ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک اختلاف 1

من نمی دونم این چه شانسیه که ما داریم .همه اگه به خاک دست بزنن طلا میشه . ما اگه به طلا دست بزنیم مس درست میشه . همه میرن واسه خواستگاری تحقیقات یه روز دو روز یه هفته و بعد یه چیز درست و حسابی گیرشون میاد ما یه روزه می خواهیم قال قضیه رو بکنیم . شاید هم به نوعی رو دست خورده باشیم . من مهندس عمران یا به قول قدیمیا مهندس راه و ساختمونم و کار و بارمم گرفته . اسمم پدرامه موقعی که هوس زن گرفتن کردم 25 سالم بود حالا شجره نامه های بقیه رو ولش می کنیم و میریم سر اصل قضیه  توهمسایگی خونه ننه آقامون یعنی مادر پدر یا زن پدر پدرمون که میشه زن پدر بزرگمون تازگیها یه خونواده اومده بودن که در ظاهر مرتب و با کلاس بوده و سرشون تو لاک خودشون بود . چند بار یه دختری رو دیدم که از خونه اومد بیرون و با چهره ای جذاب و جوون و شاداب و یه کونی گنده . اوخ که من می میرم واسه کون گنده . تا آخر عمر می تونست از کوس و کون تامینم کنه . به شرطی که هردومون به این کون می رسیدیم و رو فرم نگهش می داشتیم . مادر بزرگ می گفت ظاهرا همین یه دخترو دارن و چند بار هم که خونوادگی اونارو بیرون دیده سه نفری دیدتشون و حتی یه بار هم که از مکه برگشته و ولیمه داده و خونوادگی دعوتشون کرده بازم سه نفری بودن . اینم از محققهای قدیمی که مو را از ماست می کشن بیرون . ریش و قیچی رو دادیم دست این ننه آقا . در هر حال تحقیقات نشون می داد که اونا خانواده با ایمانی بوده مذهبی خشک هم نیستند . پدره هم بساز و بفروشه و چند تا خونه هم از خودش داره و وضعش دنگ دنگه . راستش مهمترین چیز برام کون دختره بود و بقیه چیزا خود به خود حل می شد . اگه هم نقطه ضعفی هم داشت می تونستم درستش کنم . خلاصه کلام من و مامان و بابام که اونم فروشگاه لوازم یدکی ماشین داره رفتیم خواستگاری و مامان بزرگ من و خواهر بزرگه من و دامادم هم تو بله برون بودند . از اون طرف هم یه چند نفری حضور داشتند . دقایقی گذشت و عروس خانوم همونی که من دوست داشتم عروسم شه اومد . با یه سینی در دست و چند تا چایی که جزو رسوم شب خواستگاریه . جدا خیلی خوشگل بود . هوس انگیز و تو دل بروبا این که خودشو تو مانتو قایم کرده بود ولی آرایش خفیف و قسمتی از موهای مشکی سرش و تناسب لب و صورت و بینی اش .. جذاب ترش  نشون می داد . پشت کرد که بر گرده آشپزخونه که چشام خورد به مانتوی تنگش و قسمت کونش . کونشو قبلا توی شلوار لی دیده بودم . رنگم مثل گچ سفید شده بود . چه طور به این جماعت به خونواده ام بگم پاشیم بریم . .من که این جوری نمی خواستم . چشام هم که ضعیف نبودن . یعنی این چند روزه کونش آب رفته ؟/؟یا این که داخل شلوارش و روی باسنش از اون ابرکهایی که کونو بر جسته می کنن گذاشته .؟/؟من باید سر در بیارم . ولی آخه کی ؟/؟همه دارن میگن و می خندن وتوافقات حاصله .. حالا آقا داماد بیاد بگه شرط توافق اینه که عروس خانوم شلوارشو پایین بکشه کونشو نشون بده ؟/؟دوشیزه مریم یه دوسالی ازم کوچیک تر بود و با مدرک لیسانس در مدرسه راهنمایی تدریس می کرد .. همش منتظر بودم بر گرده تا بازم کونشو ببینم که صدای زنگ در و چند لحظه بعد ورود خواهر دو قلوش همه چی رو روشن کرد . مادرزنه معرفی کرد -اینم ماریا جان خواهر دوقلوی مریم که همین دیشب بختش باز شده و یه بله برون هم دیشب داشتیم .-خیلی آروم به مادر و مادر بزرگم گفتم مامان !مامان !مام بزرگ مام بزرگ جون !من اینو می خواستم خودش بود .-ایییییییی ننه ول کن تو رو خدا حالا چه اشکالی داره خواهرشم مثل خودش خوشگله و خانومه دیگه -آره پسرم همین الان مادرش گفت که ماریا تازه درسش تموم شده ولیسانس پرستاریشو از تبریز گرفته معلوم نیس کی بره سر کار .-باباجون شما یه چیزی بگو . من اینو نمی خواستم اونو می خواستم . اوووووففف دوباره با همون کون گنده اش اومده بود . فقط یه روز دیر جنبیده بودیم . -پسرم این همه راهو اومدیم بده حالا . ما واسه خودمون آبرو داریم . مردم واسه خودشون آبرو دارن -بابا جون ما می خواهیم زن بگیریم هندوانه که نمی خواهیم بخریم . چه کسانی می خواستن از حق من دفاع کنن . همه اشون از من کوس خل تر بودن ... ما گرم صحبت بودیم که یه ساعت بعد نامزدشم اومد . ظاهرا اونم همکار پدر زنه بود و شکل و شمایل بدی نداشت . ولی چند سالی بزرگ تر از من نشون می داد . هیچی دختره رو انداختن به ما . البته از سرمم زیادی بود . خیلی فهمیده باشعور و با ادب بود . باهم یه گوشه ای نشستیم و صحبت کردیم . من دلم پیش کون بود وهمش داشتم تصور می کردم که اون عوضی قرمساخ داره کون ماریا رو میگاد و یه دنیا حال می کنه . قاطی کرده بودم و گاهی وقتا از جاده حرفای شب بله برون منحرف می شدم که فوری کنترل فرمونو می گرفتم . یه جا داشتم می گفتم خب انشاءالله بعد از ازدواج ورزش هم میرید یه کلاسایی هست که علاوه بر حفظ سلامتی کمک می کنه تا ... اینجا ترمزو کشیدم . می خواستم بگم کمک می کنه کون برجسته شه که حرفمو ادامه ندادم .-یعنی شما می فر مایید تمام مشکلات و مسائلی رو که باید حل کنیم رو ورزش دور می زنه . نکنه شما به سلامتی من شک دارین ؟/؟..در هر حال قول و قرار ها رو گذاشتیم و من مث یه آدمی که از یه بوتیک میاد بیرون در حالی که اون پیرهنی رو که دوست نداره می خره از خونه عروس خانوم اومدم بیرون . کلی هم منت رو ننه آقام گذاشتم که تقصیر توهه -ننه حالا که ضرر نکردی . خانومه فهمیده هست . دبیر بانماز با خدا خوشگل و هنرمنده . تازه کپی خواهرشه . برو خدارو شکر کن قدیما خیلی از عروس دومادا همدیگه رو تا شب عروسی نمی دیدن ... مراسم ازدواج من و مریم ,قنبر و ماریا در یک شب برگزار شد و حتی موقع زفاف و گاییدن مریم به این فکر می کردم که الان قنبر و ماریا چیکار می کنن .. مخصوصا وقتی که آخرای کار رفتم سراغ سوراخ کون عیال و کیرمو با هزار مصیبت فرو کردمش تو سوراخ مورد علاقه ام داشتم به این فکر می کردم که حالا حتما قنبر کون گنده ماریا رو گرفته توی دستاش داره از تماشاش لذت می بره و بعدشم وای ..... همچین حسرت می خوردم و ناراحت بودم که انگاری داره زنمو می کنه . کوفتت بشه حرومت بشه قنبرک .. ادامه دارد .. نویسنده ..ایرانی 

1 نظرات:

matin گفت...

داستان رو نمیشه از اولش قضاوت کرد تا بعدش ببینیم چه میشه مرسی

 

ابزار وبمستر