ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

داروی هوس

من و اون هردومون هیجده سال داشتیم . عاشق هم بودیم . خیلی دوستش داشتم . همه بهم می گفتن که این کارم که به یکی هم سن خودم دل ببندم یه اشتباهه یه اشتباه محض ولی من همش می گفتم دو نفر که همدیگه رو دوست دارن اصلا با هم از این حرفا ندارن .خیلی خوش تیپ بودم با موهایی بور و چشایی آبی و صورتی سرخ و سفبد . درسم که تموم شد کنکور قبول نشدم وچند وقت دیگه باید می رفتم سربازی . مرغ از قفس ناباورانه پرید . رویا ازدواج کرد و منو با رویاهای دست نیافتنی وآرزوهایی که دیگه بهش نمی رسیدم تنها گذاشت . ناامیدم کرده بود . تقدس عشقو وخود عشقو واسم لوث کرده بود . اون پیمانی رو که با پیمانش بسته بود شکسته بود . یه پیمان رویایی رو که هیچوقت واقعی نبود . با دنیایی از غم باید می رفتم سربازی . رویا رو , دانشگاه رو,  با دوستان بودنو و آغوش گرم روزانه خانواده رو باید از دست می دادم و می رفتم غرق تنهایی های خودم می شدم . چند هفته که گذشت دچار افسردگی خاصی شدم . منو این دکتر اون دکتر بردند وتاثیری نداشت . یه روز به قصد خودکشی مقدار زیادی قرص خورده و پس از بیهوشی منو بردند بیمارستان وبه زور منو از مرگ نجات دادند وقتی هم بهتر شدم با داد و بیداد و با عصبانیت تهدید به خودکشی دوباره کردم . یه چند روزی به تجویز پزشک باید منو تو بیمارستان نگه می داشتند تا هم از ناراحتی معده خلاص شم وهم اعصابم تحت کنترل سایرین باشه . با این حال جو اونجا رو هم متشنج کرده بودم . یه زن میانسال و جذاب که بر خلاف اسمش خیلی خشن بود وبهش می گفتن خانوم رئوف مامور مراقبت من شده بود . با این که پرستارای بخش زیاد بودند ولی نمیدونم چرا فقط شبا اونو تو اتاق خودم می دیدم .. چون از بس سر و صدا می کردم فقط با فریاد های اون بود که ساکت می شدم . دیگه هیچی واسم ارزشی نداشت فقط می خواستم بمیرم . مثل آدمای تشنجی سر و صدا می کردم وبهم آرام بخش می زدند و می خوابیدم . خودم از این وضع ناراحت بودم وپس از هر شلوغی قطره اشکی از گوشه چشام رو گونه هام می غلتید وخیلی سریع پس از تزریق آمپول می خوابیدم . نمی دونم چرا صبحها که از خواب پا می شدم موقع اولین ادرار یه سوزش خاصی در کیر خودم ومجرای ادرار حس می کردم . به نظر میومد که یکی کیرمو گاز گرفته باشه .اینو هم گذاشتم به حساب داروهای اخیر . ولی این پوست کیرم یه سرخی خاصی پیدا کرده بود وهمچنین یه در د خاصی در جفت بیضه هام هم احساس می کردم که نمی تونستم سر در بیارم چیه . یکی از این شبها که خانوم رئوف آرام بخشو بهم زد و منم چشامو بستم نمی دونم چرا خوابم نگرفت . نیمساعتی گذشت و خانوم رئوف وارد شد . اتاق من خصوصی بود . رفتم تا یه چیزی بگم که دیدم یه صندلی گذاشت پشت در . ظاهرا هنوز متوجه نشده بود که من چشامو باز کردم . کمی مشکوک شده چشامو بستم تا ببینم چیکار می کنه . یکی دوبار منو به نام فامیل صدا زد وازم می پرسید خوابی . منم چشامو در اون فضای تقریبا تاریک بسته بودم وسرمو به یه طرف انداخته بودم که سوتی ندم . دستشو از زیر ملافه من رسوند به شورتم واز اون طرف به کیرم . یه خورده باهاش بازی کرد . تازه دوزاریم افتاد که جریان از چه قراره واون چه جوری باهام حال می کرد .-جووووووون می میرم واسه این کیرت . چشاتو بخورم خوشگله . کاشکی بیدار بودی میذاشتی تو کوسم . خودم کیرتو بیمه می کنم وهر وقت خواستی بهت کوس میدم . راستش من آدم کمرویی بودم وبا این که خیلی اززنا و دخترا دوست داشتند باهم سکس داشته باشن یه خورده خجالتی بودم و یه خورده هم وفاداری به رویا سبب شده بود که تجربه زیادی در این مورد نداشته باشم -اوخخخخ کاش می شد تو رو به اسم کوچیکت صدا می زدم و تو جوابمو خوب می دادی . آه پیمان پیمان خوشگله من . قربون شکل ماهت برم . قربون کیرت برم من . منو ببخش سرت داد می زنم . کاش کیرت می رفت توی کوس من . کوسمو تیکه تیکه اش می کرد . کیر خوابیده تو از کیر مراد هم بزرگتره . غلط نکنم به شوهرش می گفت . سرشو به طرف کیرم نزدیک کرد و دهنشو گذاشت رو سرش و شروع کرد به ساک زدن . میگن بعضی وقتا کوس خلی به درد آدم میخوره وبه دادش می رسه به همین جا میگن . البته نمی تونستم کوس خل نباشم  و چون کیرم داشت کیف می کرد ولحظه به لحظه شق تر و کلفت تر می شد خیلی لذت می بردم . هر لحظه منتظر بودم که الان آبم بریزه تو دهن خانوم پرستار و آبروم بره ولی عجب شیری شده بود این زنیکه . واقعا از دیگر همکاراش نمی ترسید ؟/؟ نمی دونم از این فشار های غیر عادی که به خودم می آوردم بود یا کیر شق شده ام که یک آن حس کردم که طرف دستپاچه شد وکیرمو ول کرد ورفت یه خانوم پرستار دیگه رو صدا زد . هرچند که صدای پرستار دیگه واسم آشنا بود ولی به قیافه یادش نمی آوردم -ببین فرزانه جان مطمئنی که امشب آمپول خواب آور دادی بهم ؟/؟-چی شده مگه طرف نخوابیده وتو حالتو نکردی ؟/؟ فقط حواست باشه شهناز فرداشب نوبت منه که بیام اینجا و تو کشیک بکشی من این چیزا حالیم نیست . ببینم پوکه آمپولو کجا انداختی -تو سطل آشغال آبدار خونه . الان میرم میارمش .. پس از یه دقیقه بر گشت وگفت ببین فرزانه جان خودشه مگه نه ؟/؟-وایییی شهناز عجب اشتباهی اینا شبیه هم بودند این آمپولی که رفته تو خونش ضد درد استخونه وربطی به خواب نداره . بیخود نبود کیرش داشت شق می شد . حالا چیکار کنیم -من نمی دونم یکی دیگه برات میارم وتو می دونی و اون . فرداشب من باید باهاش حال کنم . چند دقیقه بعد من وخانوم شهناز رئوف دوباره تنها شدیم . اون در اتاقو بسته بود وصندلی رو گذاشته بود پشت در . وقتی رفت آمپولو بریزه تو سرمم پشت به من قرار داشت واز همون پشت زدم کمرشو گرفتم . هر چی دست و پا می زد از دستم در بره نتونست . سرم رو از دستم کشیدم و اونو بستم . دستمو گذاشتم رو دهن شهناز و بهش گفتم جنده خوشگله حالا سر ما داد می زنی ؟/؟یه کیری بهت نشون بدم که حظ کنی . عادت داری که تو خواب باهامون حال کنی ؟/؟ من دوست دارم تو بیداری فرو کنم تو کوست . با این که خیلی حشری بود ولی این جوری که من رفته بودم طرفش یه خورده ترسیده بود . یه کم که آروم شد ودست از دست و پا زدن برداشت دست از رو دهنش برداشتم -آهههههه پیمان جون من که آرزومه که با کیرت بهم حال بدی اومد و یه تخت دیگه رو به تخت من چسبوند وخودش رفت کنار من . هرچند مث تخت خونه راحت نبود ولی اون گوشه بیمارستان خیلی حال می داد . برای من کم تجربه خودش حال و صفایی بود . کونشو انداخته بود رو سرم ودوست داشتم همین جور بیشتر فشارم بگیره ومنو به تخت چرمی بچسبونه . جز این که در همون حالت دهنمو باز کنم وزبونمو فرو کنم تو کوسش کار دیگه ای از دستم بر نمیومد -وایییییی مااااااماااااان جووووووون زبونت چقدر دراز شده . انگاری از کیر شوهرم بلند تر شده . جفت دستاشو به لبه تخت چسبونده ومحکم نگهش داشته خودشو رو من بالا و پایین می کرد . سر و صدای زیاد یه خورده شلش کرده بود .-پیمان بریم پایین اینجا نمیشه راحت بود . رو زمین پتو پهن کردیم و این بار رو سر کیرم نشست . عجب قوتی داشت این زنه -چشاتو بخورم . خودتو بخورم خوشگله . چه باحال شدی که امشبه رو نخوابیدی و خودت داری حال میدی . منم از پایین به بالا کمکش می کردم تا راحت تر گاییده شه . سینه هاشو می زد به سر و دهنم و با دستاش به سینه هام دست می کشید . اتاق من شده بود شبیه جنده خونه که داشتم خانوم پرستار خشن خودمو که از موم هم نرم تر شده بود می گاییدم . طوری با سرعت و فشار عمل گاییدنو انجام می داد که فکر می کردم استخونای کیرم در حال شکستنه . داشتم به این فکر می کردم که کی میخواد تا فرداشب صبر کنه و اون یکی دیگه رو بگاد . هوس اون یکی رو هم داشتم . ازش در مورد فرزانه پرسیدم . وقتی نشونه هاشو بهم داد و گفت تازه عروسه دیگه از شهناز داشتم زده می شدم . دوست داشتم هر چه زودتر برم سراغ اون یکی . واسه همین وقتی که کیرمو ساک زد ازش خواستم که قمبل کنه ومنم دو تا کف دستامو گذاشتم رو دیوار و از پشت با سرعت زیاد کوسشو هدف گرفته وتا اونجایی که می گرفت می گاییدمش -پیمان کوسسسسسسسم کوسسسسسسم داره آب میششششششه کییییرررررت آبش کرده . میخوام زود باش محکم تر . خیلی هوس داشت و به این زودیها ارضا بشو نبود . یکی دو تا از انگشتامو فرو کردم تو کوسش و اونا رو هم مث کیر اون داخل حرکت می دادم تا تونستم ارضاش کنم .-عزیزم خیلی کیف  داد و حال کردم . حالا دیگه نوبتشه خالی کنی . چند تا ضربه دیگه هم بهش زدم و گل آبمو ریختم تو کوس شهناز -جااااااان این دیگه مال سر پرستار خوشگل منه . حالا باید بری اون یکی رو بگی بیاد اینجا میخوام با اونم حال کنم .-اگه سیر نشدی من خودم هستم -ببینم هر گلی یه بویی داره .درسته فرزانه به پای تو با تجربه نمی رسه ولی کاش بهش نمی گفتی آدم خوابیده کیرش شق نمی کنه -اون آدم ساده ایه خودم یه جوری درستش می کنم به شرطی هم میرم سراغش که فرداشب هم اول منو بگایی -حتما شهناز جون . شما کار و زندگی و شوهر ندارین -شوهر فرزانه ومن هردوشون با هم رفتن به سفر خارجه ومی دونم اونجا الان رو کوس های خارجی سوارن . ما هم رو کیر های وطنی سواریم چه اشکالی داره . این همه کیر سالم و با حال اینجاست وما پولمونو بدیم خارجی ها بخورن ؟/؟ تازه ثواب هم می کنیم که به جوونای وطنمون می رسیم . یه نقشه ای با هم چیدیم که جریانو واسه فرزانه سور پرایزش کنیم . رفتم رو تخت و به همون وضعیت یه ساعت قبل قرار گرفتم . فرزانه رو صدا کرد و بهش گفت ببین اگه دوست داشته باشی می تونی کوستو بذاری سر کیرش و راحت بهش کوس بدی .. این خوشگله خوابیده ولی سیستم کیرش انگار با بقیه  فرق می کنه . نمی دونم چرا امشب همش شق میشه . به نفع تو . جای نگرانی نیست . همه چی امن و امانه فقط سر و صدا زیاد نکن . این تازه عروس به جای این که اول کیرمو ساک بزنه شورتشو کشید پایین وکوسشو گذاشت رو دهنم . کوسشو می مالید به دهنم . طوری که نفسم بنداومده بود . نزدیک بود سوتی بدم وکوسشو لیس و زبون بزنم . چون خیلی تنگ و خوشبو و خوشمزه به نظر می رسید . دلم می خواست این هیکل تر و تازه رو هر چه زود تر بغلش بزنم و ببوسم و بلیسم . ولی من مثلا خواب بودم واز شهناز هم خواسته بودم چیزی در این مورد به فرزانه نگه . خیلی دلم می خواست کیرمو سا ک بزنه . کوسشو که حسابی خیس کرد اومد رو کیرم نشست .اینجا بود که کمرشو محکم گرفتم وقبل از این که به خودش بیاد لبای خوشگل و آبدارشو به لبام چسبونده و با این حرکات کیرمم فرستادم تا ته کوس ناز و تنگ و کوچولوش . دستامو دور کمرش حلقه زده نمیذاشتم فرار کنه . حتی لباشو هم نمی تونست حرکت بده . دیگه فهمیده بود که من بیدارم . فقط  می تونست کونشو رو محور کیر من حرکت بده . وقتی که حس کردم ترسش ریخت به لباش تنفس دادم تا هوسشو خالی کنه . زبون همو خوب می فهمیدیم . ما هم رفتیم پایین تر تا راحت باشیم .-ای شهناز پدر سوخته حالتو می گیرم . پس جریانو بهم نگفتی . کیرمو فرو کردم تو دهنش تا برام ساک بزنه . چقدر با لذت و اشتها این کارو واسم انجام می داد . لاغر تر از شهناز بود ولی خواستنی تر از اون . اونو هم یه بار به ارگاسم رسوندمش و یه بار هم مث کوس شهناز تو کوس اونم آب ریختم . ولی هیشکدوممون از هم سیر نشده بودیم . با این که می دونستیم 24 ساعت دیگه هم می تونیم با هم باشیم ولی بر نامه رو طوری چید که با هم بریم حموم . یه حمومی بود که مخصوص بیما را بود وهمراه گاهی بیمارو می برد حموم . زن شوهرو می برد شوهر زنو می برد واین نصفه شبی هم اون منو برد . اندام فرزانه زیر نور خیلی زیباتر به نظر می رسید . لک نداشت . اون واسه من و من واسه اون لیف زده دوتایی تو همون جای تنگ تو بغل هم جا گرفتیم . کوس فرزانه به اندازه کوس دختر بچه ها بود که راحت تو دهن آدم جا می شد . سینه هاش هم تازگی خودشو حفظ کرده این بار کونشو از وسط به دو طرف باز کرده وپس از یه کف مالی حسابی با صابون کیرمو فرو کردم تو کونش . وقتی بدنشو با شامپو و صابون کف مالی و چربش کردم یه حالتی پیدا کرده بود که فکر می کردم تازه می خوام گاییدنو شروع کنم . وقتی که کیرم راه کونشو پیدا کرده بود و داشت توسط سوراخ کون بلعیده می شد از درد , زبونش از حلق داشت می زد بیرون مجبور شدم دهن اونو هم محکم داشته باشم تا رسواییی به بار نیاره .-جووووووووون پیمان کیرت کونمو آتیش زده هم داره دردش میاره و هم دردای تنمو می چینه -فرزانه نمیدونی این کون تنگت چه حالی میده هرچی می گامت حریص تر میشم .  کونش تازه رفته بود به کیرم عادت کنه که دیگه لذت زیاد مقاومت کیرمو در هم شکست ووقتی به خودم اومدم که دیدم آب کیرم داره از سوراخ تنگ کونش می ریزه بیرون . حالا اون دیگه دست بردار نبود و تا یه ساعت دیگه در حال حال کردن با من بود . من دیگه نایی نداشتم و احساس ضعف می کردم . بعد از این که واسه خوابیدن رفتم اتاقم شهناز که حس می کرد یه قدم از فرزانه عقب تر هست ازم خواست بریم حموم که قول فردا شبو بهش دادم . خلاصه  تا موقعی که شوهراشون از خارج برگردن منم بستری بودم و هر شب باهاشون بر نامه داشتم . خونواده بهم می گفتند پسر عجب بیمارستانیه روحیه ات شاد شده .. دیگه افسرده نیستی ولی خیلی لاغر شدی .. داری عین چوب خشک میشی . چند روز بعد از بیمارستان تر خیص شدم . این دو تا پرستار خوشگل و خوش بدن خوب در مانم کردند . دیگه  هفته ای حداقل یه بار به خونه هر کدوم از اونا سرک می کشیدم واین جوری دوباره همون هیکل سابقو پیدا کردم . دیگه اصلا به رویا فکر نمی کردم . انگار که هیچوقت واسه من رویایی وجود نداشت .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

سعید گفت...

سلام
داستان خیلی قشنگی بود
و خوشحالم که یه داستان جدید رو شروع کردی

ایرانی گفت...

باسپاس به داداش سعید گل ..این داستان که تک قسمتی بود و پرواز هوس دنباله داره .کامیاب باشی ...ایرانی

ar@sh گفت...

kash be tore ma ham bokhoran in parastaraye aryaee!

ایرانی گفت...

آرش آریایی من امیدوارم همچین پرستارایی به تورت بخورن ولی نه روی تخت بیمارستان .نه این که بخوای مریض شی و بری بیمارستان .همیشه سالم و تندرست و شاد باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر