ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان بد بو یا خوشبو ؟ 1

مامان سودابه من یه زن خیلی خوشگل و ناز و خوش اندام و تر و تمیز و خوش لباس بود و خیلی هم زحمتکش . از صبح که بابا می رفت سر کار تا دو سه ساعت بعد از اذان شب که بر می گشت مامان تو خونه مشغول بود . همش می خواست کاری کنه که بابا ازش راضی باشه . همه جای خونه رو تمیز می کرد . غذاهای متنوع واسش درست می کرد . خودشو واسش خوشگل می کرد . یه عطرهای هوس انگیزی هم به خودش می زد . رخت های چرک هنوز به زمین نرسیده می رفتن تو ماشین رختشویی .. کارش حرف نداشت . با این همه دقت در نظافت و رسیدگی به امورات خانه و شوهر داری و همچنین پسر 15 ساله اش فرهوش که من باشم یه عیب کوچیک یا بزرگ داشت که تو حموم رفتن تنبل بود . تنش همیشه بوی بد می داد . با این همه فعالیتی هم که می کرد کلی عرق می کرد و عطر و ادکلن هم موقتا چاره کار بود . شب که بابا می خواست پیشش بخوابه اکثرا صدای دعواشونو می شنیدم . مامان تابستون یا زمستون براش فرقی نمی کرد . هفته ای یه بار حموم می کرد یا هروقت که غسل میفتاد گردنش می رفت حموم . هر و.قت هم که می رفت حموم یه سه ساعتی رو اون داخل میموند . یک ساعت کیسه و نیم ساعت لیف و نیم ساعت خیس خوردن بدن و چند دور آبکشی و... شده بود کار این مامان جون تر و تمیز ما . بچه که بودم همراش می رفتم حموم و سیستم کاریشو می دونستم . در هر حال می دونستم مدتیه که بابا بر سر این بد حموم رفتن بامامان جنگ و دعوا داره . هر وقت یا هرروز مامان می رفت حموم بابا اون شب زودتر میومد خونه که از عشقبازی با مامان حالش کمتر بهم بخوره . تازگیها هم که با هم دعوا افتاده بودند و ظاهرا مامان در تحریم بود ولی هنوز تنبلیش میومد که هرروزحموم کنه . شایدم زورش میومد هردفعه که میره باید سه ساعت بمونه . یک بار حموم رفتن مامان مساوی بود با بیست بار استحمام من . یه مدت بابا یه فنی رو به کار برد که هر روز مامانو می گایید تا اونو همیشه خوشبو داشته باشه ولی چند وقت بعدش مریض شد و دکتر بهش توصیه کرد حداقل یه شب بین عملیاتش فاصله بندازه . از شما چه پنهون منم که یکی دوسالی از تکلیف شدنم می گذشت و با خوندن داستانهای سکسی سکس بامامان و .. کلی حشری می شدم یه خورده از تماشای پرو پاچه مامان لذت می بردم و گاهی هم با این تصور که دارم اونو میگام جلق می زدم . هر وقت مامان با محبت باهام حرف می زد خودم از این فکری که نسبت به او داشتم شرمنده می شدم . بابا یه سوپری بزرگ در کنار شهر داشت که سر گذر ورود و خروج مسافرین تابستونی به شهر ما بود . منم تنها بچه خونواده بودم . نتیجه امتحانات دوم دبرستانو گرفته بودم و قبول شده بودم نشستم وردل مامان . بهونه درس سال دیگه رو کردم و از خونه بیرون نرفتم . فقط عاشق این بودم کی بعد از ظهر میشه مامان نیمه لخت دراز بکشه تا من اونو خوب دید بزنم . خیلی با من راحت بود با این که اهل دعا و عبادت بود ولی اصلا پیش من ملاحظه نمی کرد . دیر حموم رفتنش و پرهیز از سرمای کولر که منم مجبور بودم به آتیشش بسوزم سبب شده بود که بعد از ظهرها رو با یه شورت و سوتین بخوابه . اونم بدون این که چیزی روش بکشه . وای این مامانم عجب چیزی بود نمیدونم چرا این قدر به من اعتماد داشت . عادت داشت دمرو بخوابه . اون روز که من داشتم دیدش می زدم یه شورت و سوتین مشکی تنش بود . وسط هال دراز کشیده بود وسرش هم در جهت مخالف من قرار داشت . از گردن تا نوک پاش فقط یه شورت و سوتین خودنمایی می کرد . وووووییییی بیشتر کون مامان زده بود بیرون . سینه هاش رو به پایین قرار داشت و زیاد مشخص نبود . کیرم دراز شده بود . هوس داشت دیوونه ام می کرد . کنار در اتاقم وایستادم . از اونجا چشمامو به مامان که وسط هال دراز کشیده بود دوختم . دوسه تا روزنامه رو از وسط بازش کردم و در اطراف زیر پام قرار دادم . یه کرم و خمیری رو که واسه تقویت موی سر بود به کیرم آغشته کردم و با هوس شروع کردم به مالیدنش . دوست داشتم در اوج هوس با حداکثر پتانسیل آبمو خالی کنم تا کمرم سبک شه و کیرمم راضی . کرمو رو پوست کیرم می کشیدم و به این فکر می کردم که شورت مامانو کشیدم پایین مامان داره میگه فرهوش پسرم بذار تو کوسسسسسم کییییییررررتو بفرستش توی کوسسسسسم می خوام حال کنم . فقط کیرتو به من حال میده . منم کیر شق کرده خودمو می کنم تو کوس مامانم اونم میگه جااااان جااااان باید همیشه منو بکنی . منم تند تند مامانو میگام واسه یه لحظه بی تحمل میشم .... توهمین بی تحمل شدنها ی خیالی و اصلی بود که دیدم صدای تق تق تق میاد . صدای ریزش آبهای کیری بود که می افتاد روی روزنامه . بی حس و بیحال شده بودم با این که خیلی خطرناک بود ولی دو دقیقه ای رو در اون حالت به دیوار تکیه دادم تا لذتم پخش شه . روزنامه های نجسو جمع کرده انداختمش تو سطل آشغال . مادر از جاش بلند شد . شانس آوردم که در وضعیت مرتبی بودم رفت سر سطل آشغال و روزنامه رو باز کرد . بعدشم اومد یکی گذاشت زیر گوشم که هنوزم به فکرش میفتم سر و گوشم تیر میکشه -فقط آخرشو دیدم کثافت .. بد جوری ناشی گری کرده بودم . سوتی بدی داده بودم . مامان درست روبروی ویترین شیشه ای و میز شیشه ای دردار تلویزیون که در انتهای هال قرار داشت دراز کشیده بود آخرای صحنه رو از توی شیشه دیده بود . جالب اینجاست که ته ویترین شیشه ای مخصوص ظرف ,آینه کاری شده بود و نورعلی نور شد . چند وقت از خجالت به مامان نگاه نمی کردم تا این که بابا مامان سر همین کم حموم رفتن مامان دعوا میفتن و بابا قهر می کنه و میره خونه باباش ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

arshiya گفت...

MR.IRANI NEMIDONAM CHETOR AZAT TASHAKOR KONAM BE KHATERE INHAME ZOGH VA ZIBAYI VA SHIVAYIYE DASTANHAT BE OMIDE ROZHAYE DIGAR VA DASTANHAY AMOZANDEYE JADID ARSHIYA

matin گفت...

ادامه دادا

ناشناس گفت...

اسلیو مستری خانوادگی بزار

ایرانی گفت...

از عرشیای عزیز متین گل و آشنای با محبتم سپاسگزارم که با نظرات گرم و امیدوار کننده اشون منو به ادامه راه امید وار کردند و همچنین از امیر عزیزم ممنونم که با کمبود فرصت بازهم با مدیریت و نظارت خود و همچنین بررسی نظرات و همراهیهای دیگر این فرصت را در اختیارم گذاشته که در خدمت شما باشم .امیر جان امیدوارم در آینده ای نزدیک پیامها و کلامها و داستانهای گرم و پرشورت را بیشتر ببینیم و بخوانیم .عرشیا جان خیلی شرمنده ام کردی متین عزیز همیشه به فکر مایی آشنای خوبم چشم حتما فقط می خوام دقت کنم که اون چیزی رو که می خواهید با کیفیت بهتری بنویسم و اشتباهی هم ننویسم وگرنه خواسته های همه شما برایم قابل احترام بوده و در صورت فرصت به همه آنها ترتیب اثر خواهم داد .از صمیم قلب دوستتان دارم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر