ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن ذلیل مرد ذلیل 1

من بچه پایین شهر بودم و اون بچه بالای شهر . من بی پول بودم و اون پولدار . من بی خونه بودم و اون خونه دار . من خوش تیپ بودم و اون معمولی . من از یه خونواده متوسط بودم و اون از یه خونواده درجه یک . تنها وجه اشتراک ما این بود که هیچکدوممون مذهبی نبودیم و شاید عاشق هم نبودیم و بی بند و بار بودیم . پدرش خیلی پولدار بود . هفت هشت مدل کار داشت . زرگری و سوپری و خرید و فروش املاک و دلار و سکه و بساز و بفروشی ... خلاصه همه فن حریف بود . دلبرم خیلی لیچار گو بود . مدام فحشای رکیک روی لبش بود . غریب و آشنا نمی کرد و البته به این صورت نبود که هر کی رو ببینه فحش بده . حرفایی رو که می زد با فحش و کلمات رکیک بیان می کرد . مثلا دسته جمعی نشسته بودیم یعنی من و خونواده اش داشتیم فوتبال می دیدیم اون با صدای بلند فریاد می زد کوس کش دیوث پاس بده . این همه یوسف زلیخا گفتم هنوز نگفتم لیلی زنه یا مرد . بله من مرد داستانم و اون لیچار گو زن داستان که بعدش شد عیال بنده . هر دو مون بیست و سه ساله بودیم و بچه اول خونواده . هردومون هم یه خواهر داشتیم که سه سال از ما کوچیکتر بود . از سربازی که بر گشتم خیلی تنبل شده بودم و حوصله کار کردن نداشتم . با این خوشگله که روبرو شدم و فهمیدم که چقدر پولداره دیگه بقیه چیزا رو ول کردم . وقتی که ازش خواهش کردم که شب خواستگاری حرفای رکیک نزنه خیلی عصبانی شد و گفت از همین الان برام تعیین تکلیف نکن بار اول و آخرت باشه . خوارشو میگام اگه هر کی بخواد تو زندگیم دخالت کنه . خودشو ننه ا شو جر میدم . این شیر زن ما اسمش بود ساغر . لاغر بیشتر بهش میومد تا ساغر . منم که اسمم یاور بود هم وزن اسم زنم . آره با هم عروسی کردیم و من زن ببخشید شوهر این عفریته شدم . تنها دلخوشی و محبتی که ساغر خانوم داشت این بود که مثل ریگ پول خرج می کرد و خیالش نبود . منم مفت می خوردم و می خوابیدم . شب و روز تو بغل هم بودیم و فیلم سکسی می دیدیم و تا می تونستیم با هم بر نامه می رفتیم . از همون روزای اول زندگی رو واسم تلخ کرده بود . با این که کون لاغر بود ولی کون گشاد بود . از اول تو سری خور شدم . جارو کشی آشپزی با من و رختشویی هم که مسئولش من بودم و بدتر از همه ظرفشویی که تا قبل از ازدواجم حتی یکی از این کارا رو هم انجام نداده بودم و اینا افتاد گردن من . کاش به همین چیزا بود . خسته و بیجان که می رفتم استراحت کنم یه چیزی حدود ساعت دو بعد از ظهر می شد . خانوم تا لنگ ظهر خواب تشریف داشتند و وقتی بیدار می شدند ناهارشونو به عنوان ناهار و صبحانه تقدیمشون می کردم تا کوفت کنه . می رفتم تا خبر مرگم یه ساعتی رو بخوابم و خستگی در کنم که خانوم هوس سکس به سرش می زد . اونم از اون سکسایی که  می خواست بگه رئیس منم . جرات نفس کشیدن در مقابل نفسهاشو نداشتم . طوری دوست داشت باهام سکس داشته باشه که کیر منو کوس و کوس خودشو کیر حساب کنه و تا حدود زیادی همونم روزای اول موفق شد یعنی واقعا ما رو همون منو کوس گیر آورده بود . فکر می کرد ما تو لوس آنجلس یا پاریس زندگی می کنیم . البته اونا غلط بکنن همچه کارایی بکنن . شاید جنده هاشون تو فیلمای سکسی ازاین کارا بکنن . جنون خود بر تر بینی داشت . تو خونه ویلایی امون یعنی همون خونه خودش یه سگ شکاری داشت که قلاده اونو گاهی مینداخت گردنم اون وقتایی که می خواست باهام سکس کنه . قلاده رو می کشید و ازم میخواست که رو زمین راه برم -ول کن بابا ساغر شاید تو توله باشی ولی من تخمم آدمه -کیرم توی کوس ننه ات گدا گشنه خوار کوسسسه برو گمشو از خونه من بیرون . هر موقع خونه واسم ردیف کردی بیا منو ببر .. دیدم اگه سگ بشم بهتره .  یه نوع جنون یا سادیسم جنی داشت که یواش یواش داشت به من سرایت می کرد . گاهی وقتا در همون حالت سگی با چوب میومد سراغم و گاهی هم با گرد گیر یا خاک گیر های مودار . مجبور بودم مث سگای پا کوتاه دنبالش راه بیفتم . فکر می کردم واسه تفریح داره از این کارا می کنه و خیلی زود از این بازی خسته میشه ولی مدام تو فیلمهای سکسی که از ماهواره پخش می شد دنبال همچه صحنه هایی بود . اگه هم تو سی چهل تا کانال می گشت و چیزی گیر نمی آورد از فلش و دی وی دی و فیلمهای ضبط شده ای که در این مورد داشت استفاده می کرد . یواش یواش منو عادت داد که نوکر و برده اش باشم و اونم رهبرم .. یه لذتی بود همراه با شکنجه که روز به روز به شکنجه اش اضافه می شد . با موهای گرد گیر می کشید رو کیرم . رگهای روی کیرمو می دیدم که متورم شدن و میخوان بزنن بیرون ولی تا موقعی که خانوم تشخیص نمی دادن این کیر نباس می رفت تو کوس . توی اوج هوس و ناله هاش دست از این بازیها بر نمی داشت و منم همراش بودم . بعضی وقتا دوست داشتم گردنشو بگیرم و خفه اش کنم ولی یه حسی منو تسلیم اون می کرد . همون احساسی که بعضی ها از اون به عنوان جادو یاد می کنن . گاهی وقتا کوسشو که بوی شاش می داد میذاشت تو دهنم .-برده من بلیسش اگه خوب لیس بزنی و تحریکش کنی میدم شاشمو بخوری وگرنه بازم شلاقه .. آخه  اول از قانون خبری نداشتم و هی پیف پیف می کردم و سرمو اونور می کردم که دیدم ارباب عصبی شده و شلاق یه متری رو که تا حالا به زمین و در و دیوار می زد با یه ضربه ملایم وارد کرد به شکمم . لک و اثرش تا مدتها رو پوست سفید شکمم باقی بود -ببین یاور تو یاور من نیستی . این ضربه رو آروم زدم تا گرم بیفتی . بهت افتخار دادم کوسمو گفتم بلیس .این نعمتو ردش می کنی ؟/؟در حالی که می سوختم گفتم ساغر جان منظوری نداشتم تا بخوام عادت کنم طول می کشه . تازه اگه خوب کوسشو می خوردم این افتخار نصیب من می شد که شاششو بخورم . در غیر این صورت باید شلاق می خوردم . با خودم فکر کردم شلاق خوردن اثرش تا مدتها باقی می مونه شاش خیلی بهتره . واسه همین مث یه سگ کوسشو لیس می زدم و اونم مث یه آدم ناله می کرد ولی همچنان وحشی بود و رام نمی شد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

3 نظرات:

مرتضی گفت...

درود ایرانی
آقا دمت گرم،به نظر میاد در ادامه جذابیت داستان بیشتر بشه.
.
.
.
.شاد و سربلند باشی داداش

ایرانی گفت...

آقا مرتضی !منم برات آرزو می کنم که همیشه شاد باشی .اینم دیگه یه مدل از داستانهاییه که در قسمتهای بعدی هارد سکس تر میشه وبه نوعی هم میشه گفت یه تم ارباب رعیتی داره .البته هنوز تمومش نکردم .کامیاب باشی ..ایرانی

matin گفت...

داداش کثیف کاری نکن دیگه شاشو بخور این چیزا چیه تمیز حال کن دیگه

 

ابزار وبمستر