ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ندای عشق 12

خیلی خوشبو بود بینی امو گذاشته بودم رو صورتش . بوی گرم عشقو با تمام وجود احساس می کردم . یه خورده دلهره داشتم از این که ببوسمش ولی لبامو با بینی ام رو صورتش حرکت می دادم . دستامو گذاشته بودم لای موهاش . لبمو آروم آروم می آوردم پایین تر . مقاومتی نکرد . فحش هم نداد -ببین ندا غر غرو تسلیمته -حالا لباتو می بندم که دیگه از این حرفا نزنی .. بالاخره اولین بوسه مشترک داغمون ما رو برد به دنیایی پر از عشق و احساسات پاک . هردو چشمامونو بسته بودیم . چشمان بسته در ظاهر ظلمت و سیاهی می دید ولی دلهامان پر از روشنی عشق بود . ندای عزیزمو با تمام وجودم در آغوش کشیده بودم . بوسه سکوت ,راز های آشکار من و ندا بود . ندا با چشمان نابینایش فریاد می زد که عاشقانه و صادقانه دوستم دارد . دوست نداشتم شیرینی بوسه رو به این زودیها با چیزی عوض کنم . ولی دلم می خواست باهاش حرف هم بزنم . دوباره ازش بشنوم که دوستم داره . ندای من خیلی باهوش و زبل بود . دوست داشتنی با فرهنگ با احساس مهربون پاک و فداکار .-ندا تو واقعا دوستم داری ؟/؟از روی ناچاری که نیست ؟/؟-دیوونه هیچی نشده میخوای ناراحتم کنی ؟/؟اون وقت بهم بگی ندا غرغرو .-تو چی ؟/؟عشق تو که از روی دلسوزی نیست . چون خیلی خوبی و دلت نمیاد و نمیخواد که دلمو بشکنی بهم میگی عاشقتم ؟/؟-ندا چرا این حرفو می زنی ؟/؟ازت دلخور میشم -این با اون در . تو ازون حرفا نزن منم دیگه از این حرفا نمی زنم -میدونی اگه توی این دنیا هر کی مجبور باشه یه آرزو داشته باشه و بیشتر چیزی نخواد آرزوی من چیه ؟/؟-نمیدونم ندا تو بگو می خوام از زبون خودت بشنوم .-دوست دارم تا آخرین لحظه زندگیم با تو و در کنار تو باشم تو بغل تو و قبل از تو بمیرم -ندا خدا نکنه روزی برسه که من دنیا رو بدون تو ببینم . تازه اینی که گفتی داره تقلب میشه و از یه آرزو بیشتر میشه .-نه همون یکیه -حالا میدونی آرزوی من چیه عزیزم ؟/؟-عشق من حتما تو هم دوست داری کنارم باشی .-اون که آره ولی اگه بخوام یه آرزو داشته باشم اینه که از خدا بخوام که نور چشای خوشگلتو بهت بر گردونه تا بتونی دنیای قشنگو ببینی تا بتونی از زندگی لذت ببری دریا و ستاره ها رو ببینی و از چشام بخونی که چقدر دوستت دارم و عاشقتم -من اون دنیاو اون بینایی رو که تو درش نباشی نمیخوام وقتی که چشام بینا باشن ولی دنیای من تاریک و سیاه و بدون تو باشه انگاری بازم کورم نمی تونم جایی رو ببینم . اگه یه وقتی تو توی دنیای من نباشی دنیای من کوره انگاری من با چشای بینای خودم تو تاریکی قدم می زنم . دنیای بدون تو واسم یعنی دنیای مرگ و نیستی -ندا واقعا تعجب نمی کنی چطور شده یه شبه این همه من و تو به هم نزدیک شدیم ؟/؟فکر می کنی این عاقلانه یا عاشقانه باشه ؟/؟تعجب انگیز نیست ؟/؟-بعضی وقتا این زندگیه که آدما رو بهم پیوند میده و گاهی هم مرگ این کارو انجام میده . دیشب این مرگی که دلش واسه ما سوخت من و تو رو بهم پیوند داد . آغوش مرگ ما رو به دست زندگی سپرد . تو نشون دادی که اگه قراره بمیریم می تونیم با هم بمیریم و اگه با هم بمیریم بهتره . اگه می خواهیم زنده باشیم بازم با هم زندگی کنیم بهتره . تو تنهام نذاشتی . تو به خاطر من خودتو به خطر انداختی . تو ی این دنیایی که از رحم و مروت کمتر اثری می بینی محبت گوهریه که نمیشه روش قیمتی گذاشت -ندا من دلم شور می زنه . یه حس عجیبی دارم . فکر نمی کنم .... دستشو گذاشت جلو دهنم -بچه بد این قدر نفوس بد نزن هنوز یه ساعت نمیشه گه گفتیم عاشق همدیگه ایم بذار حداقل امشبو با هیجان به صبح برسونیم -نوید دیگه نمیخوای منو ببوسی ؟/؟به همین زودی ازم خسته شدی ؟/؟-ندا این جور نق زدنها تو که خیلی آروم باشه و با عشق و عشوه و ناز دوسش دارم .. این بار اون لب و صورتشو آورد جلو و من اونو قفلش کردم . بوسه ای طولانی تر از دفعه قبل به شیرینی یک پیوند و به شکوه لحظه های خوش زندگی . بعد از این بوسه طولانی سرشو گذاشت رو سینه ام و منم دستمو فرو بردم لای موهای قشنگش . نوازشش کردم بین ما سکوت بود و...سادگی . عشق بودو صداقت . نمی دونستم این لحظاتو چطور وصفش کنم دوست داشتم فکر کنم که دنیا فقط مال من و نداست مال ما دو تا . اگه هم مال ما نبود من خودم فقط اون و خودموتو دایره زندگی می دیدم  .اون شب یه سری واقعیتها رو فراموش کرده بودم . یه سری باید و نباید ها رو . می دونم ندا هم مثل من دوست نداشت افکار و انرژی منفی به سراغش بیاد . اون به اندازه کافی منفی گرایی کرده بود و به نتیجه ای نرسیده بود . دیگه نباید اجازه می دادم تا خودشو بندازه تو آب . یا به هر صورت دیگه ای خودشو از بین ببره . نه به خاطر این که چون نمی بینه دلم واسش بسوزه . واسه این که ندای من خیلی چیزارو می دونه . ندای دوست داشتنی من خیلی با شعوره . بر خلاف اونچه که فکرشو می کردم خیلی زبله و درکش قویه . ولی اون نقطه کور و منفی که سبب خودکشی اون شده یه خورده امتیازشو میاره پایین . بعضی وقتا آدما به جایی می رسن که نه تنها حس می کنن وجودشون برای دیگران ارزشی نداره حتی حس می کنن در کل بی ارزشن . من باید به ندای خودم بگم که تو خیلی با ارزش و دوست داشتنی هستی .-نوید حالا متوجه شدی که امروز واسه کی خودمو خوشگل کردم ؟/؟وقتی که از دریا گرفتنت و بهم گفتن تو زنده نیستی تازه فهمیدم که  زندگی و تو واسم چقدر عزیزین . هیچوقت نمی تونستم خودمو ببخشم . به خاطر عزت همون زندگی بود که خودتو واسم به خطر انداختی -ندا چند دفعه میگی من پررو میشم -هر چی بشی و نشی واسه همیشه مال منی مال من عشق منی عزیز منی و منم مال توام . دوستت دارم . یهو با هم یک زمان گفتیم که اصلا دوست نداریم امشب به این زودیها تموم شه . خودمون از این حس مشترک خنده امون گرفته بود . بیشتر از بیست دفعه خداحافظی کرده بودیم . آخرش یه بار دیگه اونو بوسیدم و رفتم تا سوار آسانسور شم . کاش فردا صبح سر کار نمی رفتم و در عالم فکر و خیال لحظه های آغازین پیوند عاشقانه ام از این دنیای پر شور و رویایی لذت می بردم . ای وای یعنی از اول عاشقی باید گیج باشم . ندا هم مثل من گیج بود . یادمون رفته بود که فردا جمعه هست . خدا کنه این دختره تا لنگ ظهر نخوابه و یه بهانه ای بیاره تا بریم یه جایی واسه الهام گرفتن .. ادامه دارد .. نویسنده ..ایرانی 

3 نظرات:

ناشناس گفت...

tnx iranii

Khaste nabashii

Merc k zod b xod mizarii

Dastan dare ghashang mishe

Faqat akharesh khob tamom mishe ya bad ? :d

ناشناس گفت...

آقا داستانهای خیلی توپی دارین و دمتون گرم
این دفعه فقط آن شدم و اومدم تو سایت تا ازتون تشکر کنم
آخه حجم داستاناتون زیاده و همیشه صفحه هاتونو سیو میکنمو بعد میخونم
خیلی کارتون درسته
آقا نظرتون چیه که داستاناتونو تو فیس بوک هم بذارید؟

ایرانی گفت...

سلام به آشنایان گلم .داستان فعلا تا یه ده قسمتی بعد از این در یه آب و هوای صاف و وضع جوی تقریبا ثابت با حال و هوایی عاشقانه به سر می بره بذار یه خورده این دونفر باهم تو عشق پاکشون خوش باشن و بی خیال . دیگه چقدر غم و غصه و جدایی و آه و ناله فردا رو داشتن . بعد یه تکونی می خوره و سعی می کنم از یکنواختی و یه حال و هوا داشتن درش بیارم .فعلا تا قسمت بیست و دوم اونو نوشتم فکر می کردم سی تا آخرشه ولی این جوری که می خوام بپیچونمش فکر کنم چهل رو هم رد کرده داشته باشه .یه سری آثار دیگه باعث شده سرعت نگارش این داستان منو کم کنه وعلاوه بر آن محیط خونه و ...ولی آخرشو که هنوز ننوشتم تو ذهنم هست که چه جوری تمومش کنم ولی اگه نگم بهتره چون ممکنه یه خورده پیگیری اون عادی بشه ولی فکر کنم خیلی ها بتونن حدس بزنن چی میشه مخصوصا اونایی که داستان عاشقونه سکسی اولین و آخرین عشق منو که چند ماه پیش اون وقتایی که امیر عزیزم منتشر می کرد خونده باشن ...هر جور هم که بشه سعی می کنم موضاعات گوناگونی رو وارد کنم هر چند تعداد شخصیتهای داستان کم به نظر می رسه.واز آشنای دوم هم به خاطر تشویق و تمجیدی که ازمون کردی سپاسگزارم .علاوه بر آن که خوانندگان خوب و فهیم و با درایت این سایت این داستانها رو مطالعه می کنند و شما هم کیفیت داستانها را تا به آن حدی مطلوب می دانید که با گستردگی بیشتری و برای افراد بیشتری در فیس بوک منتشر بشه جای امیدواریه تا ببینیم نظر مدیریت سایت چیه .شاد و لب خندان باشید ..ایرانی

 

ابزار وبمستر