ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

حرف , حرف بابا 18

عزیزم شیدا دختر قشنگ من فقط ازت میخوام که هول نکنی . نترس استرس نداشته باش -بابا واسه چی بترسم به لذت و شیرینی بعدش که فکر می کنم دیگه ترسی ندارم . یادته هر وقت از آمپول می ترسیدم بهم می گفتی واسه سلامتیت خیلی مفیده و منم به حرفت گوش می دادم ؟/؟  کوس من شاید یه بار با آمپول تو دردش بگیره ولی یه عمر لذت و شیرینی همراهشه -شیدا حرفای شیرینی می زنی . بشنویم یا ببینیم و باور کنیم -حالا می بینی بابا -دوست دارم آرومت کنم عزیزم -پدر من آرومم تویی که می ترسی -چیکار کنم تو که هنوز بچه نداری بدونی آدم چقدر واسه جیگر گوشه اش دلواپسه . تمام زندگی و خوشیهاشو واسه اون خرج می کنه -البته همه والدین که این کارو نمی کنن . دیگه اون اندام ریزه میزه دوران دبستان و کودکی رو نداشتم . با این حال هنوز بابا درشت اندام تر از من به  نظر می رسید -بیا تو بغلم بیا عزیزم . سرمو گذاشتم رو سینه شهر یار جونم و تو چشاش نگاه کردم . یه خورده خودمو بالاتر کشیدم تا هم قدش شم . نوک کیرش در تماس با کوس خیسم قرار داشت . دست بابا رو رو سرم احساس می کردم . موهامو از رو صورتم کنار می داد و صورتمو می بوسید -دوستت دارم شیدا . خیلی خاطرتو می خوام -منم دوستت دارم بابایی عاشقتم . مرسی بابا که داری منو به آرزوم می رسونی . تو بهترین بابای دنیا هستی . تو بهترین بابایی که می تونی بهترین درکو از دخترت داشته باشی -و تو هم بهترین و دوست داشتنی ترین و فداکار ترین دختر دنیایی که داری گوهرتو تقدیم بابات می کنی -بابا تو واسم از هر جواهری تو این دنیا قیمتی تری . این گوهر ارزش تو رو نداره . منو ببوس بابایی منو ببوس . خودمو بهش فشردم لبهامو به لبهای داغ پدر چسبوندم و با یه بوسه شیرین به استقبال یه سکس شیرین رفتیم . یک سکسی که تحولی در روابط سکسی و عشقبازی ما ایجاد می کرد . با یه شور و حال خاصی لبامو میک می زد و کیرشو خیلی نرم و مماس با سر کوسم نگه داشته خیلی آروم باهاش بازی می کرد . می دونم داشت ملاحظه منو می کرد تا کمتر دردم بگیره . دیگه هر لحظه استرس اینو نداشتم که مامان سر برسه و شیرینی سکسو به کاممون تلخ کنه . نمی دونم چرا اصلا خیالم نبود که دارم دختریمو ازدست میدم وزن میشم . تازه خیلی هم خوشحال و هیجان زده بودم . شاید واسه این که بیشتر می تونم متعلق به بابا جونم باشم . بابا جونی که حالا راستی راستی می رفتم تا اونو به عنوان شوهرم فرض کنم . حالا از این به بعد بیشتر به مامان و زنای دیگه حسادت می کنم . من و پدر دستامونو دور کمر هم حلقه زده بودیم و پاهامون هم دور پاهای همدیگه جفت و حلقه شده بود . درازای کیرش رو کوس من قرار داشت . قلبم تند تند می زد . از خونریزی نمی ترسیدم . از هیجانی که نمی دونستم چه جوری باهاش روبرو شم اضطراب داشتم . نمی خواستم بابا حس کنه که هنوز یه دختر بچه ام . می خواستم مثل یه خانوم باهاش رفتار کنم که دیگه هیچ احساس کمبودی نداشته باشه وحسابی تامینش کنم . بین کوس و نافم یه حس عجیبی داشتم . یه هوس خاصی در حال دور زدن بود . حس کردم که تو بغل بابا بیحس شدم .-زود باش زود باش این قدر دله ام نکن . چشای من و شهر یار جونم خیلی بهم نزدیک شده بود با این حال هنوز تردید رو تو چشای بابا می دیدم -پدر خوشگله من زود باش .من هوس دارم خودت قول دادی اگه بزنی زیرش دیگه اون کاری رو که دوست داری انجام میدم .دیگه نمیام طرفت .بابا بابا جونم نترس .تو همیشه بابام می مونی . اگه زنت بشم بازم همون دختر کوچولوی نازتم . اگه هنوزم منو ناز خودت بدونی . می دونی که چقدر دوستت دارم . عاشقتم .شل شده بودم . دو سه سانت از کیر بابا رو تو کوسم احساس می کردم . این به همون اندازه ای بود که همیشه می رفت . اما این بار با هیجانی بیشتر از این که آغاز راه یه مقصد با حال و خاطره انگیز داره . طوری هم حال می کرد که نشون می داد این بار دیگه تصمیم جدی داره که واقعا منو به فیض اعلا برسونه -ووووییییی شیدا کیرم داره می سوزززززه آتیششششششش می گیره .. چقدر اون داخل خیسسسسسسه . نکنه کوسسسسست بو بر دار شده خبریه داره منو می سوزونه -بااااباااا بیشتر بکنش تو کوسسسسسم -اووووووفففففف شیدا شیدا سوختم سوختم ... من داشتم آتیش می گرفتم و اون از سوختن حرف می زد . بازم جای تعجب داشت . با این همه کوسی که کرده بود هنوزم پر هوس و تشنه و اکشن بود . حس کردم پوست و گوشت کوسم داره می سوزه . یه لذتی رو که تا حالا نداشتم و حسش نکرده بودم در حال چشیدنش بودم . دستام شل شده بودند . پاهامو به دوطرف پاهای شهریار جونم فشار می دادم . کوس کوچولوم یه حس تنگی داشت که انگاری یه چیزی رو دوبرابر اندازه و قطر خودش داره تو خودش جا میده و این خاصیت کششی و ارتجاعی کوسم یه لذت خاصی به من می بخشید . فقط با ناله هایی خیلی خفیف و با هوسی شدید گفتم بابا خیلی کلفته -دخترم شیدا جونم خیلی تنگه -بابا حسش می کنم تا وسطای کیرتو تو کوسسسسم حس می کنم . کوسسسم داررره آب میشه . دوستت دارم .. اووووووهههههه هیچی از کوسسسسم نمونده .. حس نداره فکر می کنم لاپام فقط کیر توست که وجود داره -دخترم منم فقط کوستو حس می کنم که کیرمو آتیشششش زده عزیزم شیدا یه داغی عجیبیه .. این نباید فقط خیسی کوست باشه . غلظتش زیاده .. تو هیچی حس نمی کنی -بابا کیرت خیلی کلفته . اون داخلم یه خورده می سوزه و درد دارم ولی کیف می کنم . دوست ندارم بیرون بکشیش -دختر حس می کنم که تو حالا یه زن شدی نمی دونم چرا این قدر بی خیالی .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

7 نظرات:

سعید گفت...

سلام
واسه عید سورپرایز جدیدی نداری امیر آقا؟

ایرانی گفت...

باسلام به سعید خان گل وعزیز ..هرچند سوالت را از امیرکرده ای ولی خب من و امیر نداریم ومن درمورد داستانهایی که درحد توانم منتشر می کنم درروز اول عید که سه شنبه می باشد علاوه بر داستانهای اون روز قسمت 81 ندای عشق ودوسه تیکه دیگه به مناسبت بهار وعید وشاید هم یه داستان ساده وکوتاه دیگه منتشر کنم نیروی بالقوه آنرادارم ولی بالفعل آن فرصت می خواهد وتمرکز ویک زندگی کاملا مجردی ..تاآنجایی که درتوان داشته باشم سعی می کنم احترام این خجسته ترین وارزنده ترین وپرشورترین سنت ایرانی رانگه داشته باشم .واما درمورد امیر عزیز هم بایدگفت اگر فرصت کند اوهم افتخار خواهد کرد که با دستی پربیاید اما این خانه ای که در آن از شما میهمانان وبازدیدکنندگان گرامی پذیرایی می شود خانه اوست وشما به بزرگواری خود ودونفر بودن ما ببخشید.بهار خوبی داشته باشی ..ایرانی

ali t4nh4 گفت...

سلام.
این داستان تمومی نداره به نظر من خیلی زیاد داره میشه.
اگه وقت دارید در باره یه مجتمع مسکونی که تمام واحد هاش با هم سکس دارند را بنویسید جالب میشه

دلفین گفت...

ایرانی عزیزم سلام شرمنده از اینکه نتونستم بیام چون یه سری مشکلات داشتمو دارم ولی فراموشتون نکردم الان هم که اومدم یه فرصت گیرم اومد ایرانی عزیز و امیر جان گل دوستتون دارم به امید دیدار در روز های اینده شاد باشید. دلفین

ایرانی گفت...

با تشکر از علی تنها و دلفین عزیزم .فرصت کنم حتما داستانهای جدید می نویسم و قدیمیها رو یه جایی که بشه تمومشون کرد تموم می کنم .موفق باشید ..ایرانی

matin گفت...

خیلی خیلی توپه مرسی

ایرانی گفت...

آقا متین گل خسته نباشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر