ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

به دادم برس شیطان 2

شریف سرشو به عقب بر گردوند . دست همتای خودش ملا سلمان رو دید که رو شونه هاشه -حاجی اتفاقی افتاده ؟/؟ چرا بدنت می لرزه ؟/؟  مگه این ورق آلومینیوم اشکال پیدا کرده ؟/؟  این سر و صدا ها چیه -چیزی نیس سلمان خان -عجب همسایه های بی ملاحظه ای داری . اگه زیاد حرف بزنیم  میشه غیبت و غیبت هم از گناهان کبیره هست . این سر و صدای آهنگ چیه -من این فضای باز رو بستم واسه همین چیزا دیگه -حاج آقا مزاح می فر مایید مگه صدا رو میشه با این پوشش ها بست ؟/؟ من به جای شما بودم یه تذکری می دادم .-حتما این کارو بعدا انجام میدم . این صدا صدای شیطانه . باید صدای شیطانو خاموش کرد . صدای شیطانو در نطفه باید خفه کرد . حاجی در حالی که این شعار ها رو می داد و دلش پر خون بود به اتفاق سلمان به جمع دوستانش پیوست تا به اتفاق هم از پنجشنبه بعد از ظهر بیشتر مستفیض بشن . چند لحظه بعد سلمان از جاش بلند شد و از اتاق رفت بیرون . حس کرد که باید یه خبرایی باشه . بوی نا محرم به مشامش خورده بود . می دونست باید یه چیزی باشه که شریف رو این جوری هیجان زده کرده اگه چشم سلمانو می بستند اون بازم می تونست بوی نا محرم رو حس کنه و وجودشو در نزدیکی درک کنه . قبل از این که از اتاق بیاد بیرون یه نگاهی به جمعیت چند نفره انداخت که همه سرگرم بحث و جدل بوده داشتن رو یکی از مسائل رساله بحث می کردن .خودشو رسوند به همونجایی که شریف رو گیر انداخته بود . هر چه خواست یه سوراخی پیدا کنه تا اون طرفو دید بزنه نتونست بالاخره یه درزی رو پیدا کرد که خیلی قشنگ مخفی کاری شده بود . با انگشتاش نمی تونست اونو کنار بزنه . دلش به شدت می تپید و هیجان زده بود واسه این که ببینه اون طرف چه خبره . سر و صدای صحبت نمی شنید . فقط صدای آب بود و آهنگ از پله ها رفت پایین و یه قیچی باغبونی که یه گوشه ای افتاده بود رو بر داشت و با اون یه خورده اون مرز بین دو تا ورق رو یکی دو سانت کنار داد . دلش هول بود که نکنه شریف برسه . ورق آلومسنیوم تا خورد . لعنت به تو شریف تو چه طوری می تونی اینو کنار بدی بدون این که خمش کنی . از همون دو سانت روزنه نگاهشو انداخت به خونه همسایه وای چه منظره ای ! چه باغ گل و گیاهی ! وعجب پری دریایی خوش اندامی . بوی بهشتو احساس کرد . دیگه جای اون نبود که شیطان رو لعنت کنه . تازه باید از اوکمک هم می خواست . صحنه به جایی رسیده بود که منیره قمبل کرده بود و کون درشتشو به طرف ذیوار خونه شریف گرفته واز لای کونش در حال وررفتن با کوسش بود . بعد یه قوطی روغن ماساژبود یا ضد آفتاب در هر حال سلمان که نمی دونست این چیزا چیه اونو منیره ریخت رو تنش . اوخ که این بدن سفید منیره پس از چرب شدن زیر نور آفتاب چه درخششی داشت ! نتونست تحمل کنه . داشت از حال می رفت . جااااااااااان این طرف خونه شریف بهشت بود و من خبر نداشتم . آخ که نیم عمر من بر فنا شد . واخ من همین جا رو میخوام . رنگ و روش پریده بود . نمی تونست تحمل کنه . کیرش طوری شق و بلند شده بود که قسمت وسط عباشو داده بود جلو . مگه با این وضعیت می تونست به مهمونی بر گرده . یه تصمیم عجیبی گرفت تصمیم گرفت که به یه بهونه ای بره و با زن همسایه صحبت کنه واونو ارشادش کنه . شوهرش خونه باشه چی ؟/؟ فرقی هم نمی کنه . یه تذکر که این حرفا رو نداره . تازه شریف می خواد در جوار اونا زندگی کنه من  باید یکی امروز شانسمو آزمایش کنم ببینم چی میشه . سنگ مفت و گنجشک مفت . یه خورده تو حیاط خونه این طرف و اون طرف کرد و فکرشو مشغول چیزای دیگه کرد و ذکر گفت و تسبیح زد تا کیرش خوابید و رفت طرف خونه همسایه . چند تا زنگ زد و دید خبری نشد . دیگه نا امید شد و می خواست بر گرده که دید یه صدایی بلند شد .-چی شده سر آوردی ؟/؟ صبرکن دارم میام .. منیره صدای یه مردی رو شنید که براش آشنا نبود . کمی هیجان زده شد و یه خورده هم ترسید . نکنه یکی باشه و این وقت روز بخواد اونو خفه کنه . یه دستی رو کوس ورم کرده از هوسش کشید و گفت می ارزه . با همون وضعیت رفت دم در منتهی واسه حفظ سیاست خودشو یه گوشه ای کشید والبته کلاه شنا هم سرش گذاشته بود که مثلا موهاشو از نامحرم بپوشونه . هر چند محافظش توی آب هم بود . لنگه درو که یه خورده باز کزد خشکش زد . یه آخوندی رو دید که البته عمامه سرش نبود . ولی خیلی هم جوون و خوش تیپ بود -وای حاج آقا خدا مرگم بده ببخشید نمی دونستم شمایید . شما ؟/؟ سلمان سرشو انداخت پایین و در حالی که به زمین نگاه می کرد گفت ببخشید خواهر ما تو خونه بغلی شما جلسه داشتیم یه سر و صداهای شیطانی میومد گفتم ببینم چه خبره -حاج آقا شما جای برادر من . من تو خونه خودمم آزاد نیستم ؟/؟ -چرا حاج خانوم . ولی صدای آهنگ و موسیقی ...-حاج آقا این قدر سختگیر نباشین یه زمانی موسیقی و شطرنج و ماهی خاویار حرام بود حالا حلال شد . حاج آقا  روم به دیوار گلاب به رویتون جسارت نشه می گفتن هر کی به صفحه شطرنج نگاه کنه داره اونجای مامانشو می بینه .. حالا که اون روزا گذشت و ما گیر آخوندای با کلاس و با فر هنگ و چیز فهمی افتادیم . منم که موسیقی مبتذل غربی مایکل جکسونی که نذاشتم . آهنگ خالیه . موقع شنا هیجان میده . به نظر شما حرامه ؟/؟ یه خورده لنگه درو بیشتر باز کرد تا حاجی رو هیجان زده تر کنه . دل تو دل سلمان نبود . با این که سرش پایین بود ولی یه قسمتهای کلی از بدن منیره تو دیدش قرار داشت ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

دلفین گفت...

ایرانی عزیزم ممنونم ازت بابت این داستان زیبات خیلی قشنگ داستانو نوشتی باید بهت جایزه اسکار بدن بازهم ممنوم از امیر جان هم تشکر کن از طرف من هر دوتاتون شاد باشین.دلفین

ایرانی گفت...

دلفین خوب وعزیزم خیلی خیلی ممنونم از این تشویق و محبتت .به آرش هم گفتم من جایزه نوبل رو خیلی دوست دارم که اون شتر در خوابه ...ولی دنیارو چه دیدی من با قلم و نوشته هام پرواز می کنم و لذت می برم و یه خلبان با هواپیما و پرواز و اوج گرفتن هاش .یه بار یه خلبان اومد ازم در یه مورد خاص خواست که یه مطلبی واسش بنویسم .اون از قلم می ترسید و من از هواپیمامی ترسیدم .البته از رانندگی اون .در خواننده خوب و مودب و با کلاس بودن باید به خوانندگان این سایت جایزه نوبل و اسکار داد .البته اسکار بیشتر مال فیلمهاست .موفق باشی ..ایرانی

matin گفت...

جالبه مرسی باید جلوتر جالبتر بشه

ایرانی گفت...

باید از یه اتوبان با منظره های زیبا ردشد تا به مقصدرسید .یعنی راهی طولانی تا سکس اصلی باقی مونده که وقتی شروع بشه دیگه شروع شده ..ایرانی

ناشناس گفت...

خسته نباشی (hero)

ایرانی گفت...

هرو خان شما هم وافعا خسته نباشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر