ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولدی دوباره 3

اومد بالا و تو پذیرایی وروبروی من رو کاناپه نشست و منتظر مامان شد -ولی خداییش شباهت زیادی به هدیه دارین . یکی دو تا از دگمه های بالای بلوزشو باز کرد تا یه خورده پیش من سینه چاک تر نشون بده .-خیلی سخته سالها در یه محیط آزاد زندگی کردن و بعد یهو اومدن به وطن -خب آدم باید خودشو با اون جایی که درش زندگی می کنه وفق بده . میخواد دائمی یا طولانی باشه یا کوتاه مدت .. ولی وطن آدم چیز دیگه ایه -واگه فضولی نشه دخترای وطنی .. اون زیبایی طبیعی و حس وفا داری و خونواده و شوهر داری . از این چیزای شیرین و نمک زندگی که در ایران خودمون پیدا میشه -اتفاقا مرسده خانوم برخلاف اون چیزی که خیلی ها فکرشو می کنند خونواده در غرب از ارزش والایی بر خورداره اگه زن و شوهری به هم خیانت کنند معمولا دیوار حاشا تا این حد بالا بلند نیست . مسائل را راحت تر حل می کنند . اونایی هم که بخوان نسبت به هم وفا دار باشن هیچ عاملی نمی تونه به رابطه شون خللی وارد کنه . حالا دوست دارن راحت بگردن چه اشکالی داره -شما این سبکو بیشتر قبول دارین ؟/؟ -خب چه اشکالی داره دیگه جوونای ما به دیدن دامن بالای زانو آبرو ریزی نمی کنند . چشم و دلشون از این نظر سیره .. اینو که گفتم اتفاقا یکی از دگمه های بلوزشو باز کرد وپس از مرد شدن ظاهری که البته باطنی اونو قبلا بودم نیاز به تغذیه یعنی سکس داشتم رفتم تو نخ مرسده . چشامو زل زدم به همون تیکه سینه ای که همراه با سوتین مشخص بود وهمین طور به زیر گلوی لخت مرسده . با این که می دونستم اون عاشق این نگاههاست واین که یکی از اون و خوشگلی اون تعریف کنه بازم یه خورده دو دل بودم و هراس داشتم از این که نکنه این چنگیز خان ما تو زندگی زناشویی خودش طوری به مرسده محبت کرده که اونو شرمنده اخلاقش کرده باشه با این حال دلو زدم به دریا -شما خانوم خیلی خوشگل و جذابی هستین . گل از گلش شکفت . با یه شوخی همراه با لذت گفت -اوخ امان از شما مردا وچشم چرونیهاتون -می دونم شوخی می کنین . زیباییها رو باید دید و ازش تعریف کرد . من که دروغ نمیگم . تازه یه زن دوست داره که ازش تعریف کرده بشه . مخصوصا شما که در خور تعریف هستید و هرچه در مورد شما گفته شه کمه . یه جاذبه خاصی هم دارین که مردا رو به طرفتون می کشونه . صورتش نشون می داد که از این حرفام داره لذت می بره -دکتر من شوهر دارم -ببینید درسته که شما شوهر دارین ولی نمی تونین خودتونو مقید به بعضی از آداب دست و پا گیر ی بکنی که از لذتهای زندگی محروم شی .. یه کوس شراتی تحویلش می دادم که اگرم متوجه می شد به روم نمی آورد چون می دونستم که دارم حرف دلشو می زنم -مثلا شما یه شخصی رو به عنوان نماینده مجلس انتخاب می کنین . دفعه بعد که ازش خوشتون نیومد می تونین بهش رای ندین . در یک جامعه دموکرات با اصول دموکراسی آدم نمی تونه خودشو به خاطر یه فکری که یه زمانی داشته پایبند به یه سری اصول و قوانین دست و پا گیر کنه .. در مقابل این کوس شرات من اونم یه چرندیاتی تحویل من می داد که بی شباهت به پاچه خواری نبود -دکتر جون کاش همه مثل شما درک و فر هنگ بالایی داشتند -یه سوال ازتون داشتم . اگه جسارتا همسرتون بهتون خیانت کنه چیکار می کنین -خب اولش ناراحت میشم ولی عقلانی و منطقی اینه که با این مسئله کنار بیام . البته در جامعه غرب خیلی ها هم هستند که با افکار فناتیک خودشون شلوغ بازی در بیارن ولی از این که همسرم داره لذت می بره منم باید لذت ببرم . شاید من دیگه اون توانشو نداشته باشم که بتونم همسرمو از نظر سکس تامین کنم اون چه گناهی داره وبر عکسشم صادقه . واییییی به اوج کوس شر رسیده بودم -خیلی دلم می خواست شوهرمم تز شما رو می داشت . اون وقت زناشویی ما یه زندگی بهشتی می شد -مگه حالا بهتون سخت می گذره ؟/؟ -نه اون راحت هر کاری دلش بخواد می کنه وفکر می کنم سر و گوشش می جنبه ولی تنها موردی که گیر نمیده همین بی حجابی منه -ولی من جای شما بودم از این همه زیبایی و خوش اندامی و هنر خودم استفاده می کردم . اینو گفتم و با یه هیزی خاصی به اندامش خیره شدم و بعدش چشامو به چشاش دوختم . نمی دونستم دیگه چی بگم . ظاهرا باطری حرفام تموم شده بود . اونم دیگه نمی دونست چی بگه قدیما هر وقت اونو به این حالت می دیدم زمانی بود که یه پسر خوش تیپو می دید و می گفت هدیه اگه بدونی کوسم چقدر داغ و خیس کرده کاش که الان شوهر داشتم و راه کوسم باز بود و یه بغل سیر زیر کیرش می خوابیدم و اونم هر کاری دوست داشت باهام می کرد . اون هنوز همون نگاهها رو داشت . من باید این پرستیژخودمو حفظ می کردم تا تدریجا به مراد خودم می رسیدم . باید انتقاممو از چنگیز می گرفتم . زن با حالشو می گاییدم . همون دوست و همکلاس دبیرستانی خودمو . همونی که هیچوقت نیازمو درک نکرد . یه خورده خودمو جمع و جور کردم و اونم دگمه های بلوزشو بست . خوب نشون داده بود که واسه من این کارو انجام داده وحالا که مامان داره میاد تو پذیرایی پیش ما دیگه خوبیت نداره که سینه چاک باشه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

14 نظرات:

ناشناس گفت...

امیر جان خیلی عالیه .
درست می دونی کجا قطعش کنی و همه رو توی کف بگذاری !
ارادتمند - مهرداد

ایرانی گفت...

صبحت به خیر آقا مهرداد گل !کامیاب باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

واقعا کارت بیسته ادامه بده.

ایرانی گفت...

ممنونم ازت دوست نازنین آشنا .پاینده باشی ..ایرانی

جيبر گفت...

فكرشونمي كردم اينقدر زيبا بشه ايولا تشكر

ایرانی گفت...

سپاسگزارم ازت جیبر نازنینم به امید پیروزی و موفقیت برای تو و هزاران هزار بازدید کننده روزانه این سایت به ویژه نظر دهندگان دوست داشتنی چه مشوق و چه منتقد . شاد باشی ...ایرانی

مرتضی گفت...

ایرانی عزیز امیدوارم این داستان در ادامه هم به شیرینی و جذابی این سه قسمت باشه.واقعا تا اینجا یکی از بهترین داستان ها بوده.

مرتضی گفت...

راستی میخواستم ازت خواهش کنم که اگه امکان داره زمان بیشتری واسه نوشتن ادامه داستان بذاری تا بتونی با خیال راحت و در زمان کافی ادامه داستان رو بنویسی . همین طور که خودت میدونی بزرگترین ضعف داستان هات نداشتن تمرکز و زمان کافی برای نوشتن و ویرایش کردنشون هست . نوشتن هم زمان چند داستان با شخصیت ها و موضوعات مختلف کار ساده ای نیست ( و این کاریه که ایرانی عزیز به خوبی انجام میده)

ایرانی گفت...

متشکرم مرتضی جان از این که کاملا متوجه ایراد کار شدی وقبلا هم چند بار اشاره کردی و برای آخرین بار خودمنم در زیر نویس داستان تولدی دوباره 2 در قسمت نظرات مفصلا توضیح دادم .تنها راهش اینه که سه چهار تا از داستانها کم شه و با تمرکز بیشتری بقیه رو ادامه داد و یا در صورت کم شدن به داستانهای باقیمونده اضافه بشه که باز دوباره همون میشه .منم تا مجبور نشم کم نمی کنم .مثلا این سیزده 13 فراری باعث شد که من تعداد داستان ندای عشق در هفته رو به پنج و چهار وحالا آخرا به سه برسونم و حدودا سه هفته دیگه تموم میشه ولی هنوز جایگزین یا جایگزینهایی واسش انتخاب نکردم البته یه چیزی به نام آبی عشق انتخاب کردم هرچی به خودم فشار آوردم بیشتر از دو قسمتشو نتونستم بنویسم که این کافی نیست هرچند امیدوارم رو کیفیت کار اثر نذاره .تازه من بیشتر از چهل قسمت از ندای عشق رو در تعطیلات سایت درزمان تاسوعا و عاشورا وایام عزاداری نوشتم وگرنه کلاهم پس معرکه بود .بعضی وقتا برای سوتی ندادن مجبورم قسمت قبلی رو بخونم .مرتضی جان برات آرزوی بهترین ها را می کنم که سلامتی و آرامش روان اگه داشته باشی در واقع همه چی داری ...ایرانی

ایرانی گفت...

بازم سلام مرتضی جون پیام قبلی تو الان دیدم .نظر لطفته .من این داستانو فعلا تا قسمت هفتمشو پیش رفتم تا بعدا چی پیش بیاد .سربلند باشی ...ایرانی

matin گفت...

زیباست مرسی ایرانی عزیز

ناشناس گفت...

خوب ایرانی عزیز بقول دوستمون آقامرتضی عزیزشاید بدیل نداشتن وقت تمرکز کافی روی ویایش داستانت نیست پیشنهادم اینه که هفتهای یکی دورروز باگذاشتن داستانهای قدیمی آویزون که دوستان درخواست میکنند استراحت بکننی تا باانرژی مثبی که بدست میاری داستانت بی عیب ایراد درمیاد همینکه دوستان به داستانهای درخواستی دارند دست مییابند البته جسارت نباشه .قربان شما فردین

ایرانی گفت...

ازت سپاسگزارم متین جان به خاطر همه محبت ها و دلگرمی دادنهایت ..ایرانی

ایرانی گفت...

ممنونم فردین جان از نظرات ارزنده ات ..فکر کنم تمام داستانهای سایت آویزون در سایتهای امیر و لوتی و شهوانی و شهوتناک و چندین سایت سکسی دیگه منتشر شده باشه خود من که هر موقع عناوین داستانهارو که بررسی می کنم می بینم چیزی حروم نشده و از قلم نیفتاده .بهترین استراحت برای من مثلا این بوده که چندروز محرم سایت تعطیل بوده و من تونستم چهل قسمت از ندای عشق و چندین داستان دیگه رو بنویسم وکار آپدیتی نداشته باشم وخیلی هم چسبید وگرنه تکرار مکررات وانتشار داستانهایی هرچند بسیار فنی و جذاب و زیباوکم نظیر که بار ها و بار ها در بسیاری از سایتها منتشر شده وبیشتر خواننده ها هم ازمتن این قصه ها با خبرند توفیر خاصی نداره .با این حال امیدوارم در آینده ای نه چندان دور امیر گلم از این آرشیو گرانبها استفاده کنه .شاد و خندان باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر