ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

کرسی داغ هوس 4

آتنا باهام سر سنگین بود ولی پیش مامان سیاستشو حفظ می کرد . با این که بازم پیش اومده بود که زیر کرسی بخوابن ولی دیگه با هم سکس نمی کردن . اینو مطمئن بودم که خواهرم از این بابت به کسی چیزی نگفته ولی یه موضوع دیگه پیش اومد که خیلی شگفت زده ام کرد و اون این که  از حرفای مامان با خاله ام که خیلی با هم صمیمی بودند فهمیدم که اون از این که فری و آتنا زیر کرسی با هم ور می رفتن با خبر بوده و کلی به دیدن اونا حال می کرده و چه با آب و تاب این صحنه ها رو واسش تو ضیح می داده . یکی از این شبا که بابا فرزین خونه بود و صبح باید می رفت تر مینال تا مسافر ببره مادر افتاده بود به جونش . منم اون شب یه ساعتی رو وقتمو گذاشته بودم رو مطالعه داستانهای وبلاگ امیر سکسی و حسابی آب بندی شده بودم . البته مامان بابا صبر کرده بودند تا من بخوابم و خداییش هم خوابیده بودم . حالا کی فکرشو می کرد که نصفه شب بیدار شم . واییییی عجب چیزی بود این کون مامان . خیلی درشت تر و باحال تر از کون آتنا بود . دوبرابرش می شد . چند تا لگد به طرف بابای بیچاره ام که صبح باید می رفت سر کار انداخت و گفت مرد این چه وضعشه این که زندگی نشد بیا یه حالی به من بده . بیا دنیا رو ببین . یادت رفت چقدر کشته مرده اش بودی ؟/؟ ببین زیر نور کرسی چقدر قشنگه و هوس انگیز ؟/؟ بیا روش دست بکش . ماساژم بده بعد با کیرت بکن توش . هر جوری دوست داری منو بکن -زن بذار بخوابم . صبح باید برم . 800 کیلومتر باید برم با چهل تا مسافر سر و کله بزنم . با شاگرد زبون نفهم سر و کله بزنم . چرا حالیت نیست . این کیر حالا حالا ها بیدار بشو نیست -من واست بیدارش می کنم . همین شما ها هستین که باعث می شین زناتون برن دوست پسر بگیرن . همونا قدر زنو بهتر می دونن .-زن نصفه شبی قاطی کردی حوصله جر و بحث ندارم . تو هم حالا این وقت شبی رمانتیک شدی . باشه  وقتی که بر گشتم دربست در اختیارت قرار می گیرم و میریم حموم بهت یه حال درست و حسابی میدم الان این پسره اگه بیدار شه زشته . آتنا هم که معلوم نیست چشه . امشب رفته اتاق خودش خوابیده . یا این پسره آبتین باید می رفت اونجا یا آتنا باید میومد این جا . مامان نذاشت پدر بیشتر از اینا حرف بزنه . رفت و پیژامه اشو پایین کشید و کیرشو به دهن گرفت و با چند تا ساک زدن تیزش کرد -مرد نازم کن . کونمو دست بکش . کوسشو می گرفت طرف دهن بابا و می گفت بخورش -آخه توی این سوراخ موش توی این لونه سگ که من دارم از گرما می پزم با  یه جوون تازه بالغ شده چه جوری بهت حال بدم ؟/؟ من سه ساعت دیگه باید بیدار شم . این چه زندگی سگیه که من دارم . آخه رانندگی هم شد شغل ؟/؟ دلم واسه بابا می سوخت ولی مامان هم حق داشت . اونم هوس داشت و کوسش کیر می خواست . بر خلاف بابا که هوسش و آب هوسش روز به روز خشک تر می شد و تحلیل می رفت . بابا خودشو به مامان نزدیک کرد و کیرشو یک ضرب گذاشت تو کون مامان -آخ مرد چیکار می کنی من کوسم میخاره تو که منو داغون کردی -یه سوراخی می خواستم که توش آب بریزم -مگه یادت رفته که من قرص می خورم . من واسه این قرص می خوردم و می خورم که تو آب کیرتو بریزی تو کوسم . خیلی بی حالی مرد . حلقه سوراخ کون مامانو می دیدم که در زیر نور قرمز کرسی به چه زیبایی و هوس انگیزی باز و بسته می شد و کیر بابا بارفت و بر گشتای خودش اونو باز و بسته می کنه . با خودم عهد بستم که اگه تا آخر عملیات , اتومات کرسی رو خاموش نره من فردا به دو تا گدا صدقه بدم . در اوج لذت بردن از این صحنه های باحال سکس بین بابا و مامان بودم که دیدم پدر چند تا آهی کشید و گفت جااااااان چقدر مزه داد حال کردم سبک شدم . اون که داشت می گفت جاااااان مامان داشت می گفت کووووووفت مرررررررض درد بلااااااااا خودت سبک شدی و حالا ما رو سنگین باید به حال خودم ول کنی و معلوم نیست کی بر گردی . آب کیر بابا جون در حال بر گشتن از کون مامانی یه منظره قشنگی درست کرده بود که واقعا نمی دونم چه جوری وصفش کنم . خودشونو جمع و جور کردند و منم گرفتم خوابیدم . بیدار که شدم این  کرسی روشن بود و نور پخش می کرد . بابا رفته بود ومن ومامان زیر کرسی خواب بودیم . صدای بسته شدن در خونه نشون می داد که آتنا پس از این که بابا رفته جلدی خودشو رسونده به خونه پدر شوهرش تا با فری باشه . منم دیگه باید بلند می شدم و خودمو واسه رفتن به مدرسه آماده می کردم ولی دیدم نمی تونم از جام پا شم یه چیز سنگین  افتاده بود رو کمرم ونمیذاشت پاشم . لحاف این قسمت از کرسی یه خورده خوابیده بود و اگه کرسی روشن هم بود نور به این قسمت نمی تابید . دست زدم ببینم چیه . دیدم زانوی مامانه لخته و یه خورده بالاتر اون رون چاق و تپل و لختشو هم دیدم . لحافو یه خورده دادم بالا چه نوری ! چه منظره ای !وای کون مامان مثل ماه شب چهار ده می درخشید هر چند یه شورت نازکی داشت ولی جفت پاهاش لخت بود . حواسش نبود که یه پاشو انداخته رو من و منم دارم روش دست می کشم . اگه بیدار می شد و اعتراض می کرد منم می گفتم به من چه  می خواستی پاتو رو من نذاری . اون اگه می گفت بی هوا بوده و از روی عمد نبوده اون وقت می گفتم منم تو خواب حالیم نبوده چیکار می کردم . کم نمی آوردم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

11 نظرات:

ناشناس گفت...

eyval,teshneye ghesmate badam.damet garm irani.zende bad
Ar@sh

جيبر گفت...

هي به جاي باريك كه ميرسه مي خواي از داستان لذت ببري داستان تموم ميشه وهي بايد منتظرماند تاادامش بياد تشكرازايراني گل

سعید گفت...

سلام

خسته نباشی داستان خیلی قشنگی
من خیلی دوسش دارم

ABBAS گفت...

داداش عالی بود خیلی منتظر قسمت بعدیشم اگه بشه زودتر بزاری که واقعا عالیه

ABBAS گفت...

داداش عالی بود خیلی منتظر قسمت بعدیشم اگه بشه زودتر بزاری که واقعا عالیه

ایرانی گفت...

آرش جان عباس عزیز داداش جبیر وسعید خان گل از لطف دسته جمعی شما سپاسگزارم .روز گار خوشی داشته باشید ..ایرانی

jemco گفت...

بقول دوستمون جیبر
به جاهای باریک و هیجانی میرسه که داستان تموم میشه
ایرانی عزیز واقعا دمت گرم داداش
همیشه پاینده باشی...

ایرانی گفت...

سلام به همگی خسته نباشید بچه ها .بدجوری راه ورود به جی میل بسته شده و فعلا هم نمیشه چیزی منتشر کرد . امیدوارم این وضع موقتی باشه . اگه دیدید انتشار داستان جدید با وقفه همراه بود علتش این وضعیت بلبشوست .علاوه بر دوری از دوستان یه خورده غصه بقیه داستان راز نگاه روهم می خورم که تو جی میلم گیرکرده.حالا نمی دونم این نظر من میره یا نه .بر پدر هرچی مردم آزار لعنت ! شاد باشید ...ایرانی

ایرانی گفت...

[جمکوجان خسته نباشی .متاسفم از این که نمیشه داستانهای آماده شده رو منتشرش کرد .در اولین فرصت ومساعد شدن اوضاع اگه ردیف شه منم ردیفش می کنم .همگی شاد باشید .دوستتان داشته دست گرم همگی را می فشارم .سربلند وآزاده باشید..ایرانی

matin گفت...

داداش معرکه هست این داستان راستی این داداش امیر ما کی میاد بس ما که دملمون تنگ شد برای این داداش امیرمون سایت همه که ماشاالله خوب شده همه میان نظر میدن دادا امیر مگه اینو نمیخواستی بیا جمع مارو گرم کن دیگه

ایرانی گفت...

ممنونم متین جان از لطفی که به من و امیر داری .من و امیر از تو ی گل ودوست داشتنی و با محبت و همه نظر دهندگان عزیز سپاسگزاریم .البته امیر گل ما به خاطر مسائل شخصی و مشغله های زندگی و رتق و فتق امور اون وقت آزاد رو نداره و همون که بر اداره این مجموعه نظارت داره و نظرات را کنترل می کنه و راهنما و استاد منه با این همه مشکلات فعلی که داره خودش کلیه و من ممنون دارشم هرچند دوست داره بیشتر از اینها فعالیت کنه و دلش با شماست ولی ما قراموش نمی کنیم که این مجموعه به نام اوست و ساخت و اسکلت و بنای آن همه از اوست و این چند صباحی که من در خدمت شما هستم به پشتیبانی اوست .او هم دلش برای شما می تپد ولی چاره چیست .سپاسگزارم از این که به فکر همه هستی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر