خانمهاشون چهار نفری اومدن چون من خیلی به اون کشور تسلط
داشتم عموما بعد از ظهرها با هم به جاهای دیدنی و گردشگاهها و بازارهاش
میرفتیم و شبها هم میرفتیم دیسکو و لبی تر میکردیم و خلاصه صمیمیتمون
بیشتر شد تا اینکه یکروز بعد از ظهر پیمان و شریکش امید بعد از بازدید از
یک کارخونه و مراجعت به هتل گفتن رضا جان ما امروز خیلی خسته ایم تصمیم
داریم استراحت کنیم منم گفتم مشکلی نیست و من خودم میرم یک دوش میگیرم و
بعدا میرم برای خانم و پسرم خرید میکنم و برمیگردم هتل وسایلو میذارم که
شب بریم دیسکو اگر تا اونموقع آمادگیش رو پیدا کردین با من تماس بگیرین
که با هم بریم دیسکو اما ندا همسر پیمان و سونیا همسر امید گفتن ما هم با
رضا میریم خرید چون از صبح توی هتل تنها موندیم و حوصلمون سر رفته و
خلاصه من و سونیا و ندا به اتفاق رفتیم به مراکز خرید اونها توی مسیر از
تو پرسیدن و اینکه چرا تو رو با خودم نیاوردم منم گفتم من در سال بیشتر
از شش تا سفر کاری میکنم و نه مقدور هست که با همسرم بیام و نه در سفرهای
کاری به اون خوش میگذره بخاطر همین ما سالی یکبار سفر تفریحی خارج از
کشور میرویم و سالی یکبارم سفر داخلی و البته بعضی از آخر هفته ها هم به
ویلامون در شمال میریم اونها گفتن چقدر خوب و با برنامه و ادامه دادن شما
وقتی سالی چند بار میرین سفر خانمتون چیکار میکنه؟/؟ تنها حوصلش سر
نمیره؟/؟ منم گفتم نه پری اولا دوستهای زیادی داره و دوما سفرهای منم
معمولا یک هفته بیشتر نمیشه خلاصه بعد از کلی سوال و جواب ندا بمن گفت
رضا تو دیگه با ما غریبه نیستی و امید و پیمان هم خیلی دوستت دارن و هم
خیلی بهت اعتماد دارن اما من و سونیا میخوایم امروز درمورد مسئله ای با
تو صحبت کنیم حقیقتش صبح ما از پیمان و امید خواسته بودیم که بگن خسته
هستن و نیان من گفتم اوکی بفرمایید؟/؟ ندا گفت راستش رضا از روزی که من
با تو تصادف کردم از خودت و شخصیتت خوشم اومد تو حتی درصورتیکه میدونستی
من مقصرم و چه خسارت سنگینی به ماشینت زدم خونسرد از ماشین پیاده شدی و
گفتی فدای سرتون مهم نیست حتی گفتی من ادعایی ندارم شما برین اما برعکس
من کلی به تو غر زدم و گفتم شما مقصر هستی و حتی مجبورت کردم صبر کنی تا
افسر بیاد اما تو با آرامش به هر چی من گفتم جواب تندی ندادی و میگفتی هر
جور شما راحتی حقیقتش وقتی افسر اومد و بمن گفت مقصری و اگه بخوای کروکی
کشیده بشه باید جریمه هم بشی ازت خیلی خجالت کشیدم اما تو باز گفتی جناب
سروان مهم نیست و ما خودمون با هم کنار میاییم حقیقتش من شیفته شخصیت و
رفتارت شدم تا اینکه توی این سفر که با هم اومدیم دیدم برخلاف سایر مردها
حتی داخل دیسکو با اینکه هم خیلی مشروب میخوری و هم خیلی میرقصی نه چشمت
دنبال زنهاست و نه اینکه اصلا به کسی محل میزاری حتی با یک خانم روس دیدم
کلی رقصیدی ولی با اینکه میدونستی تمایل داره با تو باشه و حتی سر
میزمونم اومد و با هم مشروب خوردیم و خیلی هم زیبا بود آخر کار خداحافظی
کردی حتی تلفنش رو ازش نگرفتی رضا در جواب گفته بود خوب من اولا خیلی
شیطونم و اوایل هم که به خارج میومدم با زنها هم ارتباط برقرار میکردم
اما بعد از یکمدت متوجه شدم که زن خودم پری یک چیز دیگست و از جهتی من
اگه با زنی ارتباط برقرار کنم و دچار بیماری بشم و این بیماری به پری
منتقل بشه در حق پری ظلم کردم و از جهتی اینها یک مشت زنهای حرفه ای هستن
که اصلا سکسشون جذاب نیست و در واقع در مقابل مبلغی پول انجام وظیفه
میکنن این نوع سکس اصلا زیبا نیست من سکس دوست دارم ولی نه هر سکسی سکس
باید با احساس و علاقه و دور از مادیات باشه تا زیبایی و طراوت داشته
باشه من شاید هفته ای دو سه بار با همسرم سکس کنم ولی هفته ای یک میلیون
تومان جدا از خرج خونه براش کادو یا کیف و کفش و لباس میخرم در صورتیکه
با نصف این مبالغ میتونم هر شب با یک مدل و نژاد زن بخوابم بحث پول نیست
خسیس هم نیستم ولی یک لحظه از سکس با همسرم رو با سکس با تموم زنهای
دیسکو عوض نمیکنم ندا گفت آفرین دیدگاه قشنگی داری ولی حالا یک سوال؟/؟
رضا گفته بود بپرس ندا گفت حالا اگه غیر از زنت کسی با تموم وجود بخواد
دور از مسائل مادی با تو سکس کنه چی؟؟/؟؟ رضا گفته بود این که امکان
نداره مگه اینکه پای عشق درمیون باشه و اونم نه من اهل عشق و عاشقیم نه
حوصله شو دارم ضمنا عشق من توی خونه منتظرمه که با دنیا عوضش نمیکنم ندا
گفته بود خوش بحال پری که چنین شوهری داره باید به تو افتخار کنه و قدرتو
بدونه اما با تموم حرفات موافق نیستم شاید زنی عاشقت نباشه و پولم ازت
نخواد و فقط مایل به سکس با تو باشه و بخواد خودشو فقط و فقط برای لذت
بردن از سکس در اختیارت بزاره اونوقت چی؟/؟ رضا گفته بود این مورد جزو
استثناهاست و خیلی کم پیش میاد البته نمیگم غیر ممکنه ولی امکانش بسیار
کمه که یک زن هم سالم باشه و هم فاحشه نباشه و هم عاشق نشه و هم دنبال
پول و یا کسب امتیاز نباشه و هم قصد ازدواج نداشته باشه و صدها اگر و
امای دیگه و صاف این زن جلوی پای من سبز شه اینجا ندا زده بود زیر خنده و
گفته بود پس تو خیلی باید خوش شانس باشی که بجای یک مورد دو مورد از این
نوادر و استثناها جلوی پات سبز شده رضا گفت یعنی چییییی؟/؟ متوجه
نمیشم؟/؟ ...ادامه دارد

3 نظرات:

matin گفت...

اولش زیاد سکسی نیست ولی معلومه که بعدش باید ردیف بشه

arash گفت...

salam amir jan . dastanat alie vali ye iradi k dare ineke ziad keshesh midi bekhooos to harfayi ke beine tarafein rad o badal mishe masalan too hamin dastane pari harfayi ke beine reza o neda o sonia zade mishe khili bish az hade o tekrari , say kon be asle mozoo bepardazi . merc

Unknown گفت...

سلام متين جون مرسي از لطفت داداشم سلام به آرش عزيزم تشكر بخاطر دادن نظر در جواب شما عرض ميكنم متاسفانه امروزه داستانهاي موجود در اينترنت و سايتها به نوعي همشون داراي يك مفهوم هستن يا توي خواب يا حموم يا يكدفعه از بشت سر يا قصد سكس نداشتن و... و در آخرهم نوع سكسها همه شبيه هم هستند ميشه در اين مورد حدس زد بيشتر اين داستانهاي كوتاه زائيده افكار فرستنده داستانه و اصل موضوع فقط سكس كردنه اما بنظر من براي تكراري نبودن داستان و شايد حس واقعي بخشيدن به داستان بيان حرفهاي رد و بدل شده بين شخصيتها و در نهايت آموزنده بودنش و سكس اونها شايد بهتر از اين باشه سريع سكس انجام بشه و مانند داستانهاي كوتاه داراي فقط مفهوم سكس باشه در هر صورت انتقاد شما رو به ديده منت قبول دارم جشم داداشم شاد باشي

 

ابزار وبمستر