ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

شوخی یا جدی ؟ 3

پدرم اولین و تنها نفری بود که در میون جمع چهار نفره ما حرف می زد . و به این ماجرا فیصله داد . برای اولین بار در طول زندگیم بود که همچین کلمات رکیکی از پدرم می شنیدم . اونا به خوبی متوجه شده بودند که خلاف از طرف اونا شروع شده و ما در اصل مدافع بودیم -زنیکه جنده برو از خونه بیرون تا بیرونت نکردم برو گمشو هر دو تا شون عین برق و باد محفل ما رو ترک کردن . همایون بی غیرت هم انگار عین خیالش نبود که یه کیر دیگه رفته بود تو کوسم . حتما فکر می کرد کیر بابا مث کوس مادرزن حلاله . من و بابا تنها شدیم -برو دختر لباستو بپوش ما رو وادار به چه کارایی که نکردی . هنوز کیر بابا نخوابیده بود . سرخ و سفید و درست و تازه تر از کیر همایون . ولی بابام بود و احترامش واجب . دیگه نباید به این چیزا توجهی می کردم . یه نقشه ای بود که گرفت . تونستیم جیگرشونو بسوزونیم و بهشون اعلان جنگ بدیم . بگیم که ما هم هستیم کور خوندن فکر نکنن که بازی رو بردن لباسام توی حموم همه کثیف شده بودن . رفتم سر کشوی مامان یه چیزی بگیرم بپوشم . همه لباسا واسم تنگ بودند یه دامن و یه بلوز رو که بهتر از بقیه بود پوشیدم بازم تنگ و چسبون بود .  دامن به رنگ مشکی بود به زور کشیدمش بالا . زیپشو نبستم . بازم خوب بود که یه شورت نو مامانو تونستم بپوشم . بلوز مامانو که تنم کردم چند جا صدای جر خوردنشو می شنیدم . یه چیزی درست کردم و ناهارو بابابام خوردم و پدر جون از بس ناراحت بود دیگه نرفت مغازه . قرار شد یه استراحتی بکنه و بعد از ظهر بره مغازه . منم خیلی خسته بودم اومد پیشم نشست و به خاطر جریان سکسی که بین من و اون اتفاق افتاده بود ازم عذر خواهی کرد گفتم عیبی نداره بابا از روی هوس که نبود . واسه پیاده کردن نقشه بود راستش یه خورده کمرم سنگین شده بود ولی اصلا فکر سکس بابابا نبودم . من و بابا روی تخت دراز کشیدیم و سرمون به طرف هم نبود . بلوز مامان به اندازه کافی جر خورده بود و دیگه اذیتم نمی کرد . شده بودم مثل کولی ها . اما این دامن خیلی اذیتم می کرد مجبور شدم زیپ دامنمو پایین بکشم و یه شمد بندازم روم چون از بالای کونم تا قسمتهای پایینش همه مشخص بود . بابا اصلا عادت نداشت بعد از ظهر ها بخوابه . نمیدونم نیمساعت بود یکساعت بود کمتر یا بیشتر دیدم یه چیزی داره رو کونم راه میره یه لحظه ترسیدم . نفهمیدم این وقت روز این جا چیکار می کنم .. بعد از چند ثانیه جریان یادم اومد ولی شمد از روم افتاده بود . من و بابا خونه بودیم و مرد دیگه ای هم نبود . حتما خیال برم داشته . راستش یه خورده هم خجالت می کشیدم . رومو به سمت چپ بر گردوندم . اگه یه موقع بابایی هوس کون دخترشو کرده شاید با این کارم خجالت بکشه و پشیمون شه . درسته ما امروز این کارو به صورت آزمایشی و کوتاه انجام داده بودیم ولی خیلی بهم مزه داده بود . یه جورایی بی میل هم نبودم . چند دقیقه ای گذشت دیدم یعنی شنیدم که بابا صدام می زنه . جوابشو ندادم . کیرشو مالید روی دو تا قاچای کونم . جرات نمی کرد به قسمتهایی که سوراخ کون و کوس درش قرار داشت فرو کنه . کیرشو گرفته بود تو دستش . اینو از حالت قرار گرفتن کیرم روی کون خودم متوجه شده بودم . کیرو به بالا و قسمتهای گوشتی کونم می مالید و خودشو کیرشو داغ داغ می کرد . کونمو یواش ماچش می کرد . خیلی خوشم میومد . دوست داشتم بگم بابا من حاضر و آماده ام .. هیچ اعتراضی هم ندارم . می تونی دست به کار شی و کلنگ کیرتو توی زمین کوس و کونم فرو کنی . ولی هنوز یه خورده حجب و حیا داشتم . هر چند که صحنه های گاییده شدن مامان و خیانت همایون و این کوس دادن آزمایشی من به بابا تا حدودی این احساس شرمو از بین برده بود . بابا همین طور کیرشو تو دستش گرفته بود و به طور افقی به وسط کونم می مالید . به این صورت که کیر مدام از قاچ سمت راست به قاچ سمت چپ در حال حرکت و گردش بود . یه لحظه حس کردم کیر بابا داره پرش و جهش می کنه . فوری خودشو کنار کشید و بعدا متوجه شدم که کیرشو گذاشته تو یکی از دستاش و آب هوسشو اونجا خالی کرده و بعد هم پاشد و ظاهرا دستاشو شست و اومد کنارم دراز کشید . ظاهرا فرصت داشت از دست می رفت . باید می جنبیدم . بابا کمرشو سبک کرده بود و خیالش تخت شده بود . شایدم در سن اون طول می کشید که هوسش بر گرده . یه تکون الکی خوردم و دیدم سرش اون وره دامنمو بازم پایین تر کشیدم یه لگد زدم به پاش طوری که فکر کنه من خواب بودم و سهوا بوده . می خواستم با این کارم توجهشو به کون لختم که حالا شورتمو با دامن پایین کشیده بودم جلب کنم . حس کردم که بابا یهو یه تکونی خورد و دوباره به کونم نگاه کرد و این بار جفت سوراخامو خیلی راحت می دید . چند تا آه کشید و فهمیدم دوباره داره تحریک میشه . نه من نباس بذارم بابایی آه بکشه و حسرت بخوره . گناه داره . بابا به گردن من حق داره .-بابا می دونم بیداری هواتو دارم .بیا جلو نترس بابا . این همون سوراخای ساخته شده از کیر توهه . چه اشکالی داره دوباره یه سرکی بهش بکشه .. بابا جونم آبتو تو دستات خالی نکن . ضرره . واسه چشای خوشگلت خوب نیست . پدر خیس عرق شده بود -نه نه گلوریا اشتباه فکر می کنی . من مثل مادرت نیستم . یه لحظه دیدم شمد از روت افتاده خواستم دوباره تنتو بپوشونم .-بابا جونم دیگه منو رنگ نکن با یه کیر که روی آدم پوشیده نمیشه . بیا جلوتر -اووووووووفففففففف بابا چقدر شق کردی . اون وقت می گی هوس نداری ؟/؟..ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

matin گفت...

اوه اوه عجب داستانی این دمت گرم ادامه بده که کلی حال کنیم

ناشناس گفت...

عالی بود ایرانی جان من عاشق این داستاناتم میدونم ادامشوآتشین مینویسی پس زود بنویس.ممنونم ومنتظر

ایرانی گفت...

متین جان و آشنای عزیزم از تشویق شما متشکرم .فعلا که فقط تا قسمت بعدی یعنی چهارم آن را نوشته ام .در هر حال از همراهی شما ممنونم .کمبود ها را به بزرگواری خود ببخشید..ایرانی

مرتضی گفت...

چند روزی بود وقت نمیکردم بیام ،دلم واسه خودتو داستان های قشنگت تنگ شده بود ایرانی گرامی.

ایرانی گفت...

خسته نباشی آقا مرتضی .سپاس از این که وقتتو واسه خوندن داستانهای این سایت میذاری .خواننده های خوبی مثل شما ما رو به ادامه کارمون دلگرم می کنن ..ایرانی

Karim گفت...

Well done

 

ابزار وبمستر