ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سدهای شکسته 23 (قسمت آخر)

-کشششششتی منو با این کیرت . بریز مال من داره میاد . آب من داره میاد . چند ثانیه دیگه تو هم بریز و بزن و بکن کوسسسسم آب میخواد -کیر منم کوسسسستو میخواد چند لحظه در سکوت و آرامش ضربه ها را وارد کردیم .-وایییییییی شهرام تنم داره می لرزه .-شهناز جون کیرم داررررره می ترکه ... تقریبا هردو با هم ار ضا شدیم . سینه هاشو به سینه های خودم چسبونده و سفت و سخت بغلش کرده لبامو گذاشتم روی لبش و بوسه آبدار و تکنیکی خودمو شروع کردم . خیلی زود هوس هردومون بر گشت . باناز و کرشمه صدام زد -شهرامممم منو ببر روی تخت . رو دستام بغلش کرده و بردمش طرف تخت و انداختم روش -بدجنس آدم با تازه عروس این رفتارو می کنه ؟/؟داشت باهام شوخی می کرد . از داخل کیفش یکی دو تا وسیله آرایش در آورد و تا حدودی خودشو مثل عروس خانم تازه از آرایشگاه بر گشته در آورده بود . این دوست ما هم چون یه خورده سر و گوشش می جنبید واسه خودش تخت دو نفره داشت که مواقع ضروری راحت باشه . یه خورده دعاش کرده و دوباره محبوبه و معشوقه خودمو بغل زدم . همه بدنشو هر جایی که پوستی گیر می آوردم می لیسیدم . دیگه شل شل شده بود . به شکم و صاف روی تخت دراز کشید تا من کون و کوسشو باهم ببینم . منظره ای که بار ها و بار ها شاهدش بودم اما همیشه حسرت کوسشو می خوردم که چرا نمی تونم بکنم . اندام تازه و خواستنی و کون گرد و قلنبه و دو تا سوراخ برق انداخته زیرش و موهای به روی کمرش ریخته همراه با ناله های وسوسه آمیز کیر طلبش کافی بود تا کیر من دوباره به شق ترین وضعیت ممکنه برسه . من پشتش دراز کشیده و کاملا منطبق بر او شدم . کیر وحشی خودمو وارد کوس رامش کرده و با حداکثر سرعت و شدت برش فشار می آوردم و هردوی ما با دو تا دستای خودمون به میله تخت چنگ انداخته و محکم فشارش می دادیم . دستای من بالای دستای خواهر نازم قرار داشت همان طور که تنم روی تنش بود -شهرام بکن منو -پس دارم چیکار می کنم تو راستی راستی دردت نیومد ؟/؟-نه من جا دارم و می تونم . میخوام . بزن منو حال می کنم . باید جریمه ات کنم که الان یکسال بیشتره که ازت میخوام راهمو باز کنی و تازه با اکراه راضیت کردم . دیدی چقدر کیف داره ؟/؟ناز داشتی . میله های تختو محکم داشته و با نیرویی زیادتر ضربه رو به ته کوس شهناز می زدم . اوج لذت من موقعی بود که در انتهای ضربه کون ژله ای شهناز به وسط بدنم می خورد و یه تکون لرزشی می گرفت -شهرامممممم بزززززن شهرام کوسسسسسم آب شد شهرام من مردم آهههههه آهههههه دستاش میله های تختو ول کرد و روی تشک ولو شد . دیگه سر و صدا نمی کرد منم که دوزاریم افتاده بود و بیشتر از صددفعه جلوگیری کرده بودم یک لحظه هم صبر نکرده و با سرعت و فشار زیاد ویتامین کیرمو به کوس شهناز نازم تزریق کردم . صدای نفسهای آرام شهناز نشون میداد که تویه حالتی بین خواب و بیداریه . چشاشو بسته یک طرف صورتشو به روی زمین و طرف دیگه اش در مقابل دیدگان من بود . به همان صورت لبا مو به لباش چسبوندم و در دنیای لذت و آرامشش شریک شدم . پس از چند لحظه آروم آروم به حرف اومد و گفت میدونی بدترین روز زندگی من چه روزیه ؟/؟روزی که بیشتر از از دست دادن هر عزیزی عزادارم می کنه ؟/؟آـره روزی که مجبور شم با یکی دیگه عروسی بکنم و دست یکی دیگه به من بخوره ولی باور کن کاری می کنم که تو پدر تمام بچه هام باشی . اگه دست خودم باشه اصلا عروسی نمی کنم .-عزیزم حالا این قدر منفی گرا نباش بیا با هم خوش باشیم . هنوز دو سه ساعتی تا صبح مونده . پی در پی و به شیوه های مختلف با هم حال می کردیم . من بالا اون پایین .. اون بالا من پایین .. به صورت سگی .. از پهلو .. سرش لای پاش و کونش به طرف بالا و کیر منم از طرف بالاتوی کوس .. دست تو کمر هم و به صورت قفلی و قلابی .. به صورت 69 .. آن قدر حال کردیم که دیگه وقتی بخواهیم برگردیم جای دلواپسی نمونه . دست آخر تازه یادم اومد که کونشو نکردم -شهنازززززز -جووووووون دل . دیگه چی میخوای که کنیزت بهت نداده باشه . من که میدونم منظورت چیه می خوای خودت شروع کنی . زبونمو گذاشتم روی سوراخ کونش . سوراخ کونشو با ولع می لیسیدم . با لبام میکش می زدم . البته از بس کوچیک بود موقع میک زدن از لبم در می رفت . این همه کون آبجی جونو گاییده بودم نه سر سوراخش گشاد شده بود نه خود سوراخ . البته خیلی کم جا باز کرده راحت تر از اولین بار کیرمو قبول می کرد ولی خیلی خوش استیل و رو فرم بود -شهناز جون می تونی دوباره قمبل کنی ؟/؟-چرا که نه داداشی . من همه کار واست می کنم . اگه بگی تا خونه هم چهار دست و پا واست میرم . به حالت سگی یه نیم قمبلی کرده و من کیرمو با فشار و حرص هر چه تمامتر به کوسش مالیده و خیسیهاشو که به اندازه اول عشقبازی بود از همون ته بیرون کوسش به طرف بالا و سوراخ کونش فرستادم . چند بار پشت سرهم که این کارو انجام دادم دیدم دوباره بی طاقت شده -داداش تو الان کونمو می خوای کوسسسسمو که دوباره آتیش زدی . واسه این که نشون بدم خودخواه نیستم چند تا ضربه جانانه و آبدار به ته کوسش زده و کیرمو بیرون کشیده و درجا گذاشتم تو سوراخ کونش . چند ساعت در حال کردنش بوده و هنوز همون شور و حال اولیه رو داشتم . این قدر صبر کردم تا خواهرمو به ارگاسم برسونم . بعد از ارضا کردن شهناز تپلم برای آخرین بار در این شب و صبح رویایی یعنی شب زفاف خودمو آبجی شهناز یه بار دیگه آبمو خالی کردم فقط می دونستم هر وقت به خونه بر گشتیم حسابی بابد بخوابیم . قبل از برگشتن به خونه سری به بانک زده و پولا رو به  حساب خودم ریختم . پدر و مادر به دیدن گروگان آزاد شده کلی خوشحال شدند . مامان شهین به میمنت آزادی شهناز یک گوسفند کشت که از یک گوساله هم بزرگتر بود . پدر هم پذیرفت که شهنازو قبل از ازدواج ردیفش کنه و از نو دخترش کنه . قبول کرد که در حال حاضر این کارو انجام نده . این به اصرار خود شهناز بود . مامان شهین متوجه کرم و مرض شهناز شده بود ولی آبجی کاری نکرد که اون متوجه شه تمام اینها یک دسیسه بوده . در حال حاضر زندگی ادامه داره و هنوز آخرالزمون نشده . مامان برام یه دختر به دنیا آورد . اسمشو گذاشتیم شیرین که به زندگی ما شیرینی خاصی بخشیده بود . شهین جون هم مادرش بود هم مادر بزرگش . من هم داداشش بودم هم پدرش . درسهای پزشکی من رسیده بود به وسطهاش . خیلی سنگین تر از ترمهای قبل شده . به این چهار نفر هم باید برسم . اگه در هفته فقط یک بار با هرکدومشون باشم به درسام نمی رسم چه برسه به این که هرکدومشون فکر می کنن من فقط با دونفرم . تازه این روزا یه همکلاس ناز و خوشگل داره میفته گردنم . بدجوری وسوسه ام کرده . .ولم نمی کنه مثل کنه شده . این یکی از هر چهار تای اونا خوشگل تر و ناز تره . چون اگه این طور نبود کیرم به دیدنش شق نمی کرد . نمی دونم چیکار کنم . آیا از نظر شرعی درسته بازم برم دنبال یه زن دیگه ؟/؟من الان 4 تا دارم . این پنجمی رو چیکارش کنم تا چند وقت دیگه هم که قراره سیما جون خودشو ردیف کنه و این چند سالی که به یائسگی اش مونده ازم بچه دار شه . مونده بودم که چه طوری میخواد با رسوایی کنار بیاد که مادر و بچه ها متفقا گفتند که قبل از این که شکم سیما بالا بیاد در خونه یا جای دیگه خودشو حبس می کنه تا بچه دنیا بیاد و بعدش آفتابی میشه . البته باید شناسنامه هم براش بگیریم . شاید صیغه اش کردم . شاید یکی رو خریدیم که به اسمش شناسنامه بگیریم و سیما هم بگه اونو از یتیمخونه گرفته . همه این مشکلات قابل حلن ولی موندم این پنجمی رو چیکارش کنم . هر چند این چهار تا زنهای رسمی من نیستند ولی با این حال بهتره آدرس این ملا آخوند قلابی باحالو گرفته یه وقت مشاوره ازش بگیرم که در این مورد چه حکم شرعی صادر می کنه .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

12 نظرات:

amir_66 گفت...

باسلام
داستان بسیار عالی بود و منتظر ادامه, داستان های زیبای شماهستم.
همیشه پاینده باشید.

ناشناس گفت...

amir joon khahesh mikonam in dastano edame bede.kheil dastane jaleb va ghashangie
Shahvani tokhmetam nist
Booooooooooooos

ناشناس گفت...

amir joooon salam
Ye khahesh daram azat:
Age mitoni i daastno edame bede.
Chon vaghean ghashange.man yeki ke bahash hal mikonam
Dar zemn shahvani tokhmetam nist,

ایرانی گفت...

امیرجان شما هم پاینده و برقرار باشید .سپاسگزارم ..ایرانی

ایرانی گفت...

دوست خیلی خیلی گل و آشنام کاشکی زودتر می گفتی تا قبل از این که قسمت آخرشو بذارم یه خورده طولانی ترش می کردم ولی خب حالا منتشرشده و یه جوری میشه اگه دوباره بخوام بازش کنم .حالا در عوض وواسه این که شرمنده نباشم اگه یه مدل داستانی هست که خوشت بیاد به من بگو تا در اولین فرصت طرحشو بریزم ودر اسرع وقت منتشرش کنم .برات آرزوی موفقیت می کنم .در هر حال هر سایتی داره زحمتشو می کشه واگه مقررات رعایت بشه دیگه کسی از کسی گله ای نداره .از این که این همه به ما توجه داری ممنونم ...ایرانی

امیرسکسی گفت...

بادرود بی پایان به همه نظر دهندگان عزیز و ایرانی خوبم .دوست خوب ناشناسم که شما و همه خوانندگان عزیز برای ما حکم یک آشنا را دارید داستان فوق به نویسندگی برادر و همکار عزیزم ایرانی در بیست و سه قسمت منتشر گردیده .از این که توانسته جلب رضایت خاطر شما را فراهم آورد مایه بسی مسرت است واین در اختیار همکار گرامی می باشد ولی داستانی که به انتها رسیده و هزاران نفر مطالعه اش کرده اند بعید به نظر می رسد که ادامه دادنش اصولی باشد .در هر حال بنده و ایرانی در خدمت تو عزیز و همه عزیزان و بازدید کنندگان دوست داشتنی و خونگرم این سایت هستیم .با درودی دوباره کوچیک همه شما .......امیر

جيبر گفت...

باسلام داستان بسيار زيبايي بودحيف شدكه تمام شد(خواهش ميكنم يه داستان از زن داداش_ خواهر_)برامون بذار

ایرانی گفت...

سلام به جبیر عزیزم فعلا یه سری از فک و فامیلا در فعالیتن (منظورم داستانهای فامیلی و دنباله داره )در آینده هم مثل گذشته از این گونه داستانهایی که خواسته بودی خواهم نوشت و منتشر خواهد شد .موفق باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

سلام ایرانی جون و امیر سکسی عزیز داستاناتو خیلی عالیه اما اخرش یه داستان ننوشتی که یه پسر با از طریق مامانش بتونه خواهر وکل عمه خاله زن دایی... سکس کنه

ایرانی گفت...

آشنای خوب و نازنین من سوژه خوب و جذابی رو مطرح کردی و پیشنهاد دادی حتما در آینده ولی نه خیلی زود داستانی خواهم نوشت که سوژه اش به این صورت باشه .این می طلبه که از یه داستان طولانی و دنباله دار استفاده شه .فعلا هم که دارم سعی می کنم از تعدادشون کم کنم تا این داستانها رو باروز های هفته تنظیم کنم و زودتر این داستان هرکی به هرکی روکه پس از چند قسمت مقدمه چینی و حتی سکس در این قسمتهابه یک سکس بزرگ خانوادگی به صورت اجتماعی در حضور هم و به صورت انفرادی در خارج از این محیط تبدیل میشه شروع کنم هرچند, چند قسمتشو بیشتر ننوشتم ولی برای تنوع هم که شده باید زودتر شروعش کنم ..سوژه پیشنهادی شما هم طوریه که هرچی فکرمی کنم یه جوری تو این داستان هرکی به هر کی جاش بدم می بینم اگه این کارو نکنم وجداگانه بنویسم بهتره .بازم متشکرم از راهنمایی ارزنده و مفیدت ..شادباشی ..ایرانی

sia گفت...

سلام. اول از همه سال نو رو بهت تبریک میگم، امیدوارم پرقدرت تر ظاهر بشی، همچنین از صمیم قلبم امیدارم هر چه سریعتر ((حالشون)) خوب بشه..
خاستم تشکر کنم از اینکه همیشه جواب تک تک کامنتها رو میدی، و ممنونم که این داستانا رو بهم معرفی کردی. از بعدازظهر شروع کردم به خوندنش و همین الآن تموم شد..
به جان خودم به جرات میتونم بگم خاص ترین داستانی بود که تو عمرم خونده بودم. اونجایی هم که دختر و 4پسر به اون پسره گغتن بابا کلی خندم گرفت خداییش. اونجایی هم که پسره هر 4برادرو کتلت میکنه رو زمین خیلی حال کردم چون منم رزمی کاریو دوس دارم.. موفق باشی داداش.

ایرانی گفت...

سلام سیا جان منم سال نو را به شما تبریک عرض نموده امید وارم سالی در نهایت خوشی و تندرستی در کنار عزیزانت داشته باشی ..این آرزویی برای تمام دوران زندگی توست . خوشحالم که از داستان راضی بودی .. داستان هایی که تیکه پردازیهای خاصی داشته باشه زیاده و سر فرصت اسم چند تاشو می برم . خود من هم اسم بعضی هاش یادم نیست . آخه تا حالا حدود 4000 تیکه داستان نوشتن که حداقل 700 عنوان رو در بر داره ....حفظ کردن یا حفظ بودن اسامی اون در یک لحظه ویک زمان کار ساده ای نیست . غیر قابل امکانه .بازم ممنونم از این که باهام همراهی . روز و روز گارت خوش ...ایرانی

 

ابزار وبمستر