ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پیشکش

دوستش داشتم خیلی خوش قیافه و مهربون بود . با این که یک زن بیوه بودم و شوهرمو در یه حادثه رانندگی از دست داده بودم و دختر نبودم ولی اون باهام خوب تا می کرد . حس می کردم که اگه بتونم قلقشو بگیرم حاضره باهام ازدواج کنه . هردومون هم سن بودیم .25 سالمون بود . اسممونم با هم یه تشابه خاصی داشت من اسمم بود مهوش و به اونم می گفتند مهیار . اون از یه خونواده پولدار و فوق العاده ثروتمند بود ولی نمی دیدم که بره سر کار . منم آرایشگری می کردم ولی نه به صورت خیلی حرفه ای . آپارتمانی رو که با شوهرم درش زندگی می کردم به اسم من بود و حالا با تنهایی های خودم درش سر می کردم . یه سالی می شد که اونو از دست داده بودم . چند ماه از آشنایی من با مهیار می گذشت . اون آن قدر پاک و نجیب بود که حتی بهم یک دست هم نزده بود . اونم از خودش یه آپارتمان مجردی داشت . خیلی دوست داشتم باهاش یه بر نامه سکس داشته باشم . اونقدر با هم خوب بودیم که کلید آپارتمان همو  داشتیم . یه روز جمعه بود و حالم گرفته بود . تو خونه خودم تنها بودم . دلم هوای مهیارو کرده بود . هر چی هم باهاش تماس می گرفتم گوشی رو نمی گرفت . حتما رفته بود خونه باباش اینا ولی می دونستم که حتما یه سری به آپارتمانش می زنه . گوشی موبایل رو هم بر نمی داشت و منم میخواستم با خونه شون تماس بگیرم واسم سخت بود چون مادرش دوست نداشت که پسرش با یه بیوه بپلکه .. با کلیدی که داشتم رفتم داخل آپارتمان دوست پسرم و قصد داشتم اونقدر باهاش تماس بگیرم تا بالاخره وقتی گوشی رو از حالت سکوت خارج کرد بفهمه که من چقدر دنبالشم . یه تراسی داشت که رو به حیاط مجتمع باز می شد رفتم اونجا که یه هوایی بخورم صدای باز شدن در آپارتمانو شنیدم . ظاهرا مهیار بود خواستم برم پیشش که دیدم صدای چند نفر میاد .. حسادت زنانه و حس کنجکاوی من تحریک شده بود . این که گوشی رو نمی گرفت و هنوزم باهام تماس نگرفته بود شک بر انگیز بود . هرچی گوش تیز کرده بودم که ببینم صدای زن میاد یا نه چیزی نمی شنیدم . ظاهرا غیر از مهیار دو تا مرد دیگه هم بودند . اسم یکیشون بود مسلم و یکی دیگه هم غفور -ببین مهیار من دوست دارم اون کاری رو که دوست داری باهات بکنم ولی غفور به شرطی این کارو حاضره باهات انجام بده که تو مهوشو واسش جور کنی . اون شما رو با هم دیده یک دل نه صد دل هوسشو کرده -آخه این کار واسم سخته . اون دختر خوبیه اون عاشق منه فکر می کنه که منم با یه احساس مردونه ای عاشقشم . دیگه نمی دونه اونجوری که اون دوست داره نمی تونم دوستش داشته باشم -نمی دونم مهیار خودت می دونی من الان میگامت ولی این غفور تا مهوشو نگاد کیرشو تو کونت فرو نمی کنه . کیرشم از کیر من خیلی کلفت تر و مشتی تره .. در همین لحظه غفور هم صداشو بلند کرد و گفت مهیار جون بیا ببین اینم شلوارمه که پایین کشیدم کیرو داری ؟/؟ -وای غفور با این که جرم میده ولی خیلی تحریک کننده هست ومن میخوامش . چیکار کنم اگه مهوش باهات جور نشه . دنیا جلو چشام تیره و تار شده بود ظاهرا رفته بودند توی اتاق خواب . فکر کنم مسلم می خواست مهیارو بگاد . پس اون گی بود و من نمی دونستم خیلی از این جور مردا نفرت داشتم اصلا یه اشتباه محضه که اونا دوست دختر داشته باشن تازه حاضر بود منو واسه دوستش جور کنه که دوستش کیرشو فرو کنه تو کونش . رفتم پشت در اتاق خواب یا همون جایی که مهیار در حال کون دادن بود فالگوش وایسادم -نترس مسلم . کونم که آک نیست از گاییدنش وحشت داری کیر غفور رو هم راحت تا ته قبول می کنه -جاااااان مسلم دستتو بذار زیر نافم پشتمو دست بکش غفور کوش . غفور رو بگو بیاد من کیرشو واسش ساک بزنم . شاید یه رحمی به من بکنه و منو بگاد وباهام حال کنه -نه اون تا مهوشو نگاد رضایت نمیده . واقعا حیف از این کوس که گیر تو افتاده . زنهای شوهر مرده و مطلقه کشته مرده کیرن . باور کن اگه طعم کیر غفور رو بچشه مشتری دائمیش میشه -دست من نیست میگی من چیکار کنم . خودش کوس داره و اختیار .. صبح تا الان هم صددفعه بهم زنگ زده گوشی رو نگرفتم مسلم دستاتو بذار رو سینه ام . ببین مث سینه های یه زن توپه دستتو بمال روش خوشم میاد یه جوری میشم . نمی دونم با این که این همه کون میدم بازم اون جوری که دلم میخواد ارضا نمیشم حس می کنم یه چیزی کم دارم. اشک از چشام سرازیر شده بود . اصلا توجهی به این نکرده بودم که یکی از اون سه تا تو اتاق نیست و در این فاصله ای که من داشتم خودمو جمع و جور می کردم اونم از دوستاش جدا شده رفتم تا احساسش کنم کمرمو گرفت و دستشو گذاشت جلو دهنم . ترس برم داشته بود که نکنه خفه ام کنه . ولی می دونستم که تنمو میخواد . با این حال انتظار این بر خوردو نداشتم شاید از این که دیده بود من با اون وضعیت فالگوش وایسادم حتما احساس کرده بود که آمادگیشو دارم .بر جستگی کیرشو رو کون بر جسته ام احساس می کردم ورایحه عطر هوس انگیزی که به خودش زده بود با عطر ملایم من در هم آمیخته بود . خشم و نفرت عجیبی در من وجود داشت . با یه دست کمرمو و با دست دیگه اش دهنمو داشت و منو برد تو اتاق . مسلم و مهیار هر دو تاشون لخت بودند و کیر مسلم تو کون مهیار بود . وقتی دست از رو دهنم بر داشت با صدای بلند همه رو بستم به باد فحش و انتقاد -نامردا کثافتا ولم کنین .. مهیار بی توجه به من داشت کونشو می داد -آشغال چرا منو به خودت علاقمند کردی . پست فطرت گی . همجنس باز . کونی . نامرد چرا با احساسات من بازی کردی تازه میخواستی از کیسه خلیفه هم منو ببخشی ؟/؟ یه لباس فانتزی هم تنم بود که دامن لباس فقط تا زیر باسنم می رسید و من خودمو به خیال این که می تونم با مهیار باشم آراسته بودم . این اوا خواهر راستی راستی خودشو مث دخترا در آورده بود . زیر ابروهاشو خالی کرده بود وصورتش مث آرایش قدیمیا یه حالت نخ انداخته داشت . به لباش روژزده بود . موهای سرشو هم که بلند بود یه حالت دم اسبی بهش داده بود . یه تفی تو صورتش انداختم -نامرد حتی کون سفید و اون سوراخ کونشم نشون می داد که تازه از صافکاری در اومده .. تازه داشت تحت تاثیر قرار می گرفت . خیلی هم احساساتی شده بود . شاید اونی که داشت اونو می گایید یه خورده سیر شده بود . چون آب کیر مسلم از سوراخ کون مهیار فوران کرده و به عقب بر می گشت . چشمان مهیار پر اشک شده بود -حق داری مهوش . حق داری من مرد نیستم ولی نامرد هم نیستم . من بهت دست زدم ؟/؟ چیزی بهت گفتم ؟/؟ وعده ای بهت دادم ؟/؟ چیکار می کردم ؟/؟ از دستت فرار می کردم ؟/؟ چی بهت می گفتم ؟/؟! می گفتم که یک دو جنسه هستم ؟/؟ ظاهرا مرد هستم ولی احساسات زنانه دارم ؟/؟ دوست دارم مردا با من حال کنن ؟/؟ هیشکی ما رو درک نمی کنه . خیلی ها به دید یه انگل بهمون نگاه می کنن . حتی تو تقسیمات آدما وجود هم نداریم واسه چی . مگه ما خودمون خواستیم اینجور به دنیا بیاییم ؟/؟من نمی تونم مرد باشم ... با این که متاثر شده بودم بهش گفتم تو می تونستی اینو همون اول بهم بگی -راستش نتونستم . یک دوست می خواستم یکی که منو نشناسه . یکی که منو به خاطر خودم بخواد -تو نمی دونستی که من دارم بهت علاقمند میشم ؟/؟ -در دایره ای که آدما همش به فکر خودشونن من دیگه نتونستم به این چیزا فکر کنم . من نمی تونم یه مرد باشم . خونواده ام هم می دونن خیلی ها هم می دونن -جز من دیوونه و احمق همه میدونستن . در همین وضعیت که من و مهیار داشتیم حرف می زدیم دستان غفور سر گرم فعالیت بوده و دستشو از زیر پیر هنم رسونده بود رو قاچای کونم -واییییی اینا رو ولش مهوش جون . این کون تو فقط با کیر من حال میاد و کیر منم با کون تو .بیا خوش باشیم . دستشو برد بالاتر و گذاشت رو سینه هام . تقلای من فایده ای نداشت . نمی خواستم به این راحتی تسلیم شم . خشم عجیبی داشتم ولی کیر غفور از پشت شلوار به کونم چسبیده بود و دستش به کوسم رسیده بود . پشت گردن منو غرق بوسه های آرومش کرده بود . یه لحظه سرمو بر گردوندم . جوون خوش تیپ و سر حال و خوش پوش و مرتبی به نظر می رسید . طوری به خودم مسلط شدم که متوجه نشده ازش خوشم اومده -داداش غفور می بینم که داره ردیف میشه . تختو واسه تون خالی کنیم ؟/؟ من که چندشم می شد رو همون تخت سکس داشته باشم گفتم ممنون . همینجا ارزونی خودتون . تازه کی گفته من میخوام حال بدم . وقتی داشتم این جور واسه غفور ناز می کردم اون داشت لختم می کرد . منو رو دستش بلند کرد و برد روی کاناپه پذیرایی -من که هنوز بهت نگفتم راضیم .کی بهت گفته لختم کنی -یعنی می خوای بگی پس از این همه وقت هنوز زنا رو نشناختم . تو هنوز کیرمو ندیدی ؟/؟ -ببینم تو شرط گذاشته بودی که اگه مهیار منو برات جور کرد کیرتو بکنی تو کونش . حالا من دارم بهت میگم در صورتی خودمو در اختیارت میذارم که اونو نکنی . یا من یا اون .-اوخ جووووون بمیرم واسه اون کوووووون . هر چی تو بگی وقتی خودشو لخت کرد و کیرشو دیدم حس کردم که با یه بار زیر کیر رفتنش یک سال کمبود من جبران میشه . منو رو کاناپه خوابوند . خودش دیگه یکسره لخت بود و یه شورت نازک فقط پام بود . همونو پایین می کشید و بعد دوباره می فرستاد سرجاش این کارش خیلی بهم حال می داد سرشو گذاشت رو قاچهای کونم و گازشون می زد . می جویدشون . لیسشون می زد . سوراخ کون منو می لیسید . هنوز در شوک وضعیت پیش اومده بودم و علاقه ای که نسبت به مهیار داشتم . نمی تونستم باور کنم که زیر کیر یه نفری هستم که چند دقیقه ای نیست که باهاش آشنا شدم . هنوز شرمم میومد که هوسمو بهش نشون بدم . لبامو گاز می گرفتم تا کمتر حرف بزنم . پشت به اون قرار داشتم و اون سرشو میذاشت لای کونم وبا زبونش همه جاشو می لیسید . حس خفته من که چند روزی میشد که نیمه بیدار شده بود دیگه کاملا بیدار شده بود  .خودمو واسه مهیار آماده کرده حالا نصیب غفور شده بودم . چشای نیمه بازمو به سینه هام دوختم . چیز بدی نبود . خیلی حال می داد . خودم که از تماشاش کیف می کردم . نوک زبون غفور رو به خوبی رو سوراخ کونم احساس می کردم . وقتی دستشو می کشید روی کوسم بیش از پیش متوجه می شدم که چقدر هوسم زیاده وچقدر خیس کردم . خیسی کوسمو رو کونم پخش می کرد . با کف دستش روکونم می کشید و با زبونش ولباش خیسی باقیمونده منو لیس و میک می زد . فکرمو فقط متوجه سکس کرده بودم کاناپه یا همون مبل چند نفره وسط پذیرایی قرار داشت ومنم سر و دستمو در قسمت پشت و بیرونی اون قرار داده و کونمو به طرفش داشتم و غفور رو نمی دیدم . فقط یه لحظه حس کردم که یه چیزی منو به طرف جلو هل داده دارم کله معلق میشم . به خودم که اومدم حس کردم اژدها وارد تنم شده . کیر رفته بود تو کوسم . همونی که مهیار دو جنسه دنبالش می گشت . کثافت تا حدودی تونسته بود احساسات منو هم جریحه دار کنه . دیگه فایده ای نداشت . هر چی به لبام فشار می آوردم و به خودم می پیچیدم نمی تونستم جلو خودمو بگیرم -کیف داره مهوش جون نهههههه ؟/؟  ناز داشتی .. واسه این که خودشو نگیره به خودم فشار آوردم که چیزی نگم . اما با چند تا ضربه دیگه کیر گوشتی و سفتش دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم -آرررررره حال میده کیرت حال میده . منو بکن . عشق می کنم . فقط تو کون مهیار نامرد نکن . خیلی راحت رو من مسلط بود بدون این که بهم فشار بیاره منو می گایید .-واییییی غفور این چه کیریه که داری نهههه نه نه ... آروم تر تند تر هر جوری میخوای بکن .. فقط داشتم حرف می زدم و اصلا نمی دونستم چی دارم میگم . یه جوری میخواستم با خودم با مخم و هوسم کنار بیام . مهیار و مسلم که دست از کار کشیده بودند مارو نگاه می کردند و با لذت هم نگاه می کردند . دیگه اون شرم اولیه رو نداشتم . کیر غفور مال من بود .  نباید میذاشتم که مهیار عوضی اونو از من بقاپه . یه لحظه دیدم که کمر منو گرفت و مث یه اسیر و شکار برد طرف اتاق خواب -چیکارمی کنی بذارم زمین . من نمیخوام رو اون تختی که مهیار گاییده شده گاییده شم . ولی اون کار خودشو کرد منو برد انداخت رو اون تخت وای کاش کار فقط به همین جا ختم می شد . رفت زیر من قرار گرفت که من بیام رو کیرش .اینم خودش بد نبود ولی بازم یه سور پرایز دیگه منو غافلگیرم کرد . این بار یه فریادی از درد کشیدم و خواستم فرار کنم که هم غفور و هم مسلم دستاشونو دور کمر من حلقه کرده نذاشتن در برم . مسلم طوری بیرحمانه و یک ضرب کیرشو کرده بود تو کونم که حس کردم توی سوراخ کونم خنجر کشیده . چند دقیقه ای گذشت تا به هر دو تا کیر عادت کردم . مهیار خودشو رسوند به ما . مثل تشنه ها و گرسنه ها یه خورده که کیر از کوس و کون من میومد بیرون یه لیسی بهشون می زد و یه تبرکی می گرفت -آهههههه ادامه بدین این جوری ولم نکنین . تا هر وقت دوست دارین بهم حال بدین .سینه های من تو دستای غفور بود . مهیار بهم نزدیک شد و لباشو گذاشته بود رو لبام و به موهام دست می کشید . سه تایی شون با من خودشونو به اوج رسونده بودند . مهیار کف کرده کیر غفور بود . دلش می خواست یه جوری دلشو به رحم بیاره یعنی دل منو به رحم بیاره . دو تا کیر تو تنم بود که یکی از یکی بهتر ولی با کیر غفوری که توی کوسم بود بیشتر حال می کردم . وقتی اونو می کشید بیرون و دوباره فرو می کرد داخل کوسم حس می کردم یه متری میشه . حتی کونمم تشنه و اسیر کیر مسلم شده بود -غفور این یه دفعه سیرم نمی کنه پسر تو حالا این یه دفعه رو سیر شو اگه ما هم سیر شیم این مهوش خانوم کار درست سیر بشو نیست . درسته مهوش خانوم ؟/؟ -آرررررره آرررررره هر چی غفور جون میگه درسته من همیشه کیرتونو میخوام . دفعه دیگه تو آپارتمان من . نمیخوام منت مهیار کونی رو بکشم -مهوش من کونی نیستم . گی نیستم . من دو جنسه ام . مث تو یه احساس زنونه دارم . از این که یکی تضمینی به تورشون خورده که همیشه بهشون حال بده ذوق زده شده بودند منو از تخت پایین آورده و یکی پاهامو داشت و یکی کمرمو و این بار با جون دوباره ای که داشتند تا جون داشتند منو گاییدند . چه حالی داشت رو هوا به ار گاسم رسیدن .یه احساس سبکبالی داشتم هم جسمم هم جونم وقتی متوجه شدند من به اوج تمتع رسیدم گذاشتنم زمین ودوباره در همون حالت اولیه غفور ریخت توی کوسم و مسلم هم توی کونم خالی کرد روزمین دراز کشیدم تا چند دقیقه ای رو در حالت کیف و حال خودم بمونم که دیدم یه دستی داره سوراخ کون و کوسمو می ماله و بعدشم داره اونو لیس می زنه . مهیار بود که آبای کیر بر گشتی غفور و مسلمو که از سوراخ کوس و کونم در حال برگشت بود میک می زد و می خورد . من که چندشم شده بود نمی دونم اون چطور با لذت ملچ ملوچ می داد و اونا رو می خورد . با یه التماس خاصی بهم نگاه می کرد که دلم واسش سوخت -غفور جون میل خودته اگه می خوای بکنی تو کون مهیار من حرفی ندارم -مهیار از این که من اوکی دادم به وجد اومد و منو غرق بوسه کرد .-خیلی با معرفتی خیلی با گذشتی .. غفور با این که کیرش یه خورده شل شده بود و خودشم شل گفت نوکرتم مهوش جون به روی چشم . کمر مهیار رو گرفت و با کیرش چند تا ضربه به قاچای کون مهیار زد و کیرش دوباره شق شد و راحت تر از کون یه زن کیرشو فرو کرد تو کون مهیار دو جنسه -واییییی غفور غفور می میرم واسه این کیر مشتی و با حال تو . بکن بکن . صفا داری رفیق با وفا داری . قربون مرام و معرفتت .... اصلا بهش نمیومد از این حرفای مردونه بزنه و لاتی و داش مشتی بلغور کنه همون بهتر که زنانه صفت می موند .. خودم به آرامش رسیده بودم و دلم می خواست که یه ثوابی کرده باشم . نباید این قدر خود خواه می بودم مهیار که نمی خواست یه مرد باشه با احساسات زن . آفرینش اون این جور بود . با این که پس از چند دقیقه غفور آبشو توی سوراخ کون مهیار خالی کرد ولی حس کردم که مهیار هنوز ارضا نشده  . دلم واسش می سوخت . از همه جا مونده از همه جا رونده .. قول و قرار ها رو با مسلم و غفور گذاشتم که چند روز دیگه بیان آپارتمان من ولی از مهیار دعوت نکردم . نمی خواستم صحنه گاییده شدن اونو ببینم . اون دو تا مرد رفتند و من و مهیار تنها موندیم از من عذر خواهی و تشکر کرد -دیگه نمی بینمت مهوش ؟/؟ -ما دیگه نمی تونیم با هم دوست باشیم . عاملی برای پیوند ما وجود نداره . تازه تو می خواستی منو پیشکش بقیه کنی -مگه بهت بد گذشت ؟/؟ مهوش من دوست خاصی که درکم کنه ندارم . تنهام نذار . به دید یه انگل و عضو اضافه جامعه بهم نگاه نکن . منم یه انسانم . این بار دیگه به بقیه کاری ندارم . میرم گواهی پزشک می گیرم و جراحی و تغییر جنسیت یا تکمیل جنسیت رو شروع می کنم . می خوام مث شما احساس داشته باشم و زندگی کنم . به تمتع و اوج لذت برسم . مهوش تنهام نذار بهت احتیاج دارم دیگه تو رو به کسی پیشکش نمی کنم . ببین من و تو می تونیم دوستای خوبی باشیم حتی می تونیم با هم حال کنیم . هنوز هر دومون لخت بودیم نوک سینه های منو گذاشت تو دهنش و دستشو گذاشت لای پام و با کوسم ور رفت -پس تو احساس مردونه هم داری ؟/؟ -نه مهوش جون . به این میگن لز که زنا با هم دارن ونمی دونی چقدر حال میده . مهیار راست می گفت . بد چیزی نبود . از رفتن منصرف شده , موندم تا با هم یه لز درست و حسابی داشته باشیم .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

5 نظرات:

مرتضی گفت...

ممنون ایرانی . میدونم تو هم مثل من از داستان های گی خوشت نمیاد . اما این یه سبک جدید با یه نگاه تازه ای بود به دو جنسه ها و در کل داستان جالبی بود.

ABBAS گفت...

عالی بود دستت درد نکنه عیدم که دیگه داره میاد ما عیدی میخوایم برا عیدی چند تا داستان تک پارتی اگه داری بزار موفق باشی پیشاپیش عیدم بهت تبریک میگم

jemco گفت...

ایرانی عزیز
خیلی عالی بود داداش
و اینکه امیر خان یه فکری برای این کپی برداری از سایت بکنه چون زخمات تو داره بی ارزش میشه

پاینده باشی.....

ایرانی گفت...

باسلام به داداش مرتضی و داداش عباس و جمکو جان .از لطف همه شما ممنونم .منم خیلی دوست دارم این روزها بیشتر بتونم بنویسم ومنتشر کنم ولی صبح تا حالا حتی تازه تونستم و وقت کردم کامپیوترمو روشن کنم البته یه بار هم خواستم روشن کنم که اینترنت قطع بود .عید همه شما مبارک در خدمت همه شما هستم ..ایرانی

ایرانی گفت...

جمکو جان درمورد کپی برداری هیچ راهی نیست جز این که با نوشته هام اونا رو بکوبم و پس از یه بررسی مجدد و ادامه شیطنت اونا این کارو سر فرصت حتما انجام میدم و کاری به اسمهای بزرگ و کوچیک ندارم که بزرگی به عقل است و این دوستان اگه عقل داشته باشند این کارهارونمی کنند ....ایرانی

 

ابزار وبمستر