ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ندای عشق 23

جریان نباید به همین سادگیها باشه که ندا واسم تعریف می کنه . نمی تونستم از فکر این پسره نعیم خان  بیام بیرون . عجب اسمی هم داشت . بیشتر میون عربا یا افغانا مد بود . یه روز من و ندا و نادر و ناصر خان و فاطمه خانوم دسته جمعی رفتیم لب آب . هنوز یه خورده سر این جریان نعیم خان از دست ندا دلخور بودم . یه مغازه ای بود خیلی کوچولو روبروی پل و رود خونه و اون طرف پیاده رو که روش نوشته بود به فروش می رسد . من که بچه منطقه بودم متوجه بودم این مغازه طلاست . هر کی اونو داشته باشه فقط کا سبی تو دو تا تابستون می تونه پولشو بده . پس چرا صاحبش می خواد اونو بفروشه ؟/؟اگه بگیرمش یه دستگاه بستنی سازی می خرم و جلو مغازه میذارمش . رفتم قیمت بگیرم واویلا بود . مغازه چند متری رو که فکر می کردم زیر پنج میلیون باشه طرف می گفت ده میلیون . تازه می گفت خیلی مفت هم داره میده . تعجب نکنین . اون موقع ها نرخ تو همین مایه ها بود . حالا رو نگاه نکنین که پس از چند سال همونجا از پنجاه میلیون هم بیشتر شده .-ببخشید قسطی میدین ؟/؟من تا یه سال دیگه همه شو میدم -داداش اینجا طلاست من اگه نیاز نداشتم که این قدر مفت راضی به فروشش نمی شدم . تازه من امروز این آگهی فروشو نصبش کردم تا فردا دیگه رفته . با سر و گردنی کج رفتم سراغ ناصر خان و بقیه -پسر تو مغازه میخوای چیکار تو که تمام وقت پیش مایی -برای آینده خوب بود . تازه بعضی بعد از ظهر ها هم می شد اومد اینجا رو باز کرد . ناصر خان مثل سابق من و ندا رو به حال خودش نمیذاشت . ولی فاطمه خانوم مثل اون زیاد سختگیر نبود . نادر همراهمون اومد تا یه خورده پدر ندا آروم تر شد و بیخیال تر که منم همراهشون برم یه دوری بزنم . خیلی از اونا دور شدیم ندا یه چیزی به نادر گفت و اونم از اونجا دور شد -چی بهش گفتی -هیچی گفتم یه ده دقیقه ای ما رو تنها بذاره -یعنی داداشت هم می دونه ؟/؟-آره فقط خواجه حافظ شیرازی نمی دونه . من و تو مثل کبک سرمونو کردیم زیر برف وفکر می کنیم کسی چیزی حالیش نیست -اگه فکر می کنی خیلی بد شده پس بیا همه چی رو تمومش کنیم تا تو دیگه خجالت نکشی . الان هم که پسر عمو جون جونت تا چند روز دیگه می رسه و این نمایش مسخره من و تو تموم میشه -نوید معلوم هست چی داری میگی ؟/؟دلت از چی پره ؟/؟دلت میاد به عشق ما بگی نمایش مسخره ؟/؟-واسه من که مسخره نیست ندا !واسه تو هست . حس می کنم یه چیزی رو ازم قایم می کنی . حتما خیلی دوستش داشتی و شایدم داری که اون داره میاد این طرفا -نوید بازی در نیار دارم به این که تو یه عاشق باشی مشکوک میشم . دونفر که همدیگه رو دوست دارن هیچوقت به هم دروغ نمیگن . حقیقتو هر چند تلخ به هم میگن مگه من موضوع اون یکی نویدو بهت نگفتم ؟/؟من چه گناهی کردم . وقتی پدر بزرگم یعنی پدر پدرم مرد مادر بزرگو با دو تا پسر و یه دختر تنها گذاشت واین عموم که از همه بزرگتر بود مثل یه پدر بالا سر پدر و عمه ام بود . هر چند نیاز مالی نداشتند . ولی همه چی که به پول نیست . وقتی هم که مامان بزرگ مرد اون شد واسه شون هم پدر و هم مادر . حق یتیمو بالا نکشید . از داداش و خواهرش به خوبی مراقبت کرد . سرمایه و ارث پدری رو چند و چندین برابر کرد . حتی  خیلی دیر هم ازدواج کرد .-حالا چی شده -هیچی تو یه تصادف اون و زنش از بین میرن و تنها بچه اش که همین نعیم باشه زیر سایه پدرم بزرگ میشه . پدر میخواد جبران کنه .علاقه زیادی به این برادر زاده اش داره بعضی وقتا فکر می کنم که اونو از بچه هاش بیشتر دوست داره . یه مدتیه که مستقل شده . از وقتی که من جواب رد بهش دادم به پزش بر خورده من اونو مث یه برادر می دونم ولی اون همچین احساسی نداره بازم واست توضیح بدم یا واست تعریف کنم که اون چی می خوره و چی می پوشه و کجا میره از چه غذایی بیشتر خوشش میاد و این حرفا  ؟/؟ پسر بدی نیست ولی نمیدونم با این که به اندازه کافی مال و ثروت داره ولی حس می کنم از ته دلش دوستم نداره و بیشتر دلش می خواد از این طرف هم بچاپه -اگه فکر می کنی واقعا دوستت داره باهاش میری ؟/؟-کاشکی چشم داشتم و درجا گوشاتو با همین دندونای تیزم می کندم حسود . اگه دوست داری که دیگه دوستت نداشته باشم به من بگو . من نمی تونم این جوری ببینم که داری زجر می کشی .-پس که این طور چون دوست نداری من زجر بکشم می خوای ولم کنی -نوید این قدر بهانه جویی نکن الان به اندازه کافی از دست پدرم حرص می خورم . از وقتی که بر نامه اون یکی نوید این جوری شده بابام دلش خوش شده که من و نعیم با هم از دواج می کنیم . ولی وقتی که جریان تو و علاقه ما به همدیگه رو فهمیده هم یخ شده هم تبش بالا رفته . انتظار اینو نداشت . حس می کنم در یه آرامش قبل از طوفانیم . یه مسائلی باید تو راه باشه نوید . من دوستت دارم با این حرفای الکی این قدر خودتو عذاب نده . همه چی تو همین ماه معلوم میشه . اگه خدا خواست و چشام خوب شد دیگه هیشکی جز خدا نمی تونه دستای منو از تو دستات در بیاره . هیشکی جز خدا نمی تونه بین من و تو جدایی بندازه . فقط باید یه خورده صبر کنیم . هر چند که الانشم اگه عشق من ریشه هاش محکم و قوی باشه هیچ گردبادی نمی تونه اونو از ریشه در بیاره . ناصر خان و نعیم خان که جای خود داره . من واست بر نامه ها دارم . به خاطر تو جلو همه وای می ایستم . هیشکی نمی تونه به من بگه کی رو دوست داشته باشم و کی رو دوست نداشته باشم ولی نمی دونم چرا حس می کنم تو به خودت مسلط نیستی . اعتماد بنفس نداری . چیه دلت هنوز پیش اون یکی نداست ؟/؟-نه تو که خودت بهتر می دونی من زمزمه ندای عشقمو که تو باشی با گوش جانم احساس می کنم . من با آهنگ عشق تو اوج می گیرم و تو دل آسمونا می رقصم -می بینم که آغوش ندا خیلی با احساست کرده . دوست داشتم تنها بودیم و با انگشتام تمام تنتو نیشگون می گرفتم و کبودش می کردم تا دلم خنک شه که دیگه از این جور خیالا نکنی . ببینم میذاشتی من نشگونت بگیرم نوید ؟/؟-من از هر کار تو طعم عشقو می چشم و احساس می کنم ندا . وقتی گازم می گیری حس می کنم داری منو می بوسی . نشگونهای تو واسم نوازشه .-پس یادم باشه این دفعه بیشتر با گاز گرفتنها و کندن گوشت تنت  محبت خودمو نشون بدم . نوید جون حالا نمی خوای این قدر خالی ببندی من دارم با تمام وجودم بهت محبت می کنم باورت نمیشه اون وقت  ندای خشنو با محبت می دونی ؟/؟...با این که اون دور و بر خیلی شلوغ بود طوری خودمو به ندا نزدیک کردم که برای چند ثانیه بتونم نوک بینی ام رو به گونه اش بچسبونم و با حرارت وجود و عشقش داغ بشم . بوی صورتش یه بویی از زندگی داشت . زندگی جاودانه . به خودش عطری نزده بود . ولی بوی مخصوص خودشو می داد . من این بورو با هیچ عطری تو دنیا عوض نمی کردم . بو و حرارت عشق بوی گونه های ندا بوی پیکره ندا که خون عشق , اونو تا این حد واسم خوشبو کرده بود . مطمئن بودم اگه همه آدمای دنیا بیان پیشم و من چشامو ببندم و با بوی ندا که مخصوص خود خودمه .. با بوی عشق اون می تونم بشناسمش . اون فقط مال منه وعطر ندا عطر عشق و زندگی .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام درود بر ایرانی عزیز تو که اینقد خوب مینویسی رمان بنویس دست مودب پور و میبندی هرقسمت بهتر از قسمت قبلیه.چرا سایت دعوت نامه ای میشه چطوری میشه ثبت نام کرد؟واقعا مرسی البته مثل ندای عشق نه راز نگاه
فرزاد.ص

ایرانی گفت...

سلام به فرزاد جان عزیزم و ممنونم از این همه لطف و محبتی که به من ابراز داشته ای نمی دونم چه طوری پاسخ محبتهای تورو بدم .در مورد دعوت نامه ای شدن تصمیم گیری به عهده امیره و به هر حال اونم دوست داره وقتی سایتی با این همه وسعت و فعالیت در قسمت نگارش داستان داره خواننده هاش پر شور و حال تر باشن .همه که مثل شما فرزاد جان نیستن که مشارکت داشته باشن در هر حال هنوز م که وضع به همین صورته و یقین دارم خواسته قلبی امیر و منم اینه که سایت عمومی و باز باشه و این اکثریت باز دید کنندگان هستند که با سردی و بی تفاوتی خودشون می خوان همچین تصمیمی گرفته شه ولی ای کاش با همت و شور و نشاط و بسیج عمومی همچین وضعی پیش نیاد .موفق باشی ...ایرانی

کامران گفت...

سلام به ایرانی عزیز
عاشق اخلاقتونم که ایام مبارک چه محرم و چه رمضان سایت رو تعطیل می کنید و مثل بقیه وب سایت های پورن فارسی نیستید که تا وارد این قضیه می شوند فعالیت ضد مذهب و الحادی درپیش می گیرند و اصل فطرت و وجود خود را زیر سوال می برند و بدترین توهین ها را به افراد مورد احترام مسلمانان نسبت می دهند که اوج رذالت و خباثت خودشان را به نمایش می گذارند و برای به دست اوردن سود بیشتر از این تجارت حاضراند به هر کاری دست بزنند.

تو این ایام ما رو هم دعا کنید که انشا ا... عاقبت هممون به لطف صاحب این ماه به خیر باشه

موفق باشید

ایرانی گفت...

کامران جان عزیزم اولا می بخشی که دیر دارم پاسختو میدم چون به تعطیلات خورده بودیم ثانیا الان هم دست کمی از تعطیلات نداره .بالاخره بی حالی اکثریت خوانندگان و بازدیدکنندگان در نظردادن و هم فکری عمومی وکپی و انتشار داستانها در دیگر سایتها بدون ذکر منبع متاسفانه سبب شد که سایت به این صورت در بیاد .درهر حال امیر عزیز و باتجربه با درایت و سیاست خود هر کاری بکنه یه حکمتی درش هست ومن امیدوارم ارتباط ما با دوستان چه از نظر کمی و چه کیفی قویتر شود .من و امیر هردوبرای بزرگان دین خود ارزش قائلیم وحساب آنان را از کسانی که امروزه به نام دین نان را به نرخ روز می خورند و عوامفریبی می کنند جدا می دانیم .احترام به مقدسات و بزرگان دین احترام به خودمان و اعتقادات ماست واصولا این احترام را در حد معمول هم برای سایر ادیان قائل هستیم .ما همه آفریده یک خداییم واگر هم چند روز به خاطر احترام به شئونات مذهبی سایت تعطیل باشد چیزی عوض نمی شود .هم من و هم امیر افتخار می کنیم که دوستان خوب با اندیشه هایی والا چون شما داریم .شاد و سرفراز باشید ..ایرانی

ناشناس گفت...

salam irani janam khaste nabashiiii

Migam in pesare kheyliii losesh kardiii ye kam hesse mardonegi besh bede

Doset daram aziz 13

ایرانی گفت...

سلام به سیزده خوش یمن ! میگن تا سه نشه بازی نشه .امروز برای سومین بارکتبا خبر تورومی گرفتم .کجابودی ؟دوتا احتمال می دادم یک این که هنوزفکرمی کردی سایت خصوصی باشه وشانستو برای ورود آزمایش نکردی وعلت دوم هم درگیریها ومشکلات شخصی و...درهرحال خوشحالم که این مجموعه روفراموش نکردی .موفق باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر