ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ندای عشق 58

هنوزم وقتی می خوام به اون روزا فکر کنم نمی دونم چرا نمی تونم اون جور که باید و شاید اون بیست و چهار ساعتی رو که مونده بود به ساعت تولد خودکشی ندا فراموش کنم . می ترسیدم اگه دیر برسم و اگه اون طور دیگه ای بخواد خودشو بکشه ... من که هر کاری که از دستم بر میاد و میومد کردم . بالاخره روز تولد ندا رسید و این دختره بازم خرج گذاشت گردن ما . قرار بر این شد که اگه داره میاد طرف وعده گاهی که خودش گفته , کسی مزاحمش نشه . هر چند صد متر یه مامور و محافظ گذاشته بودیم . اونی که مامور تعقیبش از خونه بود گفت که ندا داره میاد طرف همون ساحل خلوت و ساکتی که حرفشو زده بود . بی اختیار لبخندی رو لبام نشست . پس دیگه نمی تونه خودشو بکشه . نکنه سمی چیزی با خودش آورده باشه . نوید خودتو این قدر عذاب نده . این دختره عاشقته می خواد مردنشم خاطره انگیز و سمبلیک باشه . قبل از این که ندا برسه یه گوشه ای سنگر گرفتم . اون گوشه و کنارها یه تپه های شنی داشت که اگه به پشت نگاه می کرد منو نمی دید مگر این که مسیر حرکتشو عوض می کرد . داشتم نا امید می شدم که دیدم ندا در فاصله صد متری من جایی که می شد ماشینو پارک کرد ماشینو نگه داشت . اول با یه چمدون سفری بزرگ از ماشین پیاده شد ولی بعد اونو گذاشت تو همون صندوق عقب . نفهمیدم این کارش دیگه واسه چی بود . دو حالت داشت یا می خواست با یادگار زندگیش و لباساش بره اون دنیا که هر چی فکر کردم از این چیزا تو برزخ به درد کسی نمی خوره وکسی هم که بخواد خودشو بکشه دیگه دلش واسه کسی نمی سوزه که بخواهیم بگیم داره آثار خودشو محو می کنه . فکر دیگه ای به ذهنم رسید . حتما می خواد با سنگینی کیف طوری بره ته دریا که دیگه هوس بالا اومدن به سرش نزنه . ولی اینجا که استخر نیست . نباید فاصله امو با ندا زیاد می کردم . به موازات من به طرف ساحل و دریا می رفت . حالا دیگه یه پنجاه متری با هم فاصله داشتیم . بیشتر از پنجاه متر هم با دریا فاصله داشت . هوا صاف و آفتابی بود . هر چند نسیم ملایم غم پاییز زیبا رو کم کرده بود . روز تولد ندا بود ولی در اون لحظه به تنها چیزی که فکر نمی کردم همین بود . پارسال در همچه روزی که اون جور آبروموبرده بودن امسالم که از این جور بر نامه ها داشتیم . خودمو آماده دویدن به طرف ندا کرده بودم . یک لحظه دیدم که اون مثل یه دونده دو صد متر استارت زد و به طرف دریا دوید منم همین کارو انجام دادم . انگاری سریعتر از من می دوید . چند متر مونده به اول آب ترمز زد . ولی من نتونستم ترمز دستی رو خوب بکشم و پس از چند متر حرکت به زور وایستادم . اون لحظه دوست نداشتم که ندا بفهمه که کشیکشو می کشم . تازه متوجه شدم که یه دفتری هم تو دستای ندا هست . اونو دیگه می دونستم . یکی از دفاتر خاطراتش بود . هر وقت می خواست چیزایی بنویسه که جنبه خصوصی تری داشته باشه اونارو تو دفتر می نوشت وبعدشم هر وقت مصلحت می دونست عمومیش می کرد . حتما می خواد خودشو با خاطراتشو همه یه جا دفن کنه . ولی از این یه کار این دختر دیوونه هم سر در نمی آوردم . همه که می میرن دوست دارن شفاف سازی کنن . تو دل فک و فامیلا و خونواده آه حسرت بکارن ولی اون که داره همه چیزو محو می کنه . دوباره یاد چمدون افتادم . پس اون آت و آشغالا رو واسه چی تا اینجا حمل کرده ؟/؟حالا دیگه باید فهمیده باشه که یکی پشت سرشه . حرف نمی زد . لام تا میم چیزی نمی گفت . یه دور صد و هشتاد درجه ای زد طوری که سر و صورت و بدنش روبروی من قرار گرفته بود ولی چشاشو بسته بود . انگار دوست نداشت جایی رو شایدم منو ببینه . ظاهرا داشت آخرین درددلهاشم می نوشت تا دیگه چیزی نگفته تو دلش نمونده باشه . ولی دختره احمق من تمام این زحماتتو به باد فنا میدم نمیذارم خودتو بکشی . مگر این که از روی جنازه نوید ردشی که دوباره خودتو بندازی تو آب . تازه به همین سادگیها هم نیست . اگه من نتونم نجاتت بدم هر طوری که شده بقیه رو خبر می کنم . حالا لب آب واسه ما می شینی با خونسردی خاطره می نویسی ؟/؟ من دارم دق می کنم تو اینجا طوری رفتار می کنی که داری میری مهمونی ؟/؟ حیف که فعلا نمی تونم نشونت بدم . پاهام شده بود عین چوب خشک . دوباره حالتشو عوض کرد و رو به دریا شد . ده دوازده متری باهاش فاصله داشتم . بهترین کار این بود که بپرم روسرش و قال قضیه رو بکنم . اونو بلندش کنم و با خودم از اینجا ببرم . یه خورده که بهش نزدیک شدم خانوم خانوما که دوباره حسش قوی شده بود گفت اگه یک قدم جلوتر بیای مجبور میشم طوری خودمو بکشم که خودمم خوشم نمیاد . هیچکاری هم ازت ساخته نیست . می دونستم بالاخره سر و کله ات پیدا میشه . امروز تو رو به آرزوت می رسونم . راحتت می کنم . دیگه لازم نیست به خاطر من این قدر غصه بخوری . اومدی مرگ منو ببینی ؟/؟ تو خیلی وقته که منو کشتی . خیلی وقته که نابودم کردی . میدونستم میای . اگه نمیومدی به خودم و این که من ندا باشم شک می کردم . نمی دونستم از کدوم مردن حرف می زنه و چی داره میگه . به طرفش نزدیک شدم -به بچه آدم یه بار میگن . یه قرصی انداخت طرف من و گفت ببین طرفای شما و شمال از این قرصا واسه این که توبرنج آفت نیفته استفاده می کنن . کمتر از یه دقیقه روده و معده رو منفجر می کنه . دوتا دیگه از اینا دارم ... بابا این دیگه کی بود . رودست خورده بودم .-حرکت کنی دستامم حرکت می کنه طرف دهنم . خیلی بیرحمی نوید . تو هم اسم خودتو میذاری عاشق ؟/؟  اومدی که من نمیرم ؟/؟  اومدی که خودمو نکشم ؟/؟ تو که مدتهاست منو کشتی . تو که راضی به مرگمم بودی . خودتو گول نزن که با مرگ من همه چی واست تموم میشه . اون قرص سمو از رو زمین ورداشته و گفتم ندا اگه تو بلایی سر خودت بیاری منم دنبالت راه میفتم -دیگه از این اداها واسم در نیار . حنات دیگه پیش من رنگی نداره -ندا اگه تو بخوای من همین حالا خودمو با این قرص می کشم تا هم خودمو هم تو رو راحت کنم .. ندا واسه چند لحظه سکوت کرد . حس کردم دوست نداره من بمیرم .-دلت واسه مامانت نمی سوزه ؟/؟ پس اون ادعای دوست داشتنت چی شد ؟/؟ تو که به خیال خودت می خواستی منو نجات بدی ؟/؟ می خوای خودتو بکشی تا زحمت این کارو نکشی ؟/؟ این دختر عجب اعجوبه ای بود چرندیاتی هم که می گفت همه منطقی و محکمه پسند بود .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

ar@sh گفت...

eshgh adam ro b khak mineshone.
hezaran bose taqdime dastane talaee to pesare aryaee.

ar@sh گفت...

rasti.dorod bar perspolice ke name khod ra zende negah dasht

ایرانی گفت...

درست گفتی آرش جان ! عشق آدمو به خاک می نشونه واگه باشن آدمایی یعنی عاشقایی که به خاطر عشقشون حاضر باشن حتی روی خاک و در خاک با هم زندگی کنند به این خاک قداست بخشیده خود را به عرش می رسانند .با عشق از خاک طلا می سازند .....خسته نباشی داداش گلم .یه جمله گفتی و صد تا جمله تو کله ام دور می زنه .عشق معنای وسیعی داره ولی اون عشق خاصی که این روز ها بیشتر مد نظره عشق دو قطب غیر همنام زن و مرده و اون بازی با کلمات رو که انجام دادم می خواستم از خاک سیاه و بد بختی به خاکی برسم که معنای سازش و قناعت و همبستگی رومیده اگه دونفر واقعا همدیگه رو دوست داشته باشند در برف و بوران و در خاک بیابان هم با هم زندگی می کنند .واین خاک ارزش کار اونا و پیوند عاشقانه اونا رو به اوج می رسونه .درود بر تو و آریایی نژاد های عاشق ...ایرانی

ایرانی گفت...

دگر باره درود بر تو آرش جان ودرود بر پرسپولیس با تعصب .استوار باد اندیشه آریایی و آنچه از ایران و نژاد پاک آریا باقی مانده ..از ستونهای تخت جمشید ..نقش رستم .زندگی زیباست و اندیشه های زیبا زیباترش خواهد ساخت .پاینده باشی ایرانی ,آریایی ای مایه افتخار ایران و جهان ...ایرانی

مرتضی گفت...

ایرانی عزیز بالاخره خودم رو رسوندم به ندای عشقمون. بازم یه فصل جدید از داستان شروع شد( دیدار دوباره دو دلداده)
دمت گررررررررررم داداش

ایرانی گفت...

ممنونم داداش مرتضی رسیدن به خیر .ترسیده بودم که نکنه تو هم مثل سیزده غیبت نامعلوم داشته باشی .خیلی دوست داشتم قسمت 61 رو بذارم برای شب ولنتاین ولی دیدم نمیشه وباید دوسه بار منتشر نکنم تا جور دربیارم و تر جیح دادم و میدم فعلا به همین صورت برم جلو.تندرست باشی ....ایرانی

مرتضی گفت...

داداش گلم شما که خودت اسم پر معنی و زیبای ایرانی رو یدک میکشی باید خودتم مثل همیشه مبلغ خوبی برای فرهنگ و مراسم های ایرانی باشی. پس خواهشا ولنتاین رو بیخیال شو چرا که ما جایگزین های بسیار مناسبتر و قدیمی تر و پر معنا تر داریم. مثل جشن سپندارمذگان یا «اسفندارمذگان» که در تقویم کنونی 29 بهمن ماهست.البته مطمئن هستم خودت در مورد این جشن و مراسمش اطلاع داری و هدفت از مطرح کردن ولنتاین به خاطر فراگیر شدنش در چند سال اخیر هست که در بین عموم رخنه پیدا کرده و اگه در مورد سپندارمذگان صحبت میکردی برای خیلی ها سوال پیش میامد. در هر صورت اینم یه نوع دیگه ای از بدبختی های ما هست که داشته هامون رو گرفتن تا ما مجبور بشیم به سراغ داشته های دیگران بریم.
ایرانی عزیزم شاد و سربلند و ایرانی باشی

ایرانی گفت...

داداش مرتضی کاملا حق باشماست وتوجه من به این روز به خاطر جهانیان و خود عشق است بهانه ای برای این که از عشق بگوییم .چندی پیش می خواستم تولد کوروش کبیر را تبریک بگویم که دیدم آبان ماه بوده و از دستم در رفته و یه علتش هم اینه که ما هنوز عادت نکردیم. و ولنتاین هم به خاطر این که یه بهانه ای باشه که بازم از عشق بگیم و این روز هایی رو هم که ازش نام بردی همه شون واسه ما عزیزند و ما افتخار می کنیم که یک ایرانی هستیم و برای حفظ سنتهای خودمون تلاش می کنیم که اگه عده ای چاره می داشتند همان نوروز ما را هم از بین می بردند ولی می بینیم که هیچ اجتماعی در ایران ما پرشکوه تر از نوروز و سیزده بدر نیست وتوجه به روزواهمیت و علاقه(به) سایرین نشان دهنده آزاد اندیشی یک ایرانی می باشد که به همه توجه دارد و ما هرگز سنتهای خود را از یاد نخواهیم برد .برقرار باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر