ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مرگ و شادی 6(قسمت آخر)

مامانو با همون لباس خواب نازک و توری بدن نماش بغلش کرده و با همون ماساژش داده و با هاش حال کردم . کاسه صبرم لبریز شده بود . لباس خوابشو هم در آوردم .زبونمو از بس به شورت و سوتینش مالوندم نزدیک بود زخم شه . درست یه سال بود که باهاش حال می کردم . ولی هنوزم حریصانه مثل روز اول شایدم بیشتر چشام به دنبالش بود . اول سوتینشو بعدشم شورتشو در آوردم . لبامو گذاشتم رو چوچوله هاش . من و زنم لخت لخت بودیم . شب عروسی ما بود . به هر جای تنش که می چسبیدم یه طعم خاصی می داد -مامان ..همسر خوشگلم به این کوس و چوچوله ها چی مالیدی یه  خوشمزگی خاصی پیدا کرده . مزه کره پاستوریزه میده . تو که میدونی من عاشقشم  . وسط بدنشو بالا داد و کوس برق انداخته اشو بیشتر به لبام چسبوند و گفت هر چی عشقته بخورش که تمومی نداره . چقدر دلم میخواد امشب ازت بچه دارشم .-دوست دارم بچه امشبمون پسر شه .-آهههههههه  صابررررررررررشوهررررررررم همسر قشنگم . نصف صورتم از خیسی کوس زنم یعنی مامان جونم خیس شده بود . جری شده بودم .ی ه حالتی پیدا کرده بودم که دوست داشتم کیرمو زودتر فرو کنم تو کوسش . لب از روی کوسش ورداشتم و دوتا لنگشو گرفته به طرف خودم کشیدم . با یه آپرکات کیرمو تا انتها مشت کردم تو کوسش -آهههههه نه  چه هیجان انگیز و مردونه می کنی . بکن بزن . پاهاشو رو شونه هام قرار داده و کیر اتیش گرفته امو می زدم به پیکره کوس مامان . مامانی که با شناسنامه زبیده به عقدم در اومده بود . مامان ,زبیده .گوهر ,همسرم بگیر این کییییییییییرررررو.-صابر منو کشتی صابر بغلم کن تنمو بیار بالا بچسبون به خودت . من لب لب لباتو می خوام . سینه هامو بچسبون به سینه های خودتو بغلم کن منو بیار بالاتر . درهمون حالت بلندش کرده و به خودم چسبوندمش . کیرمو دیگه از کوسش بیرون نکشیدم . باید به حرف مامانی توجه می کردم .آخه اون به گردن ما حق داره . احترام به مادر خیلی توصیه شده . چه هیجانی و چه عشق و حالی !لب روی لب سینه روی سینه و کیر توی کوس . از این بهتر چی می شد ؟/؟!گوهر پهلوهامو چسبیده بود و خودشو در بست در اختیار من گذاشته بود . یه صحنه داغ کرده بود و دست و پا می زد تا خودشو از دست من نجات بده می دونم که به اوج شهوت و هوس رسیده بود و راه فراری نداشت جز این که زودتر ارگاسم شه . نمی ذاشتم در ره صابر کییییییییرررررررررت به آتیشششششششم کشید -گوهر من جواهر من چرا از کوسسسسسسست نمی گی ؟/؟بیحس شده بود نمی تونست جواب منو بده . دستاش رو پهلوهای من شل شده بودند .ا ونو به همون وضعیت طوری که کیفشو خراب نکنم رو زمین قرار دادم و تمام فکرمو گذاشتم روخالی کردن آب تو کوس زنم . چند تا ضربه محکم و پی در پی به کوسش زدم و آبوول کردم -گوهر تو دیگه کی هستی که از کردن و گاییدنت خسته نمیشم مخصوصا الان که هم مادرمی هم زنم .-خداکنه همیشه واست همین تازگی رو داشته باشم .-دوستت دارم عشق من مامان من زن من . دوتا عشق در کنار هم باور کردنش خیلی سخته .-برامنم همین طور . حالا بهترین موقعیته که کونتو بگام . تازه کیرم سبک شده راحت تر تو کونت دوام میاره -من که حرفی ندارم . در اختیارتم . تسلیمتم . تنظیمش کرده و کیرمو از پشت گذاشتم تو سوراخ کون قمبل شده اش . خیلی با صفا بود . دید زدن کون مامان خودش دنیایی حال و کردن بود . هیچوقت این جوری کونشو نکرده بودم . وقتی کیرمو می دیدم که تا ابتدای سرش بیرون کشیده میشه و دوباره میره تو سوراخ مامان جونم بهش یعنی به کیرم می نازیدم و افتخار می کردم . حالا دیگه کون مامان در بست مال خودم بود .  کوس و سینه ها و تمام تن و بدن و جانشم همین طور .بعد از بیست دقیقه گاییدن کونش دیدم مامان ناله می کنه . چی می خواییییییی عروس ناز و خوشگلم ؟/؟-کیییییییییرررررررتو رو داماد مهربونم . چقدر خوبه که آدم با یه حرکت به چند تا آرزوش برسه . من هم دامادی پسرمو دیدم و هم عروسی خودمو با یه حرکت صاحب همه چی شدیم . کونم تشنشه -فدای لب تشنه کونت بشه کیر صابر . تو جونشو بخواه -پیشمرگت بشه گوهر که خونه جسم و جونشو خونه دلشو هرگز بدون تو نبینه ..حرفای عاشقونه مامان و حرکات کیر منم طوری با هم هماهنگ بودند که قبل از این که تصمیم بگیرم سوراخ مامانو پرش کنم آب کیرم دیگه بی اجازه خودش رفت و خالی شد تو کون مامانی . خیلی متواضع و بعدشم که با یه ساکیدن جانانه خستگیمو در کرد . شب زفاف ما خیلی طولانی تر و پر ماجراتر از اینها بود . و اما از فردا و فرداهای آن روز . نخستین فرزند رسمی ما که به شناسنامه من و شناسنامه جدید مامان واسش سجل گرفتیم اسمشو گذاشتیم بهادر . بعدی رو هم گذاشتیم سیاوش و بعدشم نوبت لیلا بود که از شکم مادر درآد .ا سما اصلا باهم ست نبودند . اسمای بچه هارو خردر چمنی یا به اصطلاح جدید ترش شیر تو شیری و یا بازم به عنوانی بی ادبانه کیر تو کیری انتخاب می کردیم . می خواستیم زودتر قال قضیه رو بکنیم و بریم به خودمون برسیم . چون هر فرصتی که گیر می آوردیم می رفتیم رو تن و بدن همدیگه و لخت روی هم قرار می گرفتیم . ملک و املاک تهرونو یا اجاره اش دادیم و یا به حال خود رهاش کردیم . حالا ده سال از این ماجرا میگذره . تا این گلی مدرسه ای نشده بود سالی چند بار می رفتیم خارج . حالا فقط تابستونا میریم . تو لس انجلس و پاریس و آمستردام هم یه خونه واسه خودمون دست و پا کردیم . همسرمو به خیلی از جاهای دیدنی دنیا بردم . دیگه تو تهرون زندگی نمی کنیم . اگه یکی مارو بشناسه و این بچه ها من و گوهر رو مامان بابا صداکنن چی میشه !گلی رو خیلی فهمیده و امروزی بارش آوردیم . تصمیم گرفتیم که در آینده همه چی رو باهاش درمیون بذاریم . می دونم خیلی خوشحال میشه که پدر واقعی خودشو بشناسه . هرچی هست و نیست بهش میگیم . بهادر و سیاوش هم داداشش میشن هم داییش میشن وهم عموش . لیلا هم خواهر گلی میشه هم خاله و هم عمه اش . خدایا مخم سوت کشید . بچه های اونا اون وقت چه نسبتی باهم پیدا می کنن ؟/؟داشتم قاطی می کردم . صد رحمت به صفحه و مهره های شطرنج . داستان من و زندگی من از بازی شطرنج هم بدتر شده بود . شیراز شده بود خونه پاییزی و زمستونی و بهاری ما و تابستونا هم بیشترشو تو تبریز بودیم و جاهای ییلاقی . میون صدتا آدم تو هر محفل و مجلسی که بود شبو دیگه من و گوهر جونم باید کنار هم دو نفری می خوابیدیم و به هم حال می دادیم . ما ثابت کرده بودیم که یکنواختی در سکس و عشق معنایی نداره و این فرهنگ آدماست که با تفاهمی اخلاقی جسم و جان آدما رو به هم نزدیک می کنه ومن و زنم یعنی مامانم چون همدیگه رو درک می کردیم و می کنیم به خوشبختی واقعی رسیدیم .تازگیها سر لوله رحمشو هم بسته چون دیگه همین چهار تا بچه دیگه بسه . البته مامانی یعنی همسرم با احتساب من 5 تا بچه داشت . یکی از این شبا بعد از سکس بهش گفتم عزیزم کدوم بچه اتو بیشتر دوست داری . درجا جواب داد اونی رو که شوهرمه زندگیمه عشقمه هوسمه دین و دنیامه هستیمه ...وای خدا من کم آورده بودم -آره همسرم !ما با دو قدرت عشق کنار همیم ولی جاذبه پیوند زناشویی ما خیلی قویتره . دوستت دارم دوستت دارم . درحالی که با چشمانی خمار و نگاهی هوس آلوده لبانش را به لبانم نزدیک می کرد گفت منم دوستت دارم با تمام وجودم دوستت دارم ..پایان ..نویسنده ..ایرانی 

2 نظرات:

amir_66 گفت...

salam
kheili ziababod mesle hamishe
piroz bashid

مرتضی گفت...

درود و سپاس ایرانی گرامی.جالب بود ولی خیلی تخیلش زیاد بود.

 

ابزار وبمستر