ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فریب فریبا7

این دفعه نوبت اون بود که فریده رو بکوبه -چیه ها لال شدی ؟/؟اگه قرار باشه منو بسوزونی تو رو هم با خودم می سوزونم . بگو این همه روضه خونی می کردی واسه چی بود ؟/؟واسه خودت گریه می کردی ؟/؟سنگ خودتو به سینه می زدی ؟/؟دختره کونی !با برادرت ؟/؟صبر کن پدرت بیاد .آب که از سر گذشت چه یک نی چه صدنی -مامان کار شما که بدتر بود . جرو بحث مادر و دختر یعنی مادر و خواهرم باعث شد که کیرم بخوابه . با همون تن لخت شروع کردم به داد و بیداد .-چیه شما دو نفر واسه خودتون می برین و می دوزین ؟/؟کسی که این وسط فراموش شده منم . بابا اگه بفهمه اول از همه گور منو می کنه که هم پسر و برادرتونو از دست میدین هم معشوقه اتونو . همینو می خواهین ؟/؟شما از یه گوشت و پوست و استخونین . مادر و دخترین باید همدیگه رو دوست داشته باشین . آخه خودخواهی تاچه حد ؟/؟شما که دیگه نباید مثل دو تا هوو باشید . جای من یکی دیگه اینجا نیست میرم لباسامو بپوشم از این خونه برم اگه پشت گوشتونو دیدین دیگه منم می بینین . اینو گفته شورت و تی شرتمو پوشیده و به طرف درب خروجی رفتم . فریده و فریبا نگاه معنی داری به هم انداخته و به سوی من دویدند و مانع رفتنم شدند . -داداش باشه من که کنار میام مامانو نمیدونم -فرید خوشگل من . منم حرفی ندارم به شرطی که فریده همش تو رو واسه خودش ضبط نکنه . -ببینید از حالا دعوا راه نندازین مخصوصا شما مامان باید ببخشید . بزگترین واحترامتون واجب . دوباره لخت لخت شده کیرمو تو مشتم گرفته گفتم اینجا موقع عشق و حال رئیس اینه این تعیین می کنه که عدالت چه طوری برقرار بشه . مامان فریبا گفت قربون رئیسم بشم کوس مامانی فدای کیر پسر با سیاستم . فریده هم گفت الهی کوس و کونم فدات بشه میدونم یه روز در اصل کوسم مال تو میشه . به خودم آفرین گفتم چون با یک ترفند نه تنها شررو خوابوندم بلکه هردو رو به دست آوردم . هردوشون کوتاه تر از من بودند هریک سرشونو گذاشتن یه طرف سینه ام و من هم  نوازششون  می کردم . کیر من مث یه بادکنک به طرف جلو حرکت کرد و دوباره شق شد . دسته جمعی به اتاق خواب بابا مامان رفتیم که تختش بزرگتر و جادارتر بود . اسما دونفره بود ولی رسما چهار نفر هم می تونستن روش بخوابن . طاقباز و صاف صاف رو تخت دراز کشیدم . فریبا جون پیشدستی کرده کیرمو گذاشت تو دهنش -چقدر بامزززززززه هس . خوششششمزززززه تر از بستنی قیفیه . فریده هم برای عقب نموندن از قافله لبمو می بوسید که بهش گفتم خودشو بکشه بالا به طرف جلو کوسشو بندازه رو دهنم . با این حساب مامان داشت کیرمو می مکید و من هم کوس فریده رو می خوردم . بازم موقع کوس لیسی دستامو به سینه های خواهر جونم رسونده و همچین حالی به حالیش کردم که جیغش به آسمون رسید . واییییییی ایییییییی بخوررررشششش مگه کوسسسسسسم کمممممررررم چقدر آب داررررره ؟/؟قلبم . مرررررردم داداششششششی سر چشششششمه رو باززززششششش کردی اووووووففففف آهههههههه اومد جوووووووون سبک شدم . از اون طرف مادر ایثارگرم دید که کار من و فریبا تموم شده با یه لطافت و حساسیت خاصی واسم ساک زد که دیگه طاقت نیاورده و دهنشو پرکردم .-واییییییی مامان بگیر این کیییییییررررو که با آبش داره می پره تو دهنت . مامان کیرمو سوزوندی . آبشو چلوندی .  اوهههههههه ...اوههههههه....حالا فقط مامانی بود که سبک نشده . دیگه حتی اونقدر بی پروا شده بودم که اگه می خواستم جلو یکی اون یکی رو بکنم خیالم نبود . ولی حتی الامکان باید کاری می کردم که مث یه پزشک در هر نوبت یه بیمارو ویزیت کنم . مگر در مواقع اضطراری . فریده سست و بیحال رو تخت افتاده و سرمست از ارگاسم و تنظیم سیستم عصبی چشاشو بسته و دراز کشیده بود من و فریبا جون رفتیم پایین تخت تا بتونم جبران کارشو بکنم و هم خودم یه حالی بکنم . مامان فریبا خودشو رو من سوار کرد . دستاشو به لبه پنجره رسوند تا ضربه هایی که کوسش از بالا به کیر من می زنه شدت و اثر بیشتری داشته باشه . -مامان این جوری که تو منو قفل کردی نمی تونم جلو اب خودمو بگیرم -کی گفته جلوشو بگیری قرررررربوووون کیررررررررررت برم خالی کن سبک شو کییییرررررت اونقدر کلفته و بلنده که اگه آبشم بکشم باز تو کوسسسسم جا می گیره و می تونم ضربه بزنم . اینو که گفت دیگه جلو گیری نکردم خیلی قوی شده بود . مامان 55 کیلویی من دست بردار نبود وقتی که شیره های کیرم به کوسش ریخت و قسمتی هم بر روی اطراف کوس و کیر و پاهام برگشت کرد خانم جونی تازه گرفته بود -شیره کیرت اومد بیرون ؟/؟حالا اینقدر عبای کوسمو روی عمامه کیرت می کشم تا شیره منم بریزه . دیگه خودش بود و خودش . تنها نیروی کمکی من دستام بود که با یک دست بالای کوسسسسو می مالیدم و با دست دیگه ام سینه ها و نو کشو ..وقتی که مثل پروانه های هلی کوپتر ایستاد و ساکت شد فهمیدم که به مرادش رسیده . کوس خودشو دیگه از سر کیر من در نیاورد و با بدنش که از عرق خیس شده و با عطر هوس انگیزش رایحه خوشی به همراه داشت رو من دراز کشید و چشاشو بست . جالب اینجا بود که فریده هنوز سرمست از سبک کردن کوس و کمر خود در حال چرت و خماری بود ... ایام به کامم خوش بود تا این که پدر رسید . دیکتاتور بزرگ آمد و خودخواهی خود را نشان داد . یک خواستگار سرهنگ برای فریده گیر آورده بود که دوبرابر او سن داشت . می گفت خرش خیلی میره و از اون پارتی کلفتهاست وضعشم توپه و این شرط پدروهم قبول کرده که تا زمانی که بابا جبار زنده هست بیاد طبقه پایین خونه ما زندگی کنه . جون خودش خیلی به دخترش علاقه مند بود معلوم نبود که پدر چه نفعی می خواست از این سرهنگه ببره . عین دویست سیصد سال پیش عمل کرد . بدون مشورت و.. مادر و خواهرم مخالفت کردند بعد فریبا جون همه چیزو به نظر فریده موکول کرد . فریده با من مشورت کرد .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

matin گفت...

داستان فوقع خیلی زیبا هست یه پسر که با مادر و خواهرش سکس میکنه زیباست

ایرانی گفت...

دراین داستان یه جا به جای فریده گفتم فریبا که خب داخل داستان حل شدرفت ولی از یه جمله دیگه بگم که دو تا صنعت تشبیه و یک تشخیص وجود داره که خودمنو هیجان زده کرد .جمله این بود که عبای ....روی عمامه ....می کشم .(دوازده سطر مونده به آخر).تشخیص این تشبیه و تشیخص به تشخیص خودتون .کار سختی نیست .خیلی خیلی دوستتون دارم ..ایرانی

hero گفت...

عالی

ایرانی گفت...

ممنونم هروی گل و همچنین از متین عزیز ...ایرانی

 

ابزار وبمستر