ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سدهای شکسته 20

راستش خیلی ناراحت بودم و خجالت می کشیدم . حسابی مسخره این چند نفر شده بودم . طوری که وقتی به خونه رسیدم حوصله گاییدن خواهر و مادرم رو نداشتم . شهناز بیشتر متوجه تغییر حالتم شده بود . چون مامان بیشتر مشغول رسیدگی به کارای خونه بود و منو شهنازو به حال خودش گذاشته بود -چیه دوست دخترت قالت گذاشته ؟/؟شنیدم که دختر سوار کردی و این طرف و اون طرف بردی قرارمون این نبود -اولا به تو ربطی نداره ثانیا مگه تو زن منی که اختیار داری منو می کنی ؟/؟همکلاسیمو خیابون دیدم سوارش کردم . واسم جاسوس گذاشتی ؟/؟-نخیرم یکی از دوستام تو رو دید البته قبل از این که سوار ماشینش کنی تو کافه تریا دستتو گذاشته بودی تو دستش .-دروغه تازه به تو چه مر بوطه -ببینم من اگه برم با یکی دیگه رو هم بریزم تو خوشت میاد ؟/؟همچین زدم زیر گوشش که یک متر اون ور تر پرت شد . از خودم بدم اومد . هر چه خواستم از دلش در بیارم رفت داخل اتاق و درو از توبست . افکارم به هم ریخته اعصابم خرد بود . نمیدونم دیگه با چه دیدی باید به سیما نگاه می کردم . مامانم که سر بابا رو دور دیده بود کوس و کونشو لخت کرده و هی خودشو به من می چسبوند . منم واسه این که مشکوک نشه چراغ سبز نشون داده و بردمش داخل حموم و با یک لیف جانانه بدنشو گرم و نرم کرده اول کوسشو بعدا کونشو گاییدم و  ارضاش کردم . مامان شهین یک ساک درست و حسابی هم واسم زد که تا 5 دقیقه پس از تخلیه تن و بدنم از لذت می لرزید . اعصابم آروم گرفته تا یکی دوساعتی کمتر به قضیه سیما فکر می کردم . اما پس از آن که لذت سکس از تنم بیرون رفت دوباره فکر و خیال سیما لحظه ای آرامم نمی گذاشت . موبایلمو هم خاموش کرده اصلا نمیدونستم دنیا دست کیست . تا صبح از ناراحتی خوابم نبرد تا این که برای دور زدن با ماشین و گشت و گذار از خونه خارج شدم . دیدم اون دور و برا یه زن از یه پرشیا پیاده شده داره میاد طرف من . خدایا این دیگه کیه اول صبحی به پاس ما خورده .؟/؟از دم سفید پوش با عینکی مشکی یا دودی بود . جلوتر که اومد شناختمش -مثل بچه ها فرار نکن باهات حرف دارم . بد بختی من این بود که بیشتر از این که از دورویی بقیه ناراحت باشم از خیانت خودم ناراحت بودم .-خب چی میخوای بگی ؟/؟-بریم تو ماشین من تا با هم حرف بزنیم سوار ماشینش شدم از اطراف خونه دور شدیم -ببین شهرام من به تو مدیونم . تو بزرگترین خدمتو در حق من کردی خودتو سرزنش نکن دختر من داشت تلف می شد . قصد خودکشی داشت . می گفت مامان من شهرامودوست دارم اون به خاطر تو به من توجه نداره . شیفته از دست شوهرش و هم به خاطر بی اعتناییهای تو می خواست خودشو بکشه . اون از وفاداری تو نسبت به من می گفت . آره عزیزم من به تو حق میدم که ناراحت باشی ولی بدون که من راضی بودم که به خاطر حفظ زندگی دخترم باهاش رابطه داشته باشی و این کار تو زمانی برام بیشتر ارزشمند شد که شیفته مجبور شد تو رو تهدید به این کنه که خود کشی می کنه تا تو بری طرفش . شیفته هر روز از وفاداری و ناراحتی وجدان تو می گفت . می گفت مامان شهرام فقط به خاطر این که من خودکشی نکنم با منه . من همینو هم به امید روزی که دوستم داشته باشه قبول دارم . عشق من !تو یک جوانمردی . نمیدونم جواب خوبیها و محبت ی تو رو چه جوری بدم . من همین یه دخترو دارم . سعی کن طوری بهش محبت کنی که احساس کنه با تمام وجود دوستش داری . داشتم شاخ در می آوردم یعنی شیفته تا این حد چاخان کرده که نه سیخ بسوزه نه کباب ؟/؟حالا من برای این مادر و دختر یک بت شده بودم . با هم به خانه شان رفتیم و سیما جون یک پاداش درست و حسابی به خاطر این جوانمردی به من داد .. روز ها از پی هم می گذشتند . کاظم خان از زندان آزاد شد . مرتب می گفت که بچه مال من نیست بریم آزمایش و ما با چند مثقال تریاک خفه اش می کردیم . به زور سر نیزه هم راضی به طلاق دادن شیفته نبود . حال و روزش حسابی خراب شده بود . او برای ما معضلی شده بود . اکثرا مغازه اش تعطیل بود و ما رو تیغ می زد . یواش یواش بوبردار می شد که زنش به من کوس میده . حتی حاضر بود کنار شیفته اونو بکنم به شرطی که بساط سوز و سازش رو جور کنم . خسته شده بودم . هر چه داشتم خرج اون می شد .پسرم به دنیا اومد و کاظم با کلی رشوه که بهش دادیم واسش شناسنامه گرفت . یک روز کنار جوی آب مغازه جسد کف کرده اشو پیدا کردند . یکی می گفت سکته کرده . یکی می گفت مواد پیشرفته تر و کلاس بالا تر مصرف کرده کارش به این جا کشیده . هر چه بود از شرش خلاص شدیم . خوشبختانه خونه و مغازه اشو نفروخته به شایان نازنینم می رسید . حداقل این یکی دومیلیون هزینه ای که واسش کرده بودم این طرف جبران می شد . سیما هم به هوس افتاده بود که با دکتر زنان و زایمان مشورت کنه اگه میتونه بار دار شه سرلوله رحمشو واسه این کار باز کنه . راستش من موافق این کار نبودم . تازه می گفت اگه میشه هم اونو هم شیفته رو صیغه اش کنم . می گفت یه آخوند باحال سراغ دارم که میگن حتی مرد رو با مرد صیغه می کنه . چند تا دفتر چه خالی پرفراژشده داره و به اونایی که اعتماد داره این دفتر چه ها رو می فروشه و بقیه کارها با خریدار -عزیزم اگه بیان دم در و این صیغه نامه هارو ببینن چی ؟/؟-بابا می بینن و میرن اینا با هم باندن کجای کاری . الان پول همه کاره هس -سیما جون تو این ملا رو از کجا می شناسی ؟/.؟-خیال بد نکن تو مدرسه ما یکی از همکارامون تعریف می کرد و اتفاقا اسم و آدرسشم بدون این که بخوام داد -اصلا چه لزومی داره صیغه کنیم ؟/؟مگه ما با هم میخواهیم هتل بریم ؟/؟-چه اشکالی داره بریم ؟/؟..در هر حال طفره رفته و خودمو خلاص کردم ولی میدونم اگه این سیما خانوم بتونه بچه دار شه یکی میندازه گردن من .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

matin گفت...

خیلی زیبا و جالب مرسی

ایرانی گفت...

ممنونم متین جان .عیدت مبارک ..ایرانی

 

ابزار وبمستر