ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مادر فداکار 4

امیردر حالی که نفس نفس می زد خودشو به الهام رسوند و گفت زود باش بجنب تا دیر نشده جورش کردم . طوری هیجان زده بود که انگار خودش می خواد کوس بده . الهام المیرا رو بوسید و گقت قربون تو خواهر فداکار برم و بشم تو خودت واجب الکیر تری من بمیرم برای این ایثار گریت .-کجا میری الهام -یه دوش سر پایی بگیرم . موهامو نمی شورم . بازم خوب شد کوسمو صبح برق انداختم . ببینم الناز جان خوابه دیگه . در اتاقشم که بسته ؟/؟-از اون نظرخاطرت جمع . فقط یه خواهش ازت داشتم الهام جان -جان بخواه المیرا -ببین خودت درو از داخل قفل می کنی و کلید رو از رو سوراخش ور می داری و برق اتاقم روشن میذاری تا من یه دیدی بزنم . ناراحت که نمی شی . -اتفاقا خیلی هم خوشحال میشم . شاید این یه انگیزه ای بشه که تو به فکر خودت بیفتی -سعی کنین کاراتونو رو همون تخت انجام بدین وهمون وسطش بهترین جاست .. الهام دوش گرفت و مختصر آرایشی کرد و در اتاق امیرو زد و رفت داخل . یه پیر هن چسبونی هم تنش کرده بود که از وسط سینه تا یک وجب بالای زانوشو پوشش می داد . اینو المیرا که فقط یه خورده ازش لاغر تر بود بهش داده بود که واسه این لحظات تنش کنه به رنگ آلبالویی که به صورت سرخ و سفید الهام خیلی میومد . خاله الهام امیر ما وقتی که وارد اتاق امیر شد یک راست رفت رو تخت امیر و کنارش که دراز کشیده بود نشست -عزیزم می تونم چند کلام باهات حرف بزنم -بفر ما خاله جان -مادرت خیلی واست نگرانه -اون اخلاقش همینه -حق داره امیر جون . مادره تو تنها مرد بالا سرشی . درسته فامیل به موقع به دادش می رسن ولی تو یاد گار اون مر حومی عزیزم اون نگرانه . کارش درسته نگران دوست دختر گرفتن و آینده اته . نگران سلامتیته -خاله الهام این یه سنیه که جوونا یه نیازایی دارن که اگه از راه اصولی رفع نشه از روشهای دیگه ای باید استفاده کرد -حتی اگه زیان بخش باشه ؟/؟ -چیکار میشه کرد . برم دوست دختر بگیرم که ازم توقع داشته باشه که باهاش ازدواج کنم ؟/؟ -امیر جان الان دخترا حشری تر از پسران . ازدواج کجا بود . دست بکشی روشون خودشون دراز میشن . تویی که باید حواست جفت باشه . خودتو گرفتار نکنی آلوده نکنی . اونا ممکنه انواع و اقسام آلودگی و بیماری داشته باشن . امیر که می دونست خاله اشو می تونه بکشونه طرف خودش وخاله هم که می دونست امیر دوست داره اونو بگاد نسبت به هم از نظر کلامی بی پر وا تر شدند -خاله جون می تونم رک و پوست کنده حرف دلمو بزنم ؟/؟ ویه کلماتی رو که در ظاهر رکیکه بر زبون بیارم ؟/؟  -اگه تو هین به شخص من نباشه ایراد نداره -من غلط بکنم به شما جسارت بکنم .. با عرض معذرت زن که نمی تونم بگیرم . جلق که نمی تونم بزنم با دوست دخترم که نمی تونم رابطه داشته باشم پس چه جوری کمرمو سبک کنم . آتیش هوسمو خالی کنم . آدم عصبانی میشه . پس من کی رو بکنم . بازم  معذرت می خوام برم عمه امو بچسبم ؟/؟ دور از جون دور از جون برم با خاله ام طرف شم ؟/؟  الهام که دستشو خونده بود گفت چه اشکالی داره . این جور وقتا اگه عمه به داد برادر زاده اش نرسه خاله به فکر خواهر زاده اش نباشه از غریبه میشه انتظلر کمک داشت ؟/؟ الهام خودشو به امیر نزدیک تر کرد . امیر هم یه حالت نشسته تری گرفت . صورتهای خاله و خواهر زاده به هم مماس شدند . دیگه هر دو تاشون می دونستن که از هم چی میخوان و نیازشون چیه . المیرا از روزنه در شاهد همه چی بود ولی نمی شنید که اونا دارن چی میگن . یه خورده هم حواسش به این بود یه وقتی سر و کله الناز پیداش نشه -خاله جون بهم کمک می کنی ؟/؟ -پس فکر می کنی واسه چی اینجام ؟/؟ می خوام که تو منو ببوسی . ببینم خواهر زاده گلم تا چه حد شجاع شده  . حشر و هوس جوانی و بدن وسوسه انگیز خاله هوش از سر امیر ربوده بود . پیر هن فانتزی الهامو که یه حالت کشی داشت خیلی آروم سانتیمتر به سانتیمتر شروع کرد به در آوردن از تنش -خاله منو سوزوندی سوتین نبستی -امیر چقدر باحال حال میدی عزیزم این کارو کردم که راحت تر باشی .-جوووووون می میرم واسه سینه های درشت و آبدارت . با کف دو تا دستاش به نوبت هر یک از سینه های خاله جونو جمع می کرد و نوک تیز شده اشو می مکید -آههههههه امیر برو پایین . پایین تر بازم پایین تر . بقیه پیر هنمم در بیار . امیر بازم پیرهن خاله شو پایین تر کشید تا رسید به ناحیه کوس -الهام جونم شورت هم که نداری . نه این یکی دیوونه ام کرده به اینجا که رسید بقیه رو یک ضرب و با یه فشار از تن الهام بیرون کشید -عزیزم خشن شدی . تا این حد از دیدن تن لختم به هیجان اومدی ؟/؟-بالاتر از هیجان . با سررفت لای پای الهام -اوه نه نه -آره آره .. امیر حس می کرد که دنیا رو فتح کرده . هنوز شلوارکشو در نیاورده بود . کیرش مثل زندونیهای فراری میخواست بپره بیرون . اونم دوست داشت زودتر اونو فرو کنه تو کوس الهام ولی شنیده بود که اگه یه خورده مقدمه چینی کنه و بره پیشواز زنا بیشتر خوششون میاد . هر چند خودشم از لیسیدن کوس خاله اش و از این که اونو لحظه به لحظه حشری تر می کنه فوق العاده لذت می برد . برای اولین بار بود که کوس میل می کرد . یه بار کون دختر همسایه رو کرده بود اونم خیلی وقت پیشا از اون به بعد طوری شد که هردوشون به دیدن هم خجالت می کشیدند چه برسه به این که خاطره آغاز نو جوونی رو تجدید کنند -امیر کوسمو محکم تر میکش بزن . بین دو تا لبت فشارش بگیر . به طرف بالا و پایین سرش بده . اوخ چه حالی میده !... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

ar@sh گفت...

vay dar edame che oji khahad dasht.va vaqean alan mishe vosate yek madar ra k az hich harkat va amali baraye takamol va asayesh farzandash darq nemikonad.
Dorod bar gorbeye 7000sale.

jemco گفت...

ایرانی عزیز این داستان هم مثل بفیه شاهکارات عالیه خسته نباشی
همیشه پاینده...

ناشناس گفت...

سلام بر ایرانی عزیز واقعا عالیه ایرانی عزیز داستانات زیباست ولی تعداد داستانات زیاد شده بهتر نیست چندتاشو تموم کنی بد جدید هارو بنویسی؟اینم بگم که تا حالا تمام داستاناتو خوندم ولی نظر یادم رفت بدم البته دوبار ناشناس دادم
فرزاد.ص

سعید گفت...

داستان قشنگ و مثل همیشه جدیدی هستش. ممنون

دلفین گفت...

ایرانی عزیزم منتظر ادامش هستم

ایرانی گفت...

باسلام به دوستان خوبم جمکو فرزاد سعید دلفین وآرش عزیز .درسته که این مادر دلواپس فرزنده و همه مادرا همینن ولی در نهایت کار باید سر خودشم بی کلاه نمونه تا این داستان هم یه رنگ و بوی سکسی تری به خودش بگیره .فرزاد جان حق باشماست .از یه طرف تصمیم می گیرم داستانهای دنباله دارو کم کنم و موجود ها رو بیشتر منتشر کنم ولی می بینم دوستان عزیز پیشنهاد و درخواستهای به جایی دارند و...در هرحال دوست دارم این کارو انجام بدم که کیفیت داستانهای باقیمانده بهتر بشه ..شاد و تندرست باشید ...ایرانی

matin گفت...

خیلی عالی مرسی ایرانی عزیز

ایرانی گفت...

بازهم سلام به تو مرد خستگی ناپذیر.متین عزیز .پاینده باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر