ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پري قسمت ششم

ندا دستمو گرفت و همراه سونیا رفتیم بین مردها باز شروع کردیم به رقصیدن بعد از اینکه از رقصیدن خسته شدیم دوباره شروع کردیم به خوردن و نوشیدن رضا اومد نزدیکم و آروم دم گوشم گفت نظرت چیه چطورن ؟/؟ ازشون خوشت اومده ؟/؟ منم به رضا گفتم آره ازشون خوشم اومده ولی ما دیگه باید بریم چون هم دیر شده و هم پدرام توی خونه تنهاست رضا گفت آخه نمیخوای بیشتر پیش هم باشیم و آشنائی بیشتری پیدا کنی ؟/؟ گفتم چرا من تازه با اینها آشنا شدم فکر میکنم لازمه بیشتر با ندا و سونیا آشنا شم حتما از طریق تلفن و میهمونی بیشتر باهاشون ارتباط برقرار میکنم رضا جون تو نگران نباش بمن فرصت بیشتری برای آشنائی بده اما نود درصد من با اینها مشکلی ندارم فقط یکم به ارزیابی و شناخت بیشتری نیاز دارم فکر میکنم برای جلسه اول به اندازه چند جلسه پیش رفتیم رضا لبخندی زد و گفت درسته تو خیلی خانمی یقین داشتم که میتونی با اونها ارتباطی منطقی برقرار کنی خلاصه من و رضا به میون اونها برگشتیم و بعد از یکم رقص و خنده و شوخی و تشکر از میهمونی آماده رفتن شدیم اما موقع خداحافظی من به سونیا و ندا گفتم حتما با هم در تماس باشیم و بیشتر همدیگه رو ببینیم اونها هم استقبال کردن فردای همون روز من به ندا تلفن زدم و ضمن تشکر از میهمونی دیشبش از ندا دعوت کردم هر وقت میتونه با سونیا هماهنگ کنه و برای صرف نهار و استفاده از استخر و سونا به خونه من بیان تا بیشتر با هم باشیم و بدون حضور مردها یک میهمونی زنونه داشته باشیم ندا هم استقبال کرد و گفت در اولین فرصت اینکار رو میکنن بعدم به سونیا تلفن کردم و از اونم دعوت کردم با ندا هماهنگ کنه که بیان خونمون به رضا هم گفتم از ندا و سونیا برای یک میهمونی وسط روز و زنونه دعوت کردم رضا هم خیلی خوشحال شد و گفت خوب نامرد مهمونی رو خونوادگی میکردی منم گفتم باشه مهمونی خونوادگی هم میدم ولی فعلا لازمه که من به سونیا و ندا بیشتر نزدیک شم بعد کم کم بصورت طبیعی این کار پیش بره رضا هم تایید کرد و گفت هر جور خودت صلاح میبینی صبح شنبه ندا تماس گرفت و گفت با سونیا هماهنگ کرده و میتونن فردا بیان منم رفتم و تدارکاتی برای یک مهمونی سه نفره زنونه دیدم مشروبهای لازم و غذاهای مناسب برای موقع صرف مشروب و شنا و ... اونها یکشنبه ساعت یازده اومدن خونمون کلی گل و شیرینی هم با خودشون آوردن من بعد از تعارفهای معمول اونها رو اول بردم توی اتاق پذیرائی اونهام کلی از سبک و تزئینات خونه و قسمتهای مختلفش تعریف کردن و بعد از کمی صحبت و شوخی و خنده از اونها دعوت کردم بریم استخر و سونای خونمون وارد محل استخر شدیم و بعد از پوشیدن مایو رفتیم و کمی شنا کردیم بعدم دور میز نزدیک استخر شروع به خوردن مشروب کردیم اونها خیلی صمیمی و گرم صحبت میکردن کلی از تن و بدن هم تعریف کردیم باز شوخیهامون شروع شد سر به سر هم میذاشتیم خصوصا بیشتر به سونیا پیله میکردیم بیشتر من و ندا به کونش گیر میدادیم و اینکه چقدر خوشگل و گرده اینکه چه حالی میکنه امید و خلاصه کم کم حرف به سکس کشید از سکسهامون با شوهرهامون تعریف میکردیم تا اینکه سونیا و ندا ازم پرسیدن تا بحال با کسی غیر از شوهرم سکس داشتم یا نه ؟/؟ منم گفتم خوب توی زمان مجردی مواردی بوده ولی بعد از ازدواج نه خلاصه سوالهایی مثل اینکه اگه موردی باشه حاضرم با اون سکس کنم یا نه ؟/؟ منم در جواب دادن گیر کرده بودم چی بگم ؟/؟ در نهایت گفتم دلیلی نمیبینم که به رضا خیانت کنم چون توی سکس با رضا مشکلی ندارم رضا سکسش قشنگ و کامله اونها گفتن نه منظورمون خیانت به رضا نیست من خودمو به اون راه زدم گفتم چطور ممکنه من با کسی دیگه سکس کنم و خیانت به رضا نباشه ؟/؟ اونها بالاخره به زبون اومدن با احتیاط و مقدمه چینی زیاد گفتن حقیقتش ما چند ساله که بصورت 4 نفره سکس داریم و به این شکل یک فانتزی توی زندگیمون ایجاد کردیم هم برامون لذت بخشه و هم امید و پیمان به این نوع سکس علاقمندن و هم صمیمیت بینمون برقراره توی این سالها به هیچ عنوان تصمیم نداشتیم با زوج دیگه ای چنین ارتباطی داشته باشیم ولی بعد از آشنائی با تو و برخورد اون شبت با امید و پیمان صحبت کردیم دیدیم که امید و پیمانم بی میل نیستن که این ارتباط با شما هم برقرارشه چون شما هم زوجی صمیمی و دوست داشتنی هستین و ما مطمئنیم که میتونیم بشما و رضا از این نظر اعتماد کنیم چون در سفری که با رضا داشتیم متوجه شدیم رضا مردی دله و اهل کثافت کاری نیست بعد از برخورد با تو دیدیم که تو هم همینطوری ضمنا از لابلای حرفهای اونشبت احساس کردیم که تو هم از یک فانتزی توی سکس بدت نمیاد بنابراین تصمیم گرفتیم به تو هم پیشنهاد بدیم که اگه مایلی چنین سکسی داشته باشیم من گفتم والا من تجربه چنین سکسی رو ندارم ولی حقیقتش از این نوع فانتزی بدم نمیاد ولی فکر نمیکنم رضا به اینجور سکسی راضی بشه باز خودمو به اون راه زدم گفتم بابا مردها که طاقت چنین حرفی رو ندارن منکه جرات ندارم چنین مطلبی رو با رضا درمیون بذارم اونها گفتن جدی تو میل داری به این مدل سکس ؟/؟ گفتم حقیقتش بدم نمیاد تجربه کنم ولی نمیدونم که میتونم ادامه بدم یا نه ؟؟/؟؟ اونها گفتن میخوای یکبار آزمایش کن اگه خوشت نیومد ادامه نده چطوره ؟/؟ گفتم والا نمیدونم تصمیم گیری در این مورد سخته ضمنا در این مورد تنها من نیستم که باید تصمیم بگیرم قبل از من لازم که رضا قبول کنه من اصلا فکر نمیکنم غیرت رضا اجازه بده من با مرد دیگه ای بخوابم میترسم زندگیم خراب شه اونها گفتن نترس مردها زبون همدیگه رو بهتر میفهمن اگه تو دوست داشته باشی ما به پیمان و امید میگیم با رضا صحبت کنن و اصلا حرفی هم از مایل بودن تو به میون نیارن گفتم آخه فکر نمیکنین با توجه به مدت دوستیمون همچنین تصمیمی زوده ؟/؟ اما سونیا گفت بابا تو یا به ما اعتماد نداری یا به رضا والا ما دنبال یک روابط سکسی سالم هستیم و تصمیم نداریم اون تحفه نطنزت رو ازت بگیریم وقتی سونیا این حرفو میزد انقدر قیافش با نمک شده بود که من و ندا زدیم زیر خنده گفتم غلط نکنم تا کیرررررر شوهرهامون به ته روده هات نخوره تو دلت آروم نمیشه هااااااا به ندا گفتم بخاطر سونیا هم که شده من قبول میکنم ولی به یک شرط گفتن چه شرطی ؟/؟ گفتم امید و پیمانم نفهمن من راضیم شما بهشون بگین اول رضا رو راضی کنن بعدا شما با من صحبت میکنین و منو راضی میکنین باشه ؟/؟ ندا یک نگاهی بمن کرد و گفت الحق که خیلی فلفلی و کارت درسته در نهایت قرار شد به پیمان و امید بگن رضا رو از نظر ذهنی آماده کنن بعد بمن بگن... ادامه دارد

2 نظرات:

ایرانی گفت...

سلام.روزگارت خوش امیرجان.این داستان جذاب هنوزهم دوروبر جاهای حساسش می پلکه .هرکس ازاول تعقیبش کرده باشه فکرمی کنه یه خورده کش دارشده که شایددرقسمت ششم تاحدودی حق داشته باشه ولی اگه درهرقسمت حجمش کمی بیشترمی بودتاحالا آرامش مرحله فبل ازطوفان روردکرده بود.بااین حال من که ازنمک این داستان خیلی خوشم میادومی دونم حتماسکس پرهیجانی هم داره.دست گلت دردنکنه امیرعزیز..ایرانی.

matin گفت...

وای داداش کف کردیم بس کیه به جای حساس میرسه

 

ابزار وبمستر