ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تصویرزیبای سکس 8

انواع و اقسام دردها سراغش اومد ولی به خاطر من تحمل کرد . نوشین دیگر نمی توانست رانندگی کند به کوچه ای رفت و ماشین را در گوشه ای خلوت نگه داشت ...واسه این که پول برقمون زیاد نشه شبا می رفتم زیر تیر چراغ برق درس می خوندم . فصل بهارو مشکلی نداشتم ولی زمستونا هر موقع بارون میومد نمی تونستم خوب درس بخونم مادرم حرفی نمی زد ولی من خودم ملاحظه می کردم . همون موقعهایی بود که تو توی پرقو خوابیده بودی و ما تو اتاقی که از سقفش آب چکه می کرد شب رو صبح می کردیم . در این جا صدایش را بالا برد و برسر نوشین فریاد کشید -میدونی چیه ؟/؟ما زیر اون سقف درب و داغون شبی چند بار این ور و اون ور می کردیم راستش اونقدر ظرف و دیگ نداشتیم که زیر هر چکه ای بذاریم تازه نصفه شبی باید بیدار می شدیم و کاسه های آبو خالی می کردیم . تو این مشکلاتو نداشتی . نمی دونی چی میگم . کمی آرام تر شد و به حرفش ادامه داد . شاید تو فیلما دیده باشی هر چی باشه فیلمه . سرتو دردآوردم . خلاصه کنم . درسامو خوندم . زیاد نخوندم یعنی نتونستم خوب بخونم وگرنه راحت پزشکی قبول می شدم . بازم خدارو شکر . روزی که دانشگاه قبول شدم انگاری دنیارو به مادرم داده باشن تا چند روز از خوشحالی یک دفعه گریه اش می گرفت . دیگه از زمین و زمان شکایتی نداشت . دیگه به بخت بد خویش لعنت نمی فرستاد . منم رفتم دانشگاه یه پیکان قراضه
 انداختم زیرپام وهمون موقع ها که تو تو خونه ات نشسته بودی و ضبط استریو آخرین مدلتو روشن می کردی و تفریحانه درس می خوندی منم داشتن مسافر کشی می کردم . به تو غبطه نمی خورم حسودی هم نمی کنم . شاید خواست خدا این بوده . کاش هرگز نمی دیدمت . کاش تو این دانشگاه قبول نمی شدم !دیگه شب و روز و خواب و خوراک نداشتم . هنوزم نمیدونم چرا عاشقت شدم .ا حساس کردم که میتونی برام بهترین باشی . داشتم خودمو گول می زدم . من و تودو دنیای متفاوت از هم داشتیم . من تو رویاهام می دیدم که تو عاشق من شده با زندگی بخور و نمیر من ساخته ای . از این خیالات لبخند به لبم میومد وچه شبها که با این رویاها راحت می خوابیدم . برای خودم امید وآرزو داشتم . نمی شد ازت انتظار داشت که اایثارگری کنی . نه نمی شد . منم ازت گله ای نداشته قبول کردم که وصال تو رویایی بیش نبوده . اما می دونستم تا ابد همان طور که برات نوشتم عشقت در قلب من از بین نمی ره . زجر می کشیدم که در بغل یک نفر دیگه باشی ولی خودخواهی رو کنار گذاشته و با خودم گفتم اگه واقعا دوستش دارم باید خوشبختی و سعادتشوبخوام . بااین حرفا خودمو قانع کردم ولی واقعیتش اینه که عقده فقر و حقارت هنوز در من وجود داشت . تو رفتی و منو با دنیایی از عشق و نا امیدی تنها گذاشتی . تو بدون این که بخوای در حق من ظلم کردی . فکر می کردم در عشق من عذابی بالاتر از این نبوده که به من جواب رد بدی . ولی امروز می بینم اونی که یه روزی براش می مردم براش فرقی نمی کنه که تو بغل کی باشه .-بسه نیما بس کن من دیگه طاقت شنیدن حرفای تو رو ندارم .ا ین قدر یک طرفه به قاضی نرو اگه واقعا ادعا می کنی که مسلمونی باید به حرفام گوش کنی او از سیر تا پیاز ماجرای خود با فرهاد را برای نیما شرح داد منتهی از تعداد کسانی که با او بودند آمار دقیقی نداده و در این مورد سانسور زیادی کرده بود . -من نمیخوام و نمیخواستم یک زن هرزه باشم -هیشکی نمیخواد یک زن بد و فاسد باشه حالا فهمیدی که زنای فاسد هم خدایی دارن ؟/؟فکر کردی براشون لذت بخشه که هر شب تو بغل یکی بخوابن ؟/؟وصداشون هم در نیاد ؟/؟می بینی یکی از خونه شون فرار می کنه یکی از دست ظلم نامادری یا نا پدری در میره یکی شوهرش بهش خرجی نمیده یکی هم چون شوهر نداره برای تامین هزینه های زندگی خودش و بچه هاش به تن فروشی تن میده . اونا هم واسه خودشون خدایی دارن . از جایی دیگه نیومدن . شخصیت دارن .ا نسانن . نباید از جامعه طردشون کرد . فکر کردی اونا دوست ندارن زندگی آرومی داشته باشن ؟/؟یه شوهری بالای سرشون باشه ؟/؟مثل یه خانوم نجیب زندگی کنن ؟/؟چرا ما نباید اونا رو دو ست داشته باشیم ؟/؟چرا نباید کمکشون کنیم ؟/؟میدونی همه این حرفا رو برای این زدم که فرق خودت با این زنا رو بفهمی . نمیشه محکومشون کرد . بعضی ها تحملشون کمه همه که مثل مادرم نمیشن . اما تو در نهایت رفاه و آسایش دست به این کار زدی . می زدی تو دهن شوهرت ازش جدا می شدی باهاش مقابله می کردی !-راست میگی من اشتباه کردم . پاک گیج شده بودم . نمی دونستم چیکار کنم -حیف از اون عشق و علاقه ای که بهت داشتم .-یعنی حالا دیگه نداری ؟/؟-برات چه فرقی می کنه .ا ون موقع که دیوونه ات بودم چه تاج گلی به سرم زدی که حالا که از دستت دیوونه شدم میخوای بزنی .؟/؟!-یعنی تو دیگه دوستم نداری ؟/؟-برات چه فرقی می کنه . مگه تو هیچوقت دوستم داشتی ؟/؟مگه تو به من اهمیت می دادی ؟/؟-ولی من هیچوقت بهت نگفتم که تا آخر عمرم دوستت دارم . خوشبختی تو خوشبختی من و بدبختی تو بد بختی منه . حالا میخوای تنهام بذاری ؟/؟-مگه ما تا حالا باهم بودیم که بخوام تنهات بذارم ؟/؟-خیلی بیرحم و سنگدل شدی . -کار دنیا رو ببین کی به کی میگه سنگدل . تو یک زن شوهر داری از نظر اخلاقی هم خوب نیست که زیاد با تو باشم -به عنوان یک دوست این جور باهام برخورد نکن . من نمیخوام پست باشم .-ولی میدونم بازم امشب میری بغل یکی دیگه می خوابی .-نیما به من نگاه کن !این تویی که داری با من این جوری حرف می زنی ؟/؟-آره نوشین این منم . هیچ فرقی نکردم ولی این تویی که با خودت این طور رفتار می کنی . تا خودت نخوای به خودت کمک کنی از من کاری ساخته نیست . برو ببین امشب می تونی خودتو از بغل نامحرم کنار بکشی ؟/؟-نوشین شماره موبایل نیما را از او گرفت . برای کاری به این شماره نیاز داشت . در حالی که می گریست به نیما گفت فکر کردی من از اون هرزه هام که هر شب تو بغل یکی باشم ؟/؟نیما پوزخندی زد و گفت پس از کدوم مدل هرزه هاهستی ؟/؟یک شب در میونی ؟/؟هر وقت نامحرمی اومد طرفتو خودتو کنار کشیدی اون وقت می تونی به خودت ببالی که داری نجیب میشی فعلا خودت قبول کردی که هرزه ای . این بار نوشین با پشت دست سیلی دیگری بر صورت نیما نواخت . نیما از ماشین پیاده شد . آرام آرام و با طمانینه قدم بر می داشت می دانست که کمی تند با نوشین بر خورد کرده ولی انتظار داشت که حداقل این شهامت را داشته باشد که به خواسته های شوهرش تن ندهد . نو شین هم از این کارش پشیمان شده بود او هم احساس می کرد که رفتار بدی با نیما داشته است . راه خانه را در پیش گرفت . رفته بود اوضاع را بهتر کند بدتر شده بود . به شدت اقسرده شده بود . انگیزه ای برای زندگی نداشت .ا ین جمله نیما مدام در ذهنش مرور می شد هر وقت نامحرمی اومد طرفتو خودتو کنار کشیدی اون وقت می تونی به خودت ببالی . فرهاد به دیدن نو شین گل از گلش شکافت و گفت عزیزم کجایی یالله خودتو ترو تمیز کن که امشب می خوام ده واحد آپارتمانو به نامت کنم . خیلی بد کیر هستن . من هنوز سندارو به اسمت نکردم . فعلا دو میلیارد برات چک می نویسم اگه دوست داشته باشی با آپارتمانها عوض می کنی . این کارو برای این کردم که یه وقت خیال نکنی میخوام سرت کلاه بذارم . من رو قولم هستم . نو شین هاج وواج به او نگاه می کرد . طوری از دو میلیارد صحبت می کرد که انگار براش حکم یه دسته سبزی رو داره . برای نوشین دیگر ثروتهای دنیا ارزشی نداشتند -قراره سه مرد کیر کلفت بیان اینجا .تا دوساعت دیگه میرسن .  حواست جفت باشه .اگه تونستی جفت کیرو بفرستی تو کوست یک پاداش ویژه پیش من محل داری . واگه کار سخت تری انجام بدی و جفت کیرو وارد سوراخ کونت کنی پاداش بزرگتری به تو خواهم داد . ناقلا یواش یواش داری ازمن پولدارتر میشی .-با من کاری نداشته باش تا خودمو آماده کنم .-چشم عزیزم فقط عجله کن ...نوشین به اتاق خواب رفت . در را از داخل قفل کرد . با خود خیلی کلنجار رفت . هرطوری شده باید به نیما نشون بدم که نمیخوام هرزه باشم . اراده دارم دیگر تحمل کیر های حرام را نداشت . حس عجیبی در او به وجود آمده بود که نمی دانست چیست . او مانند قطب منفی آهن ربایی بود که به قطب مثبتی به نام نیما گرایش پیدا کرده بود . احساس کرد که بدون آن که از پیش بخواهد یا بداند دوستش دارد . به نظر او نیما او را رانده بود . احساس پستی و هرزگی می کرد . دوست داشت بمیرد حس می کرد بیشتر از یک دوست دوستش دارد . حس می کرد بدون لبخند و نگاه او بدون دلگرمیهایش نمی تواند زندگی کند . دیگر یک ثانیه هم حاضر نبود به خواسته های نامشروع شوهرش تن دردهد . اگر آن سه نفر بخوان به زور به من تجاوز کنن من با چه رویی می تونم نگامو به نگا ه نیما بدوزم ؟/؟تازه یک زن هرجایی مثل من چه حقی داره که عاشق بشه ؟/؟وقتی که کلمه عاشق را در ذهنش مرورکرد تازه متوجه شد که چه بلایی بر سرش اومده..ادامه دارد..نویسنده ..ایرانی

1 نظرات:

matin گفت...

اینم داستان ردیفی هست ممنون از زحماتتون

 

ابزار وبمستر