ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فریب فریبا 8

خواهر قشنگم تو که می دونی من فدایی کوس و کونتم تحمل اینوندارم که ببینم مرد دیگه ای غیر من با تو سکس داشته باشه ولی چاره چیه دیر یا زود این اتفاق باید بیفته تازه تو 15 سالته بابا عجب بیرحمه ولی حکمت کارو فراموش نکن که با ازدواج تو کیر و کوس من و توهم به هم می رسن -فریده کمی دل گرم شد و گفت داداش شوهر واقعی من تویی . در کوسسسسم همیشه به رو ی تو بازه و زبونم روی کیر تودرازه .. به امید گاییده شدن کوسش توسط کیر من پذیرفت . عقد دفتر خانه ای انجام داده و سردار جبار و سرهنگ غفار رهسپار کردستان شدند . حالا من مونده بودم و دو تا کوس صاحب دار یعنی شوهر دار . البته یکیشون زن بود و دیگری هنوز دوشیزه . از به خونه رفتن خواهرم در آینده هم خوشحال بودم و هم ناراحت . یکی از شبا که نوبت گاییدن فریده بود و مامان تو اتاق خودش بود و کاری به ما نداشت به آبجیم گفتم فریده جون اصلا دوست ندارم یکی دیگه غیر ازمن کوس تو رو بگاد مخصوصا برای اولین بار . من دوست دارم این افتخار برای اولین بار نصیب من بشه . مثل یک بلدر چینی که منتظر خراب شدن خونه اش باشه من هم هر لحظه منتظر فرو پاشی کوس خواهرم تو سط شوهر نامردش سرهنگ غفار بودم . چند تا نقشه هم چیدم و به فریده گفتم من تو رو می دزدم و بعد تو میگی دزدیده شدی و این بلا سرت اومده و کسی هم نمی فهمه . نقشه به ظاهر ساده ای بود ولی اگه تو کوکش می رفتیم خیلی پیچیده بود چون کوچکترین سوتی یعنی از بین رفتن همه چیز . دوهفته گذشت . تا یک ماه دیگه سر و کله سردار خان و سالار خان پیدا شده وکمتر می تونستم دستی به سر و گوش همسران مخفی خودم بکشم تا این که شبی از شبها صدای زنگ تلفن مامان فریبا رو از خواب بیدار کرد ساعت دو نیمه شب بود عجب بابایی .. خبر مهمی رو به اطلاع مادر رسونده و اوهم به سرعت خودشو به مقر عشقبازی من و خواهر فریده رسوند و درست زمانی وارد اتاق در باز شد که کیر من تازه به وسطای سوراخ کون فریده جون رسیده بود . در گوش من چیزی گفت که از خوشحالی خودمو وسط زمین و آسمون احساس می کردم .-فرید فرید یواش یواش فریده رو حالیش کن هولش نکن غفار تو در گیری با قاچاقچیان شهید شده .. مامان رفت فریده سوال پیچم کرد .. راستش من راضی به مرگ کسی نبوده نیستم ولی در این مورد خاص دست خودم نبود نمی تونستم جلو خودمو بگیرم به ویژه این که داماد دو برابر خواهرم سن داشت و به خودش اجازه داد ازش خواستگاری کنه . دیگه نفهمیدم چیکار می کنم -مژده مژده راحت شدیم فریده جون بی شوهر شدی غفار مرد شهید شد هم خودش رفت بهشت هم مارو فرستاد بهشت . حالا کوس تو مال من شده . یک بابا جباری بهش نشون بدم که دیگه هوس نکنه از این خواستگارا واسه دخترش بیاره . فریده خودشو انداخت تو بغلم و از خوشحالی اشک می ریخت . در همین لحظه مامان اومد اتاق ما و متوجه شد که فریده جریانو فهمیده -چند تا ماشین از طرف خونواده سرهنگ غفار دارن میرن کردستان منم میخوام باهاشون برم توهم که زنشی باید باهام بیای . از شکم فریده نشگونی گرفته طرف دوزاریش افتاد و خود را به غش و ضعف زد -مامان مگه نمی بینی حالش چقدر بده ؟/؟تو خودت با اونا برو من مواظبش هستم مادرم با این که دستمو خونده بود ولی رضایت داد که فریده خونه بمونه . من و فریده تنها مانده بودیم . موضوعی رو با او در میون گذاشتم از خوشحالی نزدیک بود بال در بیاره . از او خواستم که امشب به صورت سمبلیک شب عروسی و زفاف من و او باشد و من پرده بکارتش را پاره کرده آب کیرمو روونه کوسش کنم وهردو می خواستیم که بچه دار شیم بهترین موقعیت بود . بچه رو به گردن شهید غفار می انداختیم اگر بچه پسر می شد که نور علی نور بود حتما جای خالی غفار رو بین خونواده اش پر می کرد به همین سادگیها نمی خواستم کارشو تموم کنم . هنوز لباس عروس ندوخته بود . ازش خواستم لباس عروس مامانو بپوشه من هم کت و شلوار پوشیده و کراوات زدم . از بیرون یک جعبه شیرینی و کیک خریده و با فریده جونم نشستم . دوربین عکاسی و فیلمبر داری رو رو اتومات گذاشته چند تا عکس لب به لب و معمولی و دونفره گرفتیم و همین طور از باقیمانده سفره عقدی که یادگار عروسی مامان بود -فقط فریده جون باید مراقب باشیم که این عکسها و فیلمها رو کسی غیر از من و تو نبینه البته اگه مامان بفهمه میشه کاریش کرد ولی بقیه نه . بیچاره میشیم . چند تا آهنگ گذاشتیم و باهم رقصیدیم . خودم عاقد شده و ازش بله رو گرفتم . یک سکه طلای کامل هم به عنوان لفظی بهش دادم . فریده طاقتشو از دست داده بود .-داداشی من دیگه صبرم تموم شده . میخوام بفهمم . ببینم وقتی کیر میره توی کوس چه حالی به آدم دست میده . دارم دیوونه میشم . تو بامامان تجربه کردی من برای اولین باره که میخوام کوس بدم اونم به یک کیر کلفت و باحال الان وقت تخمک گذاری منه . این سه چهار روزی هر چی تو ش آب بریزی شانس حاملگی هست . انشاءالله که غفار جاش تو بهشت باشه خوب موقعی مرد . چند ساعتی از مرگ دامادم می گذشت و منو خواهرم در اوج سرور یه عروسی نمایشی گرفته بودیم . تا بر گشتن مامان و برگزاری یک هفته ای مجلس عزا فقط کوس فقط کوس و کوس . دیگه آبمو واسه سوراخ کون هدر ندم که یکی از این دفعات هم که شده شانس بند شدن نطفه زیاد باشه . لباساشو یکی یکی از تنش در آوردم .وخودمم لخت شدم مثل بیشتر وقتا با بوسه و نوازش و حرفای عاشقونه شروع کردم .-عروس قشنگ بهم قول میدی که همیشه تا ابد مال من باشی ؟/؟-آره شوهر قشنگ تمام جسم  روحم مال توست . تمام تنم به تو عادت کرده نمی تونم وجود یه زن غریبه رو در کنار تو تحمل کنم ولی تو بالاخره یه روزی ازدواج می کنی -تا اونجا که بتونم از زیرش در میرم . اگه به احتمال خیلی خیلی ضعیف مجبور به این کار شدم تو خودت جایگاه خودتو داری -همین ؟/؟من خیلی حسودیم میشه حالا وجود مامانو چون از گوشت و خون خودمونه می تونم یه جوری تحملش کنم ولی یه غریبه رو نمی تونم -ببین چی گفتم تا بتونم از زیرش در میرم حالا که چیزی نشده اعصابتو آروم کن که بچه خوشگل بشه مثل خودت . میدونی که چقدر دوستت دارم . برروی کمر و صاف رو تخت دراز کشید و من مالش و نوازش و بوسه رو از همون بالا شروع کرده و به اصطلاح خمیرو آماده کردم . از نوک پا تا رونشو هم بی نصیب نذاشتم -اهههههههه بخورر  کوسسسسسم کییییییررررررر میخخخخخخخواد زود باشششششش کیییییررررررتتتتو بده . نازم کن . بذار تو کوسسسسسم . هیجان دارم . خوشحالم . دارم بال بال می زنم . زودباششش داداششششش من کییییییررررررمیخخخخخوام . کم مونده بود ا زهوس و التماس به گریه بیفته . دلم سوخت دهنمو گذاشتم رو کوسش و ملچ ملوچ راه انداختم . همچنان در اوج حشریت پرواز می کرد . کیرمو گذاشتم سر کوسش . خودمم هیجان زده بودم .-عزیزم حواست باشه کیر من خیلی کلفته و کوستم خیلی تنگه تازه اول باید پرده رو پاره کنیم .-این قدر لفتش نده فرید من تحملشو ندارم . مگه می خوای پرده پنجره رو پاره کنی ؟/؟حالا شاه می بخشه شاه علیخان نمی بخشه . تازه کوسم هر چی تنگ باشه از سوراخ کونم که تنگ تر نیست . کیررو به چوچوله هاش فشار دادم . کوس تازه و کوچولوش در بطن کیر من محو شده بود با هر فشاری که به کوسش می دادم مردمک چشاش بالا می رفت . تنگی کوسش دست کمی از تنگی سوراخ کونش نداشت . آروم آروم با حوصله زیاد کیرمو به داخل کوسش فرستادم . هنوز 5 سانت نرفته بود -نهههههههه چقدر زورکی میره هم درد داره هم کییییییففففف ...ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی 

4 نظرات:

matin گفت...

داستانهای ردیف رو دیر به دیر مزاری داداش خیلی ردیف هست مرسی زود زود اپ کن

hero گفت...

خیلی خوب بود

ایرانی گفت...

محبت داری هرو جان . بر قرار باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

متین عزیز هر جا که هستی شاد و تندرست باشی . آخرش نفهمیدم چرا غیبت زد . فقط یکی از خواننده های ما حالت نوشته ها و روحیاتش تا حدودی منو یاد تو میندازه اوایل امسال بود که رفتی و دیگه نیومدی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر