ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

راز نگاه 43

بالاخره لحظه موعود فرا رسید آنچه که می بایست  و یا نمی بایست بشود شد . هم خوشحال بودم و مضطرب هم شرمنده بودم و هرا سان . به چشمان یوسف نگاه نمی کردم چون اصلا نیازی نبود که راز نگاهشو بخونم . اگه چاره داشت با دستهای خودش خفه ام می کرد . بازم خدا رو شکرمی کردم که تا دقایقی محجوبه یعنی همسر الم شنگه به پا کن یوسف میدان دار بود -مر تیکه عوضی .. آشغال هرزه تو باید واسه بچه هات الگو و نمونه باشی . همه باید از تو درس اخلاق و دین داری بگیرن . اینه رسم زندگی ؟/؟اینه وفا داری ؟/؟محجوبه به یوسف فرصت نداد که خودشو بپوشونه با کفگیر به جونش افتاد و نخستین جایی رو که هدف می گرفت کیر شوهرش  بود -خانوم حرامه کراهت داره اجازه بده خودمو بپوشونم بعدا با هم حرف می زنیم -عوضی دیوث این روضه خونیها رو برو واسه یکی دیگه بکن . برو بالا منبر . زن شوهر دارو می کنی اون وقت میگی اگه دو نفر با هم کیرتو ببینن حرامه ؟/؟تف به این زندگی . یوسف قصد فرار داشت که محجوبه از ما کمک خواست . دوربین را در جایی قایم کردیم که آسیبی بهش نرسه و دسته جمعی با مشت و لگد و با هر وسیله ای که دم دستمان بود به جان حاجی افتادیم و یک بار محجوبه آنچنان لگد محکم و جانانه ای به کیر شوهرش زد که در جا نقش زمینش کرد . یوسف دیگه تکون بخور نبوده ناله می کرد -چیه گیر حریف افتادی ؟/؟-نامردیه یه نفر به سه نفر ؟/؟-اشتباه نکن حاجی جون یه نفر به یه نفر و نیم . آخه دین ما میگه یک مرد یعنی دو تا زن . پس میشه گفت دو تا به سه تا . محجوبه برای یوسف خط و نشون می کشید -من رسوات می کنم من همه جا لوت میدم . دیگه نمیذارم به چاپیدنای خودت ادامه بدی -هر غلطی که دوست داری بکن چهار تا شاهد مرد لازمه و به این نون و ماستها نمی تونین بابت زنای محصنه منو گیر بندازین . در این جا بود که محجوبه بر سر یوسف فریادی کشید و گفت خفه شو عوضی با همون زنای محصنه سرتو می فرستم بالای دار . از زیر خاک هم که شده شاهد می تراشم . خیال کردی . هر گوهی دلت می خواد می خوری و واسم از احکام اسلام میگی ؟/؟کلتشو بیرون کشید و فوری با قاسم و کاظم تماس گرفت . از اون طرف من با سامان هم تماس گرفته نشونی خونه رو داد ه و دعوتش کردم که بیاد . کلت همچنان رو به یوسف بود . من تلفنی فقط قسمتی از جریانو واسه سامان توضیح دادم و این که فقط برای رویت و اضافه کردن شاهد نیازش داریم و اوبا جان و دل پذیرفت -آخوند عوضی این همه شاهد فکر نکنم لازم باشه . ما ازت یه ساعت فیلم گرفتیم بازم واسه این که مشکلی پیش نیاد و اما و اگر هایی نباشه داریم محکم کاری می کنیم . حالا فرشته جون تو هر جوری راحت تری روی تخت قرار بگیر می خواهیم صحنه جنایتو یعنی همون خیانتو باز سازی کنیم که شاهدای دیگه هم مستفیض بشن . محجوبه دوباره با قاسم تماس گرفت و ازش خواست که به غیر از کاظم یکی دیگه از همکارای قالتاقشو هم با خودشون بیارن . هر چی جمعیت بیشتر باشه بهتره . من هم به حالت سگی روی تخت یه نیمچه قمبلی کرده و منتظر کیر یوسف شدم . فکر نمی کردم دوباره این توفیق نصیبم بشه و بتونم بازم این کیر هوس انگیزو توی بدنم جا بدم -زود باش کیرتو بذار توی کوسش وگرنه شلیک می کنم . تو می دونی که من چه سگی هستم . کیر یوسف نصف شده بود تکون نمی خورد . قدش شده بود ده دوازده سانت .-بر و بر منو نگاه نکن ملای عوضی !همون دوازده سیزده سانت شل شده هم کافیه که بره داخل . کیر شل شده بود و باید کمرشو می گرفتی تا می رفت داخل . من دستمو بردم پشت سر و کمر کیرو گرفته به طرف کوس هدایت کردم دیدم نمیشه . کمرم درد گرفته بود . زری اومد کمکمون یعنی در واقع کمک من . وسط کیرو گرفت و به کوس من مالید کیر شق بشو نبود ولی کوسم دوباره داغ داغ و خیس خیس  شده بود . راه باز شد و کیره رفت توی کوس من . زری عقب کرد و محجوبه هم یک لحظه چشم از من و یوسف بر نمی گرفت . چون شوهر قالتاقشو خوب می شناخت . یوسف زرد کرده بود . دیگه کرکری هم نمی خوند . زری دوربینو آورد و از فاصله چند متری فیلمو واسه حاجی گذاشت و از همون لحظه ای که عبا و عمامه داشت شروع می شد و بعدشم صحنه های دیگه -همسر عزیزم قراره از روی فیلم چند تا نوار وی اچ اس و دی وی دی هم کپی بگیریم . بچه ها هم اگه بابا شونو این جوری ببینن بد نیست ؟/؟-نه حیوون زنیکه جنده تو این کارو نمی کنی بد آموزی داره -ملای کثیف ملای هرزه حالا تو یه زن شوهر دارو می گایی من شدم جنده . خفه شو تا یک گلوله حرومت نکردم . یوسف دیگه لال شد و جیکش در نیومد . شهود تشریف آوردند و یک صورت مجلس بلند بالا تنظیم شد و دسته جمعی زیرش امضا زدیم و یوسف می دونست که من همدست زنش بوده ام -ببینم اون وقت این دوستتم اعدام میشه -کاریت نباشه حتما یه حکمتی هست . شاید دوست ما میخواد خود کشی کنه . یوسف رو لباس پوشونده و من و اونو مثلا به قصد رسوندن به باز داشتگاه به طرف درب خروجی بردن . سلیم دوست قاسم و کاظم از هر دوی اونا وحشی تر بود . اون که تا منو دیده بود اگه چاره داشت درجا لخت می شد و منو می کرد . دست یوسفو می کشید و مثل گوسفند به طرف درب خروجی می برد .-من آبرو دارم زن !خواهش می کنم هر کاری بگی می کنم . هر چی بخوای بهت میدم من خودمو می کشم . بچه هات بی پدر میشن -خفه شو تو جرات نداری خودتو بکشی -اگه پول میخوای بگو! هر چی میخوای بهت میدم تو رو خدا .. من آبرو دارم . زار زار گریه می کرد . ادامه دارد.. نویسنده ..ایرانی 

2 نظرات:

matin گفت...

مرسی زیباست این زنه باید میرفت نقش پلیس رو بازی میکرد به جان خودم

ایرانی گفت...

متین عزیزم خسته نباشی .همیشه شاد و خندان باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر