ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تا قيام قيامت قسمت اول

مجلس عزا تمام شده بود.مراسم هفت پدر هم به پایان رسید 45 سال بیشتر نداشت 5 سال آخر عمرش رو روی ویلچر نشسته بود.از کوه پرت شده نخاعش آسیب دیده بود از نظر اقتصادی مشکلی نداشتیم.ما در تهران زندگی میکردیم پدر دو دهنه مغازه بزرگ توی لاله زار داشت که یکی از اونها رو همونموقع که حالش خوب بود اجاره داده و خودشم توی اون یکی مغازه که در کنار هم بودند لوازم برقی و الکتریکی میفروخت وقتی هم که فلج شد اون مغازه رو با اینکه نوجوان بودم بصورت نیمه وقت اداره میکرده و از پارسال که دیپلم گرفتم بصورت تمام وقت امسال هم که معافیت از خدمتم رو گرفتم.اسم من فرید و سن من موقع مرگ پدر 19 بوده برادر ندارم فقط یک خواهر دارم که اونموقع 23 سالش بود و اسمش فریده هست.مامان فیروزه منم تقریبا 40 سالش میشد.من پسر خوش تیپی بوده و هستم ولی خواهرم از نظر خوشگلی توی فامیل تکه اما چه فایده که از نظر بخت بد داشتن هم تک بود.با یک پولدار بازاری ازدواج میکنه که همون سال اول میره یک زن دیگه میگیره و پس از سه چهار سال ازدواج موقع مرگ پدرم هنوزم میون اونها شکر آب بوده و مرده هم رفته پی کارش هر چی هم به خواهرم میگفت بیا مهریه تو بدم بهت خونه میدم راضی شو طلاق بگیر فیروزه قبول نمیکرد و میگفت بذار همون قدر که اسمش روی من بمونه آبروم محفوظ باشه.پدرم خیلی دوستش داشت فکر کنم آخرشم بخاطر خواهرم دق کرد و مرد راحت شد با اینکه چند سال آخر نمیتونست وظایف زنا شویی شو خوب انجام بده ولی مادرم شکایتی نداشت.این رو از پچ پچ مامان با زنهای همسایه فهمیده بودم تازه در خیلی از کارهای دیگه کمک پدرم بود و یک قدم کج نذاشته و وفاداری او نسبت به پدر قابل تحسین بود.به هفت پدر جعفر برمیگردیم بعد از اینکه مراسم در سر خاک تمام شد فامیلها برای همراهی عزاداران به خانه ما آمدند.یک خونه کلنگی ولی تر و تمیز با امکانات کامل در اطراف خیابان مولوی.خودمون بودیم و خودمون دیگه از دست بازیهای آپارتمانی هم خلاصی داشتیم 180متر خونه بود که 130 متر زیر بناش میشد خواهرم هم با ما زندگی میکرد فامیلها هم خونه ما رو ترک کرده ما موندیم با جای خالی مرد خونه من شده بودم مرد و آقای خونه.در اتاق خواب و روی تخت نشسته به مسئولیت خود فکر میکردم همینطورکه چشمهام رو به جای رختخوابی روبروی تخت دوخته بودم یه مجله ای شبیه به مدل لباس توجه منو جلب کرد.رفتم داخل جای رختخوابی جاییکه یک گوشه اش خالی بود مدل لباس نبود.مدل انواع کوووووس و کووووون و کیرررررر و سینه و...بود.یک مجله سکسی.تا اونجاییکه میدونستم کمیاب بود تاریخش رو که نگاه کردم دیدم مال سی سال پیشه ولی خیلی هم قشنگ و وسوسه انگیز بود.در حال ورق زدن بودم که سر و صدای مادر و خواهرم را شنیدم که بطرف اتاق خواب می آمدند دستپاچه شده بودم اگه منو با مجله سکسی ببینن چی میشه؟/؟ از جای رختخوابی بیرون نیومدم خودمو کنارتر کشیدم که دیده نشم.فریده و مامان روی تخت نشستند.- دخترم همه چی تموم شد همه رفتن خونه هاشون و ما موندیم.- راست میگی مامان هیشکی جز خودمون به داد ما نمیرسه.نه وضع زناشویی تو معلوم بود و نه وضع من سر و سامونی داره اگه این یک ذره دلخوشی رو هم نداشته باشیم به چی دل خوش کنیم ؟؟/؟؟ نمیفهمیدم از چی حرف میزدن ؟/؟ الان و دلخوشی؟/؟- مامان حالش رو داری ؟؟/؟؟ اگه نه بذاریم برای بعد ؟/؟- نه اتفاقا واسه اعصاب خیلی خوبه این روزها زیاد غصه خوردیم و گریه کردیم.صدای اووووف اووووف شنیدم ؟/؟ سرم را کمی بطرف آنان متمایل کردم واااااااایییییییی مامان داشت لباس فریده رو درمیاورد و فریده هم لباس مامانو ؟/؟ موهای تنم سیخ شده بود.فرشیده کیسه ای را بر روی تخت خالی کرد که در آن انواع و اقسام لوله پلاستیکی فلزی اتصالات و چند تا کیر مصنوعی هم بود.چند تا موز و خیار هم که از مجلس زیاد آمده بود کنار بقیه وسایل اضافه کردند مامان فیروزه با موز به کوس فریده میمالید و فریده هم این عمل را با موز دیگری جبران میکرد خواهرم به پشت مادرم رفت و یکی از موزها را تا تهههههه فرو کرد توی کوووووووووسش و بعد هم یک خیار متوسط گرفته اونم گذاشت توی کووووووون مامان موز و خیار و گذاشت همینجوری ثابت بمونن بعدشم یک کیر مصنوعی بخودش بست و فرو میکرد توی دهن فیروزه جون.خیلی حال میکردم داخل جای رختخواب یک جلق درست حسابی زدم تا یه خورده کمرم سبک شده ولی این کیررررررررر لعنتی دوباره بلند شد.فریده شده بود مثل یک مرد میدونستم که اونها تا نیمساعت دیگه جاشون روعوض میکنن وقتیکه فریده کیر مصنوعی رو توی دهن مامان فیروزه میذاشت و در میاورد مامان ناله میکرد و میگفت اخ خ خ چی میشد که بجای این کیر طبیعی بود.پدرت که این چند سال آخر کاره ای نبود و گاهی از هوس کیرشو دست میگرفتم به کوسم میمالیدم.شوهرتم که از اول ازدواجت ولت کرد و رفت.- مامان چرا از فرید کمک نمیگیریم اونم میتونه بیاد توی جمع ما.- نههههههههه زشته فریده جون یک موقع پیشش از این حرفها نزنی هاااااااااا خون به پا میکنه من پسر خودمو میشناسم حالا ما دو تا زنیم و وضعیت هم رو درک میکنیم مجبوریم بخاطر اینکه گناه نکنیم از این کارها بکنیم.- چه اشکالی داره فریدم بیاریم یکجوری مخشو کار بگیریم اگه اون راضی بشه تو مخالفی ؟/؟- من از خدامه نمیدونی شبها چقدر خواب کیرهای نامحرم رو می بینم با اینکه به غریبه ها فکر نمیکنم ولی میترسم این هوس آخر کار دستم بده.پس مامان هم دلش میخواست فقط مونده بودم که چه جوری خودمو از این مخمصه خلاص کنم؟؟؟/؟؟؟ به خود گفتم فرید این بهترین موقعیته مثالی هست که میگن سیلی نقد به از حلوای نسیه اما حالا باید گفت حلوای نقد به از حلوای نسیه دو تا حلوای شیرین و آماده اینجا حاضرن توسط تو خورده شن و تو اینجا دست روی دست گذاشتی و داری تماشاشون میکنی ؟/؟ بجنب تا دیر نشده.فریده که دید مامان بی طاقت شده کوسش میخاره فوری به پشت مادر خزید موز را از کوسش درآورد و کیر مصنوعی را بجایش در کوس فیروزه فرو کرد من اگه گاهی مامانو از این به بعد فیروزه خطاب میکنم بخاطر اینه که علاوه بر مادر بودن حس میکنم که میتونه یک معشوقه یا دوست دختر خوبم واسم باشه داشتم میگفتم فریده در حال کردن فیروزه بود.هر دو پشت بمن قرار داشتند من یک جارو دستی بلندی را که در انتهای جای رختخوابی قرار داشته برای تمیز کردن سقفها بود برداشته ته اون رو توی دستم گرفتم و از طرف سر بطرف وسط کووووووووون فریده و خط درزش هدف گرفتم.قبلشم خودم رو لخت لخت کرده بودم و آماده بکار کیر20سانتی و سفت و کلفتم هم سر به هوا منتظر فرمان بود.سر جارو را یواش به محل کوس و کون آبجی مالیدم.یکدفعه از ترس فریادی کشید و پشت سرشو نگاه کرد هم عصبانی بود هم لبخند میزد مامان هم روشو کرد طرف من از خجالت سرخ شده بود.دستشو گرفت جلوی کوسش.- من همه حرفهاتون روشنیدم الان مرد این خونه منم تا وقتی من نگهدار شمام نمیذارم کمترین کمبودی داشته باشین.مامان مگه من مرده ام که شبها خواب کیرررررررر مردهای غریبه رو میبینی؟/؟ نمیذارم از این به بعد احساس کمبود کنی میخواهم روح پدرم رو شاد کنم تا دیگه دلواپس شما نباشه و واسه تون غصه نخوره.- فرید جون من مادرتم زشتههههههه.- هیچ زشتی نداره مگه من وقتی بچه بودم شیر سینه هاتو نخوردم؟/؟ زشت بود؟/؟ حالا هم سینه هاتو میخورم آب کووووووستم میخورم میخوام بهت نشون بدم که واست یه پسر مفیدم به کیررررررم اشاره کرده و گفتم ایناهاش هر دوتاتون رو در آن واحد حریفه شماها حالا باید با خودتون کنار بیاین هر چی آت و آشغال بود از روی تخت به روی زمین انداخته خیار را هم از کون فیروزه خارج کردم.- فریده جون نمیذارم که تو هم احساس کنی شوهر نداری من هم برات پدرم هم شوهر و هم برادرم و البته بیشتر از اینها بعنوان یک معشوقه و دوست پسر روی من حساب کن این را گفته بطرف مامان که روبروی من قرار داشته از خجالت سرش پایین بود رفته خیار را که همچنان در سوراخ کونش مانده بود درآوردم.واقعا چه هیکلی نشان نمیداد که 24 ساله ازدواج کرده.شاید کم کاری این 5 سال اخیر او را تا این حد سر فرم نگه داشته بود؟/؟ کمر مامان فیروزه را گرفته او را به روی تخت انداختم نمیخواستم در شروع کار نگاهم به نگاهش بیفتد.- قمبل کن مامان تا کوووووون قشنگتو خوب خوب ببینم بذارم توی کووووووووست.حالا اون شده بود بچه حرف گوش کن من دستمو از زیر به سینه های خوش دست و بزرگش رسونده و باهاش بازی کردم اووووووف.ناله مامان فیروزه بلتدتر شده بود صدای ضربان قلبش رو که از هیجان تندتر شده بود با دستم احساس میکردم 5 سالی بود که یک کیرررررررر درست و حسابی نخورده بود.برای بار اول روبروی خودم قرار ندادمش تا خجالتش بریزه دستمو بر روی کوووووس و سوراخ کوووووووونش کشیدم.- آآآآآآآآآه آههههههه اوففففففففففف.میدونم میخواست هوسش رو با حرفهای دیگه هم کنترل کنه و نشون بده ولی هنوزم شرم و حیا بهش اجازه نمیداد الهی قربون مامان خجالتی خودم برم که سرخی شرمش به سفیدی صورتش زیبایی خاصی بخشیده بود.سرانجام انتظار مادر را به پایان رسانده و با هوس و اشتهای هر چه تمامتر وظیفه فرزندی خود را بجا آورده گاییدنش را شروع کردم.- واااااییییییی بیااااااااا مامان مگه کیرررررررر نمیخواستی بگیرشششش ببین چقدر کووووووست خوشحاله کییییییر من توشششششه ببین چقدر ترشح و چربی و لکه های سفید داره؟/؟ هر چی پاکش میکنم تموم نمیشهههههههه اینها رو باید با لوله گوشتی و مرتب و روزانه تمیزش کنی دیگه نبینم با لوله آب و موز و خیار و کیر مصنوعی پلاستیکی بری به جنگش هاااااااا سرباز فدایی کوست همیشه آماده به خدمته شدت ضربات را زیادتر کرده. - بیا بگیرش که کووووووووسسسسسس نازززززززت کیرررررررمو آتتیششش زده جااااااااان چقدر تازه هست مامان نه بذار گاهی وقتها بهت بگم فیروزه تا احساس کنی داری به معشوقت کوووووووس میدی و منم فکر کنم دارم معشوقه امو میکنممممم ناراحت که نمیشی؟؟/؟؟- وووااااااییییییی نه فرشیدم منو بکننننننننن ادامه بده مادرت رو بکنننننننن فیروزه اتو بکنننننن فیروزه ات دیگه طاقت نداره جووووووون ظاهرا نصف خجالتش ریخته بود.- فرید فرید فریددددددد ادامه بده تند تررررر بزننننننن بزززززن بزززززن بکننننننن جرررررررمممممممم بده اووووووف بریده بریده خواهش میکرد که تندتر بکنمش تا تههههه تا تهههه تند و تند تا تهههه بکنننننن زود بااااااش اومد اومد اومددددددد با دستهاش تشک و ملافه را چنگ میگرفت سرش را محکم به روی تشک میکوفت و ضجه میزد.حتی صدای فریادش از صدای فریاد سر خاک بابام بلندتر بود.فریده به ما نگاه میکرد و با موز و کیر مصنوعی بجان کوووووس و کووووونش افتاده بود.سست و بیحال به در جای رختخوابی تکیه داده بود.- خواهر خوشگلم عجله نکن نوبت تو هم میشه.نگاه کن ببین تحملش رو داری؟؟/؟؟ به فیروزه امان نمیدادم دوست داشتم 5 سال محرومیت او را جبران کنم تمام تنم مخصوصا ناحیه زیر شکم و اطراف کیرم دچار لذتی وصف ناشدنی شده بود.با گاییدن مامان فیروزه پیمان ابدی بین من و او مستحکمتر شده بود واااااای وایییییی آیییییییی سوختمممممم سوختمممممم یکی به دادم برسه آبم ریخت فرید جووووووون آبم اومدددددد دستت درد نکنه کیرت درد نکنه قربونش برم نصفه دیگه خجالت مامان جونم ریخته بود.منتظر دستور فیروزه نشدم میدانستم که با این پدر از کار افتاده مرحوم نیازی به قرص ضد حاملگی هم نداشت ولی ریسک کرده هر بلایی را بجان خریدم پس از ارضا شدن مامان با چند ضربه دیگر قطرات مذاب آتشفشان کیررررررررم را به سرزمین مامان جونم ریختم و کلی هم خوشحالش کردم و بعد خودمو زدم به کوچه علی چپ و گفتم.- ببخشید مامان باردار نشی؟/؟- حالا یادت اومد؟/؟ اگه هم شدم بچه پسرمه حرامزاده که نیست ردیفش میکنم کوووووووسمم تشنه آب کیررررررررت بود تو هم اگه دوست نمیداشتی ازت میخواستم بهت التماس میکردم که آب کیرت رو بریزی توی کوسم.فریده با چشمان خمارش گفت پس من چی؟/؟ فیروزه بمن اشاره ای زد و ناز و عشوه کنان گفت از پیشم نرو نرو فرید زوده هاااااااا به هر حال با خواهش و التماس راضیش کردم که مادر جان اینم دخترته و عذاب کشیده یک دست که کردمش دوباره میام سراغ تو.حالا تو بشین نگاه کن و جلق بزن تا من برگردم تنوع کوس و هیکل جدید هوس مرا سریعا برگرداند و کیرم را دوباره راست و شق نمود.هر چی لوله و موز و خیار دور و برش بود به گوشه ای پرت کرده و کمرش را با یک دست گرفتم و بر روی تخت پرتش کردم...ادامه دارد

2 نظرات:

ایرانی گفت...

به هر حال امیر جان از این که به من افتخار دادی و یکی دیگه از داستانهامو منتشر کردی ممنون .امید وارم که کپی برداران آگاه باشن که این داستان را فقط برای سایت امیر نوشتم .نظر اصلی باشه به عهده سایر خوانندگان عزیز .یکی دو غلط املایی داشتم که به جای فرید گفتم فرشید ودریکی دوموردکه مربوط به صحنه های سکس بوده یکی دو اشتباه جزیی هم داشتم که اگه داستان را آرام و با تمرکز بخونید متوجه می شید واگه تند خونده بشه معلوم نمیشه .میذارم به عهده خودتون ببینم تا چه حد تمر کز دارین .البته اشتباهی نیست که ستون اصلی داستان رو بلرزونه .فقط در این قصه سعی کردم که از نمک طنز یا به نوعی طنز مخفی در کلام بین پسر ..مادرو..استفاده مختصری بکنم .بازم متشکرم ..ایرانی .

matin گفت...

داستان ردیف هست و خواندنی مرسی ازت امیر جان همینطور تز ایرانی عزیز که زحمت کشیدن ممنون

 

ابزار وبمستر