ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هر کی به هر کی 15

خوب کاری کردی روی عمو جانتو کم کردی عزیزم . حالا بیا این قدر خودتو عصبانی نکن . آب کیرت خشک میشه . چند تا زن داشتند با حسرت به این طرف و کیر من نگاه می کردند . نگاه مامان هم به سمت من بود . با یه حالتی نگام می کرد که حس کردم داره کیف می کنه و به خودش می باله که اون پرورنده اون کیر و صاحب کیریه که چشم زنای دیگه رو خیره کرده . زن عمو خیلی خوشگل کرده بود . حال عمو رو گرفته بودم . نمی دونستم کدوم قبرستون غیبش زده ولی در هر حال زنش زیر کیر من بود وامروزه رو دیگه جرات حرف زدن نداشت . امروز دیگه همه واسه هم حلال بودند . پریسا راست می گفت آدم که تازه وارد محفل میشه وکلی غذای رنگارنگ می بینه دوست داره تند و تند بره به هر غذایی ناخنک بزنه و آخرشم می بینه با هیچ غذایی سیر نشده . من روی ثریا که بودم چشام دنبال زنای دیگه بود . دوست داشتم ببینم کدوم زن قمبل کرده و برم از پشت بذارم تو کونش . می دونم همه زنا طالب کیر من بودند . ثریا رو یه پهلو کرده بودم و یه پاشو داده بودم هوا وپای دیگه اش صاف رو زمین قرار داشت . کیرمو تا ته کوسش می رسوندم وتا اون سانتیمتر آخرشو بیرون می کشیدم . با این کارم می خواستم جلب توجه بیشتری کرده ودون ژوان مجلس بشم . همه بهم بگن کیر طلا . لحظه به لحظه جمعیت بیشتری دور مارو می گرفتند . مردا می گفتند ولش بریم جای دیگه وزنا می خواستند که دور ما باشند وبه دیدن ما حال کنند . وهیجانشون بره بالا . بعضی ها منتظر فرصت بودند که کار ما تموم شه و یه جوری بپرن طرف من و شکارم کنن . اینو از نگاه و حالت گارد گرفتن بعضی ها می شد فهمید . بعضی از مردا اعتراض کردند . پدر بزرگ اومد به این سمت وندا داد خانوما حواسشون به کارشون باشه تا حالا دیدین کسی از این مجلس ناراضی بره ؟/؟لبای ثریا رو گرفته به لبای خودم چسبوندم و زیر گلوشو غرق بوسه کردم -آهههههه نهههههههه آریا جووووووون کوسسسسسسم حرص کییییییررررررررر تو داره . بازش کن هرچی می تونی بازش کن . سینه هاش اونقدر درست و برجسته بود که تو کف دو تا دستام به زور جا می شدند اونو می آوردم بالا و نوکشو میذاشتم تو دهنم . کیر داشت کارشو می کرد . ثریا جیغ می کشید . پدر بزرگ که از صحنه دور شده بود زنا دوباره دم گرفتند -آریا دفه دیگه باید با من باشی .. آریا کوس جوان بکن حال بکن .. آریا زنای با تجربه بهتر می تونن بهت حال بدن . اون کوس جوونای کون تنگ همش از درد ناله می کنن .. هرکی دوست داشت یه جوری خودشو به من بچسبونه . زیر چشمی یه نگاههایی به دور و برم می انداختم خبری از آرمیلا و پریسا نبود . ولی مامان الیا که در حال کون دادن به شوهر عمه ام بود همش به من نگاه می کرد و می گفت خانوما این پسر منه می دونین که .. من مادر این کیر کلفتم . بالاخره یه جایی هم شد که این مادره بهمون افتخارکنه .ثریا هم به این نون و ماستها ارگاسم بشو نبود . دو تا پاهاشو مستقیم دادم هوا و کونش به زمین چسبیده بود پاهاشو دور یه دستم حلقه زده و کیرمو از زیر کردم تو کوسش وضربه های شدید رو از چپ و راست کوسش فرو می کردم اون داخل . چه زوزه هایی که نمی کشید این زنه . چند تا زن اومدن دور و برش . خودشونو از کیر مرداشون جدا کرده بودند -خانوما برن به کارشون برسن . بابا بزرگ مبصر شده بود -آرمان خان گفتیم شاید ثریا جان کمک بخواد .. زن عمو در همون حال که جیغ می کشید گفت خانوما اگه بدونین چه کیفی داره . آخ که چقدر من امروز خوش شانس بودم . آخ که این کیر منو مثل فلفل داره می سوزونه . به پهلوهای دونفری که کنارش بودند چنگ انداخته به شدت اونا رو فشارشون می گرفت واسه یه لحظه دستش از حرکت ایستاد -خب بسه دیگه حالا ارضا شدی -نه نه کی گفته من هنوز ارگاسم نشدم -دروغ نگو حالت چشات وحرکاتت معلومه . زنا داشتند با هم دعوا میفتادند . زن عمو اینجا هم دست از حقه بازی بر نمی داشت وهمه چی رو واسه خودش می خواست . دوست داشتم ابتدای کار آبمو تو کوس یه آدم باحال تری خالی کنم ولی کمر ثریا رو محکم نگه داشته و از اونجایی که خیلی داغ و بی حس شده بودم حساب کردم که اگه نخوام خیس کنم رو بعدی دچار مشکل و عذاب میشم آبمو ریختم تو کوس ثریا .. موقع خالی کردن بعضی اززنا که شاهد بودن هر کدومشون یه چیزی می گفت . یکی می گفت جووووون فدای چشای خمارت . یکی می گفت تو کوس منم که آب می ریزی باید همین جوری خمار شی . یکی دیگه می گفت پس کی نوبت من میشه . کیرمو که از کوس ثریا بیرون کشیدم دیدم اون طرف انگاری جنگ راه افتاده .. مردا داد می زدند این آشوبگر رو بیرون کنین یعنی منو . زنا می گفتند به شما چه مر بوطه . در همین لحظه منی که طاقباز وواسه استراحت رو زمین قرار گرفته بودم دیدم که یکی به سرعت داره میاد طرف کیر من -خانوما برین کنار حق منه . من بزرگش کردم .  به شما هم می رسه . عجله نکنین وتا به خودم بجنبم واز جام بلند شدم که بببینم چه خبر شده دیدم مامان دستشو دور کمرم حلقه زد و منو به یه حرکت سالتو  رو زمین وبا یه بار انداز خوابیده به طرف خودش کشوند طوری که من بیفتم روش و اون رو زمین قرار بگیره که تا یه مدتی هیچ مرد دیگه ای نتونه بیاد سراغش و هیچ زنی هم نتونه اون دور و بر آزادی عمل داشته باشه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

9 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام داداش باز گل کاشتی مرسی تو با این وضیعت نت باز بفکر مایی فدات
فرزاد.ص

مرتضی گفت...

داداش این داستان واقعا عالیه.توش جذابیت و تازگی موج میزنه.

ممنون

ar@sh گفت...

ghesmate bado dost daram kheili:-D
damet garm iranie aryaee

ناشناس گفت...

شیرازی ام
داستان های خیلی جذاب و متنوعی می ذارید و از این بابت از شما تشکر ویژه ای دارم. این داستان هم مثل بقیه داستانها عالی بود. اگه میشه ادامه داستان خانم مهندس روشنک رو بگذارید آخه خیلیاستانها دیرتر شروع شده ولی تموم شده ولی این داستان چمدین وقته که ادامشو نمی گذارید. اگه توجه بشه خیلی خوبه. با تشکر شیرازی

عجب داستان باحاليه تشكرفراوان گفت...

عجب داستان باحاليه تشكرفراوان

جيبر گفت...

عجب داستان باحاليه تشكرفراوان

ایرانی گفت...

از تک تک نظر دهندگان گل و عزیزم ممنونم .از فرزادخوبم مرتضی عزیز آرش گل و آریایی ام و جبیر نازنین و دوست خوب شیرازی ..در مورد داستان خانوم مهندس هم بگم که راستش خودمم تا اونجایی که یادم میاد یک قسمتشو بیشتر نخوندم و حالا این داستان مال سایت آویزون بوده و یا دست امیره و نیمه کاره مونده دقیقا نمی دونم و شایدم هردوش . در هر حال داداش امیر هم که به خاطر یه سری مشکلات همون قدر که سایتو مدیریت می کنه و مسئول انتشار نظراته دستش درد نکنه و امیدوارم پس از رفع مشکلات و افزایش فعالیتهاش وضعیت این داستانهای نیمه کاره قدیمو بررسی کنه .آخر هفته خوبی داشته باشید ...ایرانی

matin گفت...

خیلی عالیه مرسی

ایرانی گفت...

تشکر داداش متین .شب خوش ..ایرانی

 

ابزار وبمستر