ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ندای عشق 11

بنویس نوید می دونم از دست زمونه دلت پره .پس من چیکار کنم که فقط می تونم تاریکیها رو حس کنم . خیلی چیزای دیگه رو هم می تونم حس کنم ولی همیشه به کمک دیگران نیاز دارم . می دونم فحشم میدی ولی سعی می کنم اگه مجبور شدم با این وضعیت خودم کنار بیام . کاری کنم که خودم بتونم روپای خودم وایسم . یادم میاد وقتی که چشام می دیداز تلویزیون یه زنی رو دیدم که دست نداشت و با پاهاش داشت ظرف می شست . شروع کن نوید ......... وقتی می رسه که تو هفت تا آسمون یه ستاره هم نداری جز این که عذاب بکشی و به اونایی که ستاره ها رو واسه خودشون گرفتن و انداختنش توی قفس حسرت بخوری و حسادت کنی کاری ازت بر نمیاد . دنیا رو خیلی بد می بینی . بدتر از هر بدی که می تونه وجود داشته باشه . شب بعد از اون همه ناامیدی شبیه که هیچوقت به صبح نمی رسه . می بینی که آسمونای بی ستاره همشون واست سیاه و تاریک و غم انگیز شده . اون وقت هر چی می دوی نمی تونی اون روشنی و امیدو پیدا کنی . اون کورسویی که تو رو به ستاره ها برسونه . به ستاره های بخت و اقبالی که واست از راز های خوشبختی بگه . از این که تو این دنیای کوچیکی که واسه ما آدما همون زمین خاکی خودمونه بتونیم کسی رو پیدا کنیم که ما رو به ستاره های خوشبختی برسونه . دلمون می لرزه . شاید بالهای پرواز ما رو شکسته باشن . زبونمونو بریده باشن ولی ما می تونیم با نگاهمون یه دنیا حرف بزنیم می تونیم با نگاهمون به اونایی که با دلهای پاکشون می تونن به ستاره ها برسن بگیم که می خواهیم هم سفرت باشیم . آره یه وقتی می رسه که فکر می کنی تو هفت آسمون هم یه ستاره نداری ولی وقتی می فهمی اونی که ستاره ها رو ساخته اون قدر ساخته که هر چقدر هم قایمش کنن بازم واسه من و توباقی  می مونه می فهمی که واسه رفتن به آسمون و چیدن ستاره ها یکی باید همرات باشه که دلش پاک باشه .. یکی که دوست داشته باشه دنیای همسفرشو هم روشن ببینه . این طور نباشه که وقتی به خونه ستاره رسید اونی رو که از زمین خاکی خودمون همراهیش کرده به خونه ستاره راهش نده . اونو از اون بالا بالا ها پرتش نکنه . آخه هر کشتی عشق با دو تا مسافر میره تو دل آسمون . با دو تا پر واز می کنه . خیلی بده آدم با یه همسفری داره میره به آسمون عشق به جشن و مهمونی خورشید دیگه نتونه ستاره ها رو ببینه ,آسمونو ببینه ,دنیا رو ببینه . خیلی بده که حتی نتونه با چشم همسفرش اونو ببینه . خیلی بده که آدم نتونه با چشای خودش روشنی بخت و امیدشو ببینه ,حتی نتونه با چشای اون دنیای عشق و آرزوهاشو ببینه . خیلی بده وقتی که آدم چشاشو باز می کنه و می بنده دنیا رو یه جور ببینه . سیاه و تاریک ,بی ماه و ستاره . حتی با چشای اونی که یه روز بهش می گفت من ستاره ها رو تو چشای تو می بینم دیگه نمیشه ستاره ای دید . زمانی می رسه که آدم از خدا می خواد هدیه زندگی رو ازش پس بگیره و خدا قبول نمی کنه . اون وقت اونی که دیگه نمی تونه قشنگیها رو ببینه آسمون آبی رو ببینه دوست داره تقلب کنه . یه جوری خودشو از دست این دنیای خیانتها خلاص کنه . خودشو بکشه . وفتی خنجر بیوفایی رو تو سینه اش می بینه وقتی دل زخمی و چشم سوخته اشو می بینه وقتی خود خواهیها رو می بینه دیگه دوست نداره تو این دنیا باشه . اون وقت این میشه واسش یه آرزو .. خودشو می سپاره به دل دریا تا از دل دنیا خلاص شه . فکر می کنه که این جوری می تونه به ستاره ها نشون بده که چقدر از اونا دلخوره . فکر می کنه کسی نیست که دستشو بگیره تا به اون ستاره خوشبختی رو نشون بده . فکر می کنه ستاره ها رو  باید با چشایی که شاید دیگه هیچوقت جایی رو نبینن بشه دید .میره و میره تو دل دریا . میره تا خودشو نجات بده . از دست آدمایی که فقط فکر خودشونن . میخوان همدیگه رو فریب بدن . عشقو نمی شناسن . حرمت وفا رو نگه نمی دارن . از همه شون می بره . اما درست در آخرین لحظه یکی میاد و دستشو از گرداب نومیدی می کشه . یه نفر میاد و میگه که حاضرم واست بمیرم . حرفش فقط حرف نبود . اون به حرفش عمل می کنه . فرشته نجات میاد و میگه دنیا اونقدر ها هم که فکر می کنی زشت نیست . فرشته ای که نزدیک بود واسش بمیره . فرشته به اون گفت ستاره های خوشبختی فقط تو دل آسمون نیستند . ستاره بخت این نیست که فقط با چشای بینا ببینیش . این دلهای آدماست که خوشبختی رو می بینه . ستاره ها رو می بینه . اون نیتی که در قلب و اندیشه شون وجود داره . شاید اون آدم فرشته صفت هیچوقت نخواد به یه دختر نابینا دل ببنده . شاید اون عشق و دوست داشتنو بخواد با یکی دیگه تجربه کنه بایکی که مثل خودش بتونه ببینه . بتونه دنیار و ببنه ,بهار زیبا و دریای نجاتو ببینه . اون دختری که  به زندگی برگشته چطور می تونه عاشق ناجی خودش نباشه ؟/؟چطور می تونه دوستش نداشته باشه ؟/؟چطور می تونه واسش نمیره ؟/؟.وعاشق سادگی و پاکیش نباشه ؟/؟ فقط واسه این که نجاتش داده عاشقش نشده . واسه خیلی از دل پاکیهای دیگه اش واسه اندیشه نجاتش . اصلا مگه میشه گفت که چرا یکی عاشق یکی دیگه میشه ؟/؟ظاهرا آسون میاد ولی خیلی سخته آدم بخواد جواب بده که چرا عاشق یکی میشه . اون با چشایی بینا و دلی کور فکر می کرد که عاشق شده اما حالا با چشایی کور و دلی بینا هر چند زخمی این احساسو داره ........ نمی دونستم دارم خواب می بینم یا بیدارم . هر چی می خواستم خودمو قانع کنم یا گول بزنم که اینایی که ندا داره میگه منظورش من نیستم دیدم نه نمیشه . یک ریز داشت می گفت تا این که واسه چند لحظه ساکت شد . نمیدونم حالا آخرای متنش بود یا خودشم تحت تاثیر قرار گرفته بود نمی دونم .. اینجا نابیناییش به دادم رسید که تونستم تو چهره اش خیره شم و خجالت نکشم و حسشو درک کنم . مثل این که رفته بود تو حس . یعنی واقعا دوستم داشت ؟/؟عاشقم شده بود ؟/؟پس از لحظاتی سکوت با لحنی آرام بهم گفت می بینم که بازم بهم خیره شدی . مثل این که کور خونده بودم اون با چشای نابینای خودشم منو می دید . نمی دونم چرا هنوزم می ترسیدم یه چیزی بهش بگم . ندا غرغرویی که با یه من عسل هم نمی شد خوردش عاشق من شده باشه ؟/؟.فاطمه خانوم خوابیده بود و صدای خرناسش تا این جا می رسید . الان بهترین فرصت بود که منم یه جوری احساسمو به ندا بگم . از بعد از غروب که بی خود و بی جهت اون حساسیتو نسبت به سینا نشون داده بودم فهمیدم که چقدر ندا رو دوست دارم و عاشقشم . خیلی آروم و عاشقونه گفتم ندا اون فرشته نجاتی که گفتی منظورت من بودم ؟/؟-به نظرت من باهات چیکار کنم ؟/؟یه سوال سخت تر نداشتی ؟/؟این بار من دستشو گرفتم تو دستم . خون گرم عشقو احساس می کردم . عطر ندا, آرایش ندا ,آرامش ندا ,عشق ندا برایم از نشاط و خوشبختی و آرامش می گفت . یه دستمو به صورت ندا رسوندم داغ بود . اون دستی رو که رو دستش بود گذاشتم پشت سرش و موهای قشنگشو نوازش کردم . پلکاشو بست . از پشت پلکهاش چشای خوشگلشو بوسیدم قبل از این که لباشو ببوسم .-عزیزم کی میگه چشات نمی بینه ؟/؟من ستاره ها رو تو چشای خوشگلت می بینم . چشات خیلی قشنگن دوستت دارم ندا دوستت دارم .-عاشقتم نوید منم دوستت دارم . نمی دونی وقتی چشامو بوسیدی چه احساسی بهم دست داد . انگار به شکوه و عظمت همون احساس شب قبل بود نجات من از دریا و دنیای من .. دلم گواهی میده که این بوسه های شیرین تو به روی چشام یه روزی بینایی منو بر می گردونه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

ایرانی گفت...

باعرض تبریک چند باره به مناسبت فرارسیدن عید سعید قربان ..این قسمتو 24 ساعت زودتر از اونچه که قبلا قصدداشتم منتشر کردم گفتم شب عیده و دلهای عاشقان با تپش بیشتری عشقو با تمام وجودش درک و احساس کنه .عشق به جنس مخالف عشق به مادر, پدر و مهمتر از همه عشق به خالق عشق .آدما دوست دارن که دوست داشته باشن و دوستشون داشته باشن .خیلی چیزا در مورد عشق می گیم و می نویسیم و هر چی بگیم بازم کم گفتیم و انگار چیزی نگفتیم .هر بارم که درباره اش میگیم و می نویسیم انگار از یه چیز تازه ای بحث می کنیم .عشقه که به آدم زندگی میده و دلها رو روشن می کنه .خدا هیچ بنده ای رو نابینا نکنه اگرم کرد باید به اونا عشق بورزیم نه این که حتما و فقط عاشق و معشوقی و دختر و پسری باشه بلکه باید با تمام وجود بهشون نشون بدیم که دنیا و زندگی برای همگانه و بینایی اصلی در دلهای ماست دلهایتان روشن و روانتان شاد باد ...ایرانی

ناشناس گفت...

mamnoun irani jan khaste nabashiiii


Be haq harchi az eshq begiim kam goftiiim


Mamnon k zood gozashti

Khaste nabashiii

Rozgar b kam

ایرانی گفت...

سلامی دیگر و درودی دیگر به همراه و خوش کلام همیشگی .امیدوارم که عشق عزیز همیشه چهره خوش خویش رانشانت دهد ...ایرانی

مرتضی گفت...

ایرانی عزیز خیلی خیلی زیباست/ممنون

 

ابزار وبمستر