ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

به دادم برس شیطان 4

واما بشنویم یا بشنوید از کمال و جمال بچه های مودب و سر به زیر که در چه اوضاع و احوالی هستند .
دو تا جوون خوش تیپ و لاغر که در یه خونواده مومن و مذهبی بزرگ شدن . کمال سال سوم دبیرستان و جمال هم سال دوم و هر دوتاشون در رشته ریاضی فیزیک درس می خونن یعنی خوندن . بر خلاف همکلاسی هاشون که مدام دنبال دوست دختر بازی و این حرفا هستن اونا سرشون تو کتاب بوده و اصلا به این چیزا توجهی نداشتند البته مثل هر جوون دیگه ای تمایلات سرکش تو اونا وجود داشت ولی یه جوری با این تمایلات مبارزه می کردند .با خوندن کتاب و ذکر و دعا . ولی خب زیاد محتلم و جنب می شدند . یعنی فقط خواب می دیدند و خوابای کوس و کون و این که با کیر کلفتشون کردن تو کوس و کون زن و دختر مردم . هر چند بیشتر اونایی رو که تو خواب می گاییدند نمی شناختند ولی یه بار این کمال خان ما خواب منیره خانومو دیده بود . خواب دیده بود که منیره خانوم واسه یه کاری ازش کمک میخواد و اونم میره خونه شون وبعد که کارش تموم میشه منیره با چایی و شیرینی ازش پذیرایی می کنه ودر همین حال دامنشو بالا می زنه و کونشو به طرفش قمبل می کنه . اونم در حال لعنت فرستادن به شیطان کیرشو می کشه بیرون وبه سوراخ منیره حمله ور میشه کمال از این تعجب می کنه که چطور یه زن جا افتاده حاضر شده که با اون آمیزش داشته باشه وتونسته رویای اونو به واقعیت برسونه . با این حال از این که داره گناه می کنه پیش وجدان خودش یه احساس شرمندگی هم می کرد هر لحظه بیشتر از لحظه قبل حس می کرد که داره داغ میشه . ودر یک آن نتونست جلو ریزش منی خودشو بگیره . از این می ترسید که نکنه بار دارش کرده باشه . وای این چه کاری بود که من کردم در همین حال که داشت فکر می کرد عجب کار خبطی کرده که تو کوس منیره آب ریخته از خواب بیدار میشه .. واویلا بازم جنب شده بود . آب کیرش از پیژامه و شورتش زده بود بیرون وغسل هم افتاده بود گردنش . حالا باید چیکار می کرد . درسته که مادرش خیلی مهربون تر از پدرش بود وبر خوردی صمیمانه تر با پسراش داشت ولی شرم و حیا رو چیکار می کرد . غسل و عبادت رو چیکار می کرد . عادت هم نداشت که شورتشو بشوره و اگه  هم این کارو می کرد بازم از کبری خانوم خجالت می کشید . سختش بود . از این که مامانش فکر کنه که بچه اش شهوتی شده در هر حال اون و داداشش که در خیابون زنا و دخترای خوشگل و تی تیش مامانی رو می دیدند سرشونو اون ور می کردند . با این حال هنوز خیلی چیزارو نمی دونستند . درمورد سکس اطلاعات زیادی نداشتند ووقتی هم که می خواستن با یه دختر صحبت کنن از خجالت سرخ می شدن . یه ته ریشی هم داشتند وبا اون پیرهنی که دگمه یقه شو می بستند نشون می دادن که باید بچه مومن باشن . در هر حال تابستون بود و امتحان تموم شده بود واونا هم با نمراتی خوب در امتحانات قبول شده بودند . کمال باید برای سال آخر وجمال هم برای سال سوم خودشو آماده می کرد . یه روز جمعه ای میشه وپس از این که خونواده شریف خان ناهارشونو می خورن زن و شوهر راه میفتن به طرف بیمارستانی تو شهر مقدسشون قم که از بیماران متفرقه عیادت کنن و دست چند نفرو بگیرن و به اصطلاح دنبال کار خیر و ثواب باشن وخونه سپرده میشه به دست دو تا جوون سر به زیر به نام کمال و جمال که هر دو تاشون واقعا خوش جمال بودند . ساعت دو بعد از ظهر بود برادرا رفتند که بخوابند . سر و صدای آهنگ وشلپ شلیپ آب استخر منیره خانوم بلند شد وامصیبتا هر چه این ور و اون ور می کردند خوابشون نمی برد . پس از چند دقیقه ظاهرا جمال یعنی همون داداش کوچیکه خوابش می بره وکمال که آشفته بود میره تو راه پله خونه شون می شینه . می دونست که زن همسایه بازم تنشو سپرده دست آب . اون اگه سر ساعت دوازده ناهار می خورد راحت می تونست بخوابه و حالا بیدار شه . یه لحظه سرشو بالا گرفت ومتوجه خمیدگی در ورق آلومینیوم رو دیوارشد . بر شیطان لعنت .. نه نه کمال تو باید بر نفس اماره ات غلبه کنی . باید از بابات یاد بگیری . اگه از الان گناه کنی صحیفه قلبت سیاه میشه . به گناه عادت می کنی . هوس چیزایی رو می کنی که نمی تونی بهشون برسی . اون موقع گناه پشت سر گناه نهههه نهههههه رفت که بخوابه ولی نتونست . شیطان وسوسه اش کرده بود  . هوس داشت اونو از پا مینداخت . هرچی ذکر گفت و دعا کرد فایده ای نداشت . دوسه بار تو عمرش جلق زده بود توبه کرد و دیگه دنبال این کارا نرفت . نمی خواست خودشو آلوده این مفاسد بکنه دوباره از جاش بلند شد . هر چه باداباد یه بار نگاه می کنم دیگه بسه . عیب نداره منم دل دارم دیگه . صدر اسلام که همه جوونا زود ازدواج می کردند تا گرد گناه نگردن . تو این زمونه همش فقط تبلیغشو می کنن هی میگن باید سن ازدواج زود باشه ولی به بچه های خودشون که می رسن تو باید درس بخونی و یه کاره ای بشی و از این حرفا . بابای من با این که خیلی خوب و با تقواست فقط واسه بقیه روضه می خونه . لبه آلومینیوم رو کج ترش کرد ونگاهش افتاد به استخر منیره خانوم . فقط یه شعاعی رو تو دید خودش داشت . واییییی چی می دید این منیره هم دیگه گل کاشته بود . نه شورتی نه سوتینی . فقط لخت مادرزاد دمر کرده بود و به استخر نگاه می کرد . جایی هم دمر افتاده بود که آفتاب بهش نمی رسید . کون سفید و درشت و بر جسته و براق و ژله ای زن همسایه گیجش کرده بود . دستشو رسوند به کیرش و دوباره بازی کردن با اونو شروع کرد . فقط یه بار دیگه جلق می زنم دیگه نمی زنم . یه بار می زنم و توبه می کنم . طوری باید به این کون نگاه کنم که در نهایت هوس و حال کردن آبم بیاد و بیارزه . یه کاسه بزرگ آورد جلو کیرش گذاشت که نجس بازی در نیاره . دوباره از سوراخ اون طرفو نگاه کرد . دید خبری از پری دریایی نیست .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

10 نظرات:

دلفین گفت...

ایرانی عزیزم دمت گرم خیلی به هم حال دادی مرسی خیلی قشنگ نوشتی

دلفین گفت...

ایرانی عزیز پس کی این ورقهای المینیومی از رو دیوار برداشته میشه که منیره خانم خودشو راحتر تو دید بزاره ولی داستان خیلی حاشیه های با حالی داره ممنونم ازت ایرانی عزیز

ایرانی گفت...

روند داستان طوریه که نیازی به بر داشتن ورقه ها نیست .بدون ورقه ها این فاصله ها بر داشته میشه ولی واسه اولین سکس یه خورده حاشیه زیاده اما سعی کردم یکنواخت نشه .این بیشتر به این دلیله که این داستان طولانی تر هم بشه و یه خورده در اوج خیال طبیعی تر به نظر برسه .پاینده باشی دلفین گلم ..ایرانی

دلفین گفت...

ایرانی عزیزم سلام بازهم ازت ممنونم بابت این همه زحمتی که میکشی امیر گل از تو هم ممنونم که این سایتو زنده نگه داشتی

ایرانی گفت...

دلفین گلم ممنونم ازت به خاطر این همه پیامهای گرم و محبت آمیزی که می فرستی ...ایرانی

matin گفت...

خیلی عالیه مرسی ایرانی عزیز ممنون

matin گفت...

خیلی عالیه ایرانی عزیز ممنون

ایرانی گفت...

سپاس متین جان برقرار باشی ...ایرانی

ناشناس گفت...

پس کی میره سز اصل مطلب ?.
(hero )

ایرانی گفت...

حتما حالا دیگه به اونجاهاش رسیدی هرو جان ..ایرانی

 

ابزار وبمستر