ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

دست بالای دست 5

کیرمو تو هر ضربه تا ته کوسش فرستاده آخر هر ضربه هم زیر شکمم به شدت به قاچای کون نیو جونم می خورد و مثل لرزونک لرزون می شد . عمدا با تمام زورم می زدم و می کردمش که دردش بیارم و دلم خنک شه و که دیگه این قدر منو تو خماری نذاره که خانوم این قدر پر رو تشریف داشتن که منو از رو برده و مدام می گفت محکم تر . مجکم تر گشادم کن مگه ناهار نخوردی ؟/؟-صبر کن برسیم تهرون خدمتت می رسم . تو این قدر کوستو ازم قایم می کنی ؟/؟اینجا هوای آزاده و باید مراقب بود -خیلی حرف می زنی نادر . نمیدونی کوس دادن تو هوای آزاد چقدر حال میده و صفا داره . بکککککککن مانتو تو بده بالاتر خودم نگهش می دارم تو با دستات سییییینننننه امو بمالللللل بمممممممال بمالللللل منم از زیر تنه اش شروع کردم به چنگ و چونگ گرفتن سینه هاش .-جاااااااان چه حالللللی میده تو این طبیعت زیبا آدم همه چیزشو به عشقش تقدیم کنه . خدایا نیوشا چی می گفت ؟/؟یعنی من عشقش بودم ؟/؟هوسم از نقطه اوج هم بالاتر رفت و کیرم دیگه خستگی نمی شناخت . من و عزیز دلم در اوج شادابی و نشاط به عشقبازی خود ادامه دادیم .-اووووووففففف من که سوختم پس چرا آبم نمیاد فقط یه کبریت می خواد که کوسسسسسمو منفجررررررررش کنه .ا گه امروز نتونی راضیم کنی کیرتو از ته قطعش می کنم . باهاش جق می زنم . این مانتوی لعنتی هم مزاحمه . زودباش دراز بکش ببینم . دیگه قاطی کرده اینجارو با خونه اشتباه گرفته بود . با حرص و عصبانیت مانتو شو کند و به گوشه ای پرت کرد و ازم خواست که طاقباز دراز بکشم . منم این کارو کردم . خودشو روی من سوار کرد . کوسشو گذاشت روی کیرم و با یه فشار کیرمو از پایین فرستاد داخل کوسش . حالا دیگه ریش و قیچی دست نیوشا بود . گاهی با سرعت می زد و گاهی هم آروم . تاپ خودشم در آورده بود . منم که با سینه های از سوتین بیرون زده اش ور می رفتم .-واییییییییی نمی دونی چقدر حال می کنم . تنم داره یه جوررررررررری میشه نادررررررربا یه دستت روی کوسسسسسسسسمو بمالللل . با یه دست بالای کوس ویه دست روی سینه هاش وکیرداخل کوس . ادامه داده تا آب هوس نیوشا جون مثل یه عروس خانوم ناز نازی از مخفیگاهش خارج شد . منم دیگه بی طاقت شده از بس به رگهای کیرم فشار آورده اونارو به طرف عقب می کشیدم تا آبم نریزه .-نیوشا من می خوام آبمو بریزم داخل کوسسسسسست -پس بیا جامونو عوض کنیم . حالا نیوشا طاقباز روی زمین قرار گرفته بود و من روی اون قرار داشتم . کیرمو فرو کردم توی کوسش .-نادر یه خنکی مطبوعی آدم احساس می کنه . صدای آب رود خونه بلبل آواز گنجشکها طبیعت سبز و زیبا. آتیش هوسم انگار نمی خواد خاموش بشه . البته آسمون بالای سرمون یک خط در میون معلوم بود . چون برگ درختا مثل یک آبکش زیرش بوده و یه حالت چتری پیدا کرده بودن .-نادر لببببببببببااتو می خوام . بغلم کن . منو ببوسسسس . منو ببوس . آبتو بریز چند دقیقه باید منو ببوسی بعد خالی کنی . شلوارمو پایین تر کشیده و دلم برای تن نیوشا جونم سوخت که احتمالا خاک و گل خشک و خار ریزه و بوته اذیتش می کرد اما هوس زیاد سبب شده بود که همه اینارو فراموش کنه . لبامو گذاشتم رو لباش دستامو دور کمرش حلقه زده طوری که بین زمین و کمرش قرار گرفت و این جوری دیگه زمین کمر عشقمو خراش نمی داد . آتیش کیر منم که داشت کوس کباب شده اشو بیشتر می سوزوند . کاملا روش دراز کشیده بودم . بوسه داغ و عاشقانه و هوس انگیزانه ما و حرکات رفت و بر گشتی کیییییرررردر کوسسسسس و ناله های آروم نیوشا مرا و شاید ما را خوشبخت ترین آدمای دنیا کرده بود . من که قرار بود زود آبمو خالی کنم . به در خواست نیوشا که هوسش اوج گرفته بود دوباره به کارم ادامه دادم . چشای خوشگل نیوشا که به آسمون خیره شده و در اثر هوس زیاد باز و بسته می شدباعث شد که اراده ام قوی تر شه و ارضا شذن اونو بر ارضای خودم مقدم بدونم . لذت می بردم و به خودم افتخار می کردم از این که تونستم اونو تا این حد حشری کنم . کاش زن داداشم زن من بود . اون لحظه داداش ناصرو مث یه گرگ تصور می کردم .ا ز این که این تن و بدن مثل ماهی اسیر دستای داداش ناصر بشه حسودیم می شد . چند دقیقه بعد چشای نیوشا بسته شد و آروم گرفت . اما لبامون تو ی حرکت و لغزش روی هم بودند یک لحظه خودشو کنار کشید و آرام و با ناز گفت حالا ابتو میخوام . دوباره لباشو به لبام چسبوند ومنم در نهایت آرامش و لذت و هوس آب کیرمو به کوس ناز و کوچولوش ریختم . کمرم سبک شده بود . خیلی حال کرده بودم . به خستگیش می ارزید . معلوم نبود لبای من زودتر از حرکت ایستاد یا لبای اون . فقط می دونم هردوتامون بی خیال دنیا و رسوایی به هم چسبیده چند دقیقه ای خوابیدیم -پاشو نیوشا بلند شو اینجا خونه نیست و ماهم توی رختخواب نیستیم . پاشو دیگه . خودمونو مرتب کردیم . اون شده بود آینه من ومنم آینه او . یه خورده هم چین و چروکهای لباسامونو مرتب کرده و پس از یکساعت غیبت به طرف فک و فامیلا گاز دادیم . آخ که چقدر اعصابم آروم شده بود . دلم می خواست با نیوشا حرف می زدم . درددل می کردم . کمر زن داداش منم سبک شده بود . حسابی سر حالش آورده بودم . تازه ناصر هم اگه بود مگه از پس زنش بر میومد ؟/؟داداش من از بس جنده گاییده و آبشو زود خالی کرده سیستم همه رو مثل جنده ها می بینه . موقع بلند شدن و آخر سکس هردومون به فکر گاییدن سوراخ کون افتادیم ولی حیف که دیر شده بود و موکولش کردیم به تهران . دیگه آروم و قرار نداشتم . دوست داشتم زودتر به تهران برگردم و با نیوشا حال کنم . دوست داشتم زودتر از مازندران زیبا در برم . عشقمو بغل کنم . بهش بگم که تو رو فقط واسه جسمت نمی خوام . اما خانواده ما و آقا تقی قرار گذاشتن که فردا برن دریا . شوهر خواهر آقا تقی یه ویلا در خزرشهر بابلسر داشت که قرار بود کلیدو ازش بگیره ویکی دوروزی بریم اونجا ..لفور برایم زیباتر شده بود همان گونه که زندگی برایم زیباتر شده بود ..ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی

2 نظرات:

sahar گفت...

باحال بودامیر جان از سکس این مدلی خوشم میاد

matin گفت...

عجب داستانی هست خیلی ردیف هستن مرسی داداش

 

ابزار وبمستر