ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولدی دوباره 4

داشتم فکر می کردم که واقعا چه عاملی ممکنه سبب شده باشه که مرسده با چنگیز ازدواج کرده .... اون که این همه بلند پروازی داشت . نمی دونم شاید خواستگار زیاد نداشت . شایدم واسه این که دانشگاه قبول نشده بود و شایدم به این دلیل که خونواده دختره می خواستند از شر دختر شیطون خودشون خلاص شن و مرسده هم یه جوری می خواست زودتر به کیر برسه .. وقتی داشت موهای مادر رو ردیف می کرد هر چند لحظه یه نیم نگاهی هم به من مینداخت . وقتی که کارش تموم شد اونو تا دم در همراهی کردم . مامان خودش رفته بود دنبال کار خودش و با موهای رنگ عوض کرده اش خودشو مشغول کرده بود . معلوم نبود این چه سوالی بود که به ذهنم رسیده ازش بکنم -مرسده خانوم شما بچه هم دارین ؟/؟ -آقای دکتر بچه مزاحم میخوام چیکار کنم . بذار خوب چند سال بعد از ازدواجو کیف و حال کنم و بعدا ... هر چی داشتم فکر می کردم که منظور مرسده از کیف و حال چی می تونه باشه کمتر به نتیجه می رسیدم . اگه منظورش جنبه خاص باشه که خیلی عالیه . رفت و آمدهای روزانه اون به خونه ما بیشتر شده بود و درددل کردنهای او . سوالات پزشکی اون از من خیلی زیاد شده بود . نمی دونستم جوابشو چی بدم  . واسه همین تر جیح می دادم اوقات بیکاری خودمو صرف خوندن دانستنیهای پزشکی و چند تا کتاب در مورد بیماریهای داخلی و ویتامینها بکنم که اینا رو الان از بچه دبستانی هم بپرسی وارده ولی من نمی بایستی در مقابل مرسده خوشگلم کم می آوردم . یه بار کوکب خانوم مادر چنگیز خان آمپول داشت و پیغوم فرستاد که دکتر یعنی من برم واسش آمپول بزنم . من با این که دو تا داداشام دکتر بودند تا به حال به این فکر نکرده بودم آمپول زنی رو که در ظاهر کار ساده ای به نظر می رسه یاد بگیرم . اون روز به هر کلکی بود خودمو از مخمصه تجات دادم و از خونه زدم به چاک و گفتم اگه یه وقتی مرسده بخواد من واسش آمپول بزنم چه خاکی تو سرم بریزم . مگه میشه بهونه آورد و گفت یه دکتری که تو انگلیس داره جراحی می کنه آمپول زدن بلد نیست ؟/؟ تازه با این اخلاقی که زنا دارن و با این افت فشار ها و مشکلات زندگی هر چند وقت در میون یه تزریق سرم واجبشون میشه واگه مرسده بیاد سراغم من چیکار کنم ... سه چهار روزه تر تیب این کارو هم دادم . چون انگیزه داشتم سریع این کارو یاد گرفتم . فتنه انگیزیهای مرسده هرروز بیشتر از روز قبل می شد . ولی اون حس و حال ما در نقطه ای متوقف شده به نظر می رسید تا این که کوکب خانوم و مادرم که با هم برای سفر به کربلا ثبت نام کرده بودند واسه هشت ده روزی ترک وطن و یار و دیار می کنند و ساعتهایی از روز رو که شامل تمام صبحهای غیر جمعه می شد من و مرسده هر کدوم تو خونه خودمون تک و تنها بودیم . روز دومی بود که مامان رفته بود . افکار عجیبی به سراغم اومده بود و در رویای خودم می دیدم که از این فرصت به دست اومده استفاده کرده دارم مرسده رو میگام . تازگیها از نظر کلامی خیلی باهم صمیمی تر شده بودیم . اون منو صدا می زد دکتر جون که بهش می گفتم منو به اسم صدام کنه ووقتی که صدام کرد هادی بهش گفتم اگه بگه هانی بهتره چون تو انگلیس منو اینجوری صدام می زنن . منم اونو ساده تر صداش می کردم . دلم واسش تنگ شده بود .یه روز می شد که ندیده بودمش . در این افکار بودم که زنگ تلفن خونه مون به صدا در اومد -الو مرسده تویی چی شده چرا این قدر ناله می کنی -هانی جون دستم به دامنت یه درد شدید تو شکمم دارم نمی تونم تکون بخورم تو رو خدا یه نوک پا بیا این طرف ببین چه خبره -خب من چه جوری خودمو برسونم اون طرف ؟/؟ از دیوار بپرم ؟/؟توکه نمی تونی درو باز کنی -دارم می میرم یه کاری بکن . کنار دیوار خونه مون یه نردبون بلند گذاشتم و یه خورده رو مرز دیوار راه رفتم و از یه راهی خودمو انداختم تو خونه چنگیز تا ببینم زنش مرسده چه مرگشه . من که از طبابت چیزی نمی دونستم . حالا باید چیکار می کردم . مرسده رو دیدم که تو اتاق خوابش رو تخت با یه وضعیت عجیبی دراز کشیده رو تخت ولو شده و دو تا پاشو به دو طرف باز کرده و دستاشو گذاشته رو شکمش و چه جور داره ناله می کنه . وضعیت بدنی اون به همه چی شباهت داشت جز مریض . پاهاش که لخت بود . لباس خوابشو که داده بود بالا تا من شکمشو معاینه کنم . صورتشو که مثل یک عروسک میکاپ کرده بود . یعنی این داره واسه ما فیلم میاد ولی اگه راست گفته باشه و من دختر مردمو هلاک کنم چی ؟/؟ چه خاکی باید تو سرم بریزم . هدیه دیوونه ! مرد شدنت چی بود ؟/؟ حالا باید به طمع کوس , دوست قدیمتو به کشتن بدی . استرس سبب شده بود که هوس از یادم بره . یعنی این واسه چنگیز میمون خودشو بزک دوزک کرده ؟/؟ یعنی زیر کیر اون و با تقلاهایی که می کرد این بزک دوزکهاش قاطی نکرده ؟/؟ این آرایش داد می زد که تازه تازه هست . یه بوهایی میاد . با این حال دستمو گذاشتم رو شکمش و دو دستی یه خورده رو نافش فشار آوردم -مرسده جون اینجات درد می کنه -آهههههه آررررررره آرررررره  ولی درد اصلی انگار یه جای دیگه ایه -اگه اینجا باشه معده هست -غذا چی خوردی .. یه خورده از این شر وورها ازش می پرسیدم و اونم همش از این شاخه به اون شاخه می پرید کلی درس زیست شناسی رو رو شکمش پیاده کردم و دیگه عضوی نبود که اسمشو نبرده باشم . ازم می خواست که از ناف و معده اش برم پایین تر چون درد و حساسیت به طرف پایین بیشتره -عذر میخوام مرسده جون آخرین بار کی پریود شدی -به حساب من فردا باید بشم دستم رسیده بود بالای کوسش . البته از پشت شورت اون ناحیه رو لمس می کردم . یه جیغی کشید که تنم لرزید . بوی عطر تنش نشون می داد باید تازه باشه . یعنی همین یه ساعت اخیر به خودش عطر زده باشه دیگه ازش اجازه نگرفتم یه خورده از بالای شورتشو کنار دادم و دستمو گذاشتم بالای کوسش -ببینم همین جاست -آرررررره اووووووففففف خودششششه خود خودشششه وقتی دستتتو میذاری روش آروم می گیرم . کف دستمو به همون قسمت بالای کوس فشار داده و با یه حرکت دورانی مالشو شروع کردم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

ABBAS گفت...

داداش کارت عالیه میگم تو هم خوشت میاد ما رو تو کف بزاری اگه برات زحمتی نداره اینو سریعتر بزار و حجم هر قسمت رو بیشتر کن دوست دار تو عباس

ایرانی گفت...

اگه بگم من خودم بیشتر از هر خواننده ای دوست دارم که حجم داستانها و تعدادشون اضافه شه شاید باورت نشه ..سعیمو می کنم .فعلا تا قسمت 7 این داستانو نوشتم وخیلی وقته فرصت نشده قسمت هشتمشو شروع کنم .درود بر تو عباس جان موفق باشی ..ایرانی

matin گفت...

خیلی عالی و زیباست مرسی

ایرانی گفت...

ممنونم متین جان .شب خوش ..ایرانی

مرتضی گفت...

واقعا عالی هست. از همه بهتر اینه که توبهترین جا داستان رو تموم میکنی.

ایرانی عزیز ممنون

ایرانی گفت...

باسپاس ازمرتضای عزیز وگلم .درود بر تو با نکته سنجیهای دقیقی که داری ..ایرانی

جيبر گفت...

زيبا وجالب ودنبال كردني

ایرانی گفت...

ممنونم داداش گلم .شاد و خندان باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر