ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

حرف , حرف بابا 17

این حرف بابا یه دنیا شادی وهیجانو واسم به ارمغان داشت -بابا تو که باهام شوخی نداری جدی گفتی ها . این که برا آروم کردن من نبوده . من ول کنت نیستم  .حرفی رو که زدی باید روش وایسی نشون بدی که بابای منی بابای گل منی . مردی که مثل همیشه روحرفی که می زنه وای می ایسته . سرشو گذاشت رو کونم . قلقلکم میومد . دستشو از پشت شورتم رسوند به کونم و رفت لاپام جایی که صد ها و شاید هم هزاران بار دستشو گذاشته بود اونجا -بابا تو این حرفو زدی که باهام حال کنی و بعدا که کارت تموم شد همون آش و همون کاسه ؟/؟ من دیگه گول حرفای تو رو نمی خورم -عزیزم این چه حرفیه که تو می زنی . من تا حالا بهت دروغ گفتم ؟/؟ شاید خیلی چیزا رو نگفته باشم ولی پدرت حرفی رو که می زنه روش هست -پس چرا داری دلمو آب می کنی ؟/؟ من الان پنج شش ساله که فرو رفتن کیرت تو کوسم واسم یه رویا شده چرا ازم دریغش می کنی حالا که راضی شدی به من بدی اینقدر ناز می کنی ؟/؟-عزیزم شیدا خوشگله من هر کاری واسه خودش رسم و راهی داره اصولی داره . یه زوج که می خوان با هم عروسی کنند چه قبل از عروسی عاشق هم بشن چه نشن بالاخره خواستگاری و تحقیقات رو که میرن و بله برونی که می کنند و بعد جشن نامزدی وعقد و کلی کارای دست و پا گیر دیگه و یه سری مقدمات تا آقا دوماد و عروس خانوم به وصال هم می رسن -یعنی کیر و کوسشون همدیگه رو زیارت می کنند -وای شیدا جون چه بی پروا حرف می زنی -آخه تو مجبورم می کنی بابا واسه آدم چاره نمی ذاری .-عزیزم تو دخترمی . یه دونه بچه امی . واست امید و آرزو داشتم . حالا زندگی و نیاز تو این طوری شده . دیگه دارو ندارم همه مال توست . همین کیرمو فرو کنم تو کوست تموم شده  بره ؟/؟ میگی من چیکار کنم ... هیچی بالاخره کاری کرد که اون شب رفتیم حموم . مثلا من می خواستم عروس خانومش شم . لاپامو باز کردم وبابایی موهای کوسمو تراشید و برقش انداخت . خودمو براش آرایش کردم و لباس عروس مامانو هم به در خواست بابا پوشیدم . رفت و یه جعبه کوچولو جواهر آورد که داخلش یه انگشتر بود . دستمو گرفت وانگشترو می خواست بذاره تو یکی از انگشتام و مثلا به طور سمبلیک نامزدی خودشو با من اعلام کنه . دستمو پس کشیدم و گفتم بابا من نمیخوامش -چی شده شیدا اخم کردی ؟/؟ خیلی سبک و ارزونه ؟/؟ باشه میریم بازار هرچی تو دوست داری برات می خریم -بابا این چیزا مهم نیست . نمیدونم چرا حس می کنم تو اینو برای عاطفه گرفته بودی حالا که نتونستی بدی داری یه تیر دو نشون می کنی ؟/؟ -شیدا به جون تو من اینو واسه تو گرفتم حالا دیگه حرف باباتو قبول نداری ؟/؟ چشای بابا رو دیدم که پر اشک شده . نگاش داشت می گفت که حرف راستو می زنه . خیلی اذیت شده بود . بالاخره راضی شده بود که سرور و پادشاه رو بفرسته تو خونه ملکه . از غروبی تا حالا خیلی اذیت شده بود . هرچند که حقش بود ولی حالا که قبول کرده بود مث یه شوهر کیرشو بفرسته توی کوسم منم باید باهاش راه میومدم . بغلش کردم و رفتیم تو هم . لباسای همو از تن هم در آوردیم و من و بابا با یه شورت کنار هم قرار گرفتیم . هیجان زیادی داشتم . نه به خاطر این که میخوام زن بشم . بلکه به این خاطر که می خواستم ببیتم کیر بابایی وقتی میره تو کوس دختری که دوازده ساله داره باهاش حال می کنه و حال میده و پونزده شونزده سال از سنش می گذره چه احساسی به آدم دست میده و من تا چه اندازه می تونم احساس داغی کنم . دیگه نه من واسش ساک زدم ونه این که گذاشتم اون کوس منو بخوره وبلیسه . حتی نذاشتم که به سینه هام دست بزنه -بابا خسته شدم دیگه کاسه صبرم لبریز شده . خیلی خسته شدم از این پیشروی وپسروی ها زیاد داشتیم وبازم می تونیم تن و بدن همو میک بزنیم ولی الان آتیش هوس و هیجان با یه چیز دیگه ای فرو کش می کنه . دختره دیوونه تو چقدر عطش و هیجان داری . میگی آخه من باهات چیکار کنم ؟/؟ شورتمو از پام کشیدم پایین و شورت بابام رو هم از پام در آوردم و یه دستی به کیر تشنه اش که حس کردم از خیلی وقت پیش تا حالا منتظره و داغ کرده کشیده واونم با یه دستم گرفتم و نوکشو روی کوسم مالیدم . من اینو میخوام بابا بابا کیرتو که زود تر بفرستیش تو کوسم و سر حالم کنی . تا یادم بره که این روزا چقدر اذیتم کردی -شیطون ! تو که با همه اینها هنوز عاشق کیر بابایی هستی عروس خانوم -شادوماد کی می خوای بهمون کیر بزنی -این یه خاطره شیرین و به یاد ماندنی میشه هم واسه من هم واسه تو پس چه بهتر که این لحظاتو تلخ نکنیم . تا حالا که صبر کردی یه خورده دیگه هم روش . یه نگاهی به بابا انداختم که مطلبو گرفت . تا حالا چند بار از این نگاهها تحویلش داده بودم . می خواستم بگم که تو از بس کوس کردی خیالت نیست ولی من چیکار کنم که تازه میخوام کیر رو تو بغل کوسم جا بدم و دل تو دلم نیست . همین که حس کردم کیر بابا میخواد بره تو کوس من طعم اونو رو کوس شیرین تر و داغ تر و هیجانی تر احساس می کردم از این که تا آخرش میره و دیگه نیازی نیست که حسرت بخورم -آهههههه باااااا بااااااااا منو ببوس منو ببوس خودتو بهم بچسبون . من دارم زنت میشم .زن تو . هم دخترتم هم زنت . دوستت دارم . بده بده هیجانو بده بغلم کن . بذار نرم نرم راهشو پیدا کنه بره . زیر ملافه یه پارچه نایلونی هم پهن کردیم که اگه خونی چیزی بیرون زد یاد گاری نذاریم -بابا بابایی وقتی کیرت رفت تو کوسم به هیچی دیگه کار نداشته باش بذار حالمو بکنم . بیرون نمی کشی تا من بگم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

matin گفت...

توپ توپ توپ حرف نداری داداش

ایرانی گفت...

گل گل گل داداش متین .کم نظیری ..ایرانی

 

ابزار وبمستر