ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

عمو شکلاتی

وقتی از مامانم می پرسیدم بابام کجاست می گفت رفته پیش خدا . هنوزم که هنوزه نفهمیدم که اون مرده یا از پیش ما رفته چون می گفت که بابام معتاد بوده . با این حال دیگه باور هر حرفی واسم سخت شده ولی اینو می دونم که مامان با همه کثافتکاریهاش من یکی رو خیلی دوست داره و هر کاری که از دستش بر میومده کرده .. دوست نداشته که من مث اون بد باشم . بچه که بودم مردای غریبه زیاد میومدن خونه مون . رنگ و وارنگ از همه رنگ . مدل به مدل روزی هفت هشت تا . از خوشگل و خوش تیپ بگیر تا زشت و ترسناک از جوون تا پیر . مامان می رفت تو یه اتاق دیگه و درو از داخل قفل می کرد و بهم می گفت که هر کی در خونه رو زد درو باز نکنم و جوابشو ندم . منم دختر حرف گوش کنی بودم . اسمم ملوسک بود و مامانمم اسمش بود مینا . یه روز  عزیز جون که می شد مامان مامانم اومد و به مامان مینا گفت که واسش خواستگار اومده و منو هم قبول می کنه بهتره که مامان دست از جنده بازی بکشه و سر و سامون بگیره . اما مامان به حرفاش توجهی نکرد . عزیز عصبانی شد و گفت شوهرت از دست جنده بازیهات بود که معتاد شد و غیبش زد و تو کرم داری یه مرضی داری که با دوا خارشت گرفته نمیشه . غیبت شوهرت طولانی شده و می تونم یه جوری طلاقو جورش کنم . هر چند ممکنه یه گوشه افتاده و از دست تو دق کرده و مرده باشه . اون موقع حالیم نبود که این مرض چه مرضی می تونه باشه . یه روز که پنج سالم بود و کنجکاوی امونم نمی داد و مامان هم داشت ناله می کرد از سوراخ در نگاه کردم که مامان و عمو شکلاتی دو تایی لخت  لختن و عمو شکلاتی چه جور با شومبول کلفتش گذاشته تو کون مامان و مامانی داره جیغ می کشه -واییییی دیوونه شدم بذار تو کوسم . همون طرف بیشتر حال می کنم . کونم داره پاره میشه . عمو شکلاتی که مرد مهربونی بود شومبولشو که حالا می تونم بهش بگم کیر از سوراخ کون مامان در آورد و یه خورده گذاشت پایین تر . حالا مامان دوباره ناله می کرد و می گفت جااااااان دارم حال می کنم . این طرف بیشتر می چسبه . عمو شکلاتی چند تا ضربه دیگه تو کوس مامان زد و دیدم یه آب سفیدی از توسوراخ مامان داره می ریزه بیرون . وقتی متوجه شدم کارشون تموم شده و میخوان بیان بیرون می دونستم که از دیدن من ناراحت میشن زود رفتم خودمو قایم کردم . این عمو شکلاتی که در اصل اسمش بود جمشید منو خیلی دوست داشت . همیشه واسم خوراکی و شکلاتهای خوشمزه می آورد . هر کی میومد خونه مون و می رفت واسمون یه پولی میذاشت . عمو علاوه بر اینها برامن خوراکی هم می آورد خیلی دوستش داشتم . یواش یواش رفتم مدرسه . عمو شکلاتی دیگه خونه مون نمیومد . از مامان پرسیدم چی شده گفت عمو از دواج کرده خانمش نمیذاره بیاد این طرفا . چند ماهی گذشت و بازم پیداش نشد . مامان هم دیگه مردا رو به خونه نمی آورد . انگار با رفتن عمو شکلاتی بقیه هم رفته بودند  .مامان اکثرا صبح می رفت و غروب بر می گشت . گاهی وقتا شب هم می رفت بیرون . من می رفتم خونه عزیز . بزرگ شده بودم و یواش یواش یه چیزایی دستگیرم می شد ولی مامان طوری باهام بر خورد می کرد که هیچوقت روشو نداشتم که بهش بگم تو یک جنده ای .. چهارده پونزده سالم شده بود . منم اندامم از حالت دخترونه داشت به زنونه تبدیل می شد . یه خورده فیلمهای سکسی رو که مامان گوشه و کنار قایم کرده بود گیر آورده بودم و تماشا می کردم و لذت می بردم و اکثر ساعات روز با خودم ور می رفتم . اون موقع هنوز کامپیوتر بازی به این صورت نبود و هنوز وبلاگ امیر سکسی هم راه نیفتاده بود . دیگه حال و هوای درس خوندن نداشتم . مامان هر وقت غیبش می زد می گفت رفته خونه دوستش تا حساب کتاب کنه و فلان پارچه و فلان بلوزایی رو که از فلان جا به صورت عمده خریدن و فروختن سود و ضررشو ارزیابی کنن . واز این چرندیات . اون شب حوصله شو نداشتم که برم خونه عزیز . یکی در زد و منم از ترس درو باز نکردم .-منم ملوس کوچولو .. مینا خانوم . منم جمشید .. راستش چیزی به ذهنم نیومد ولی وقتی که اسم عمو شکلاتی رو برد بی اختیار درو براش باز کردم . نمی دونم چرا یه دلبستگی خاصی نسبت به اون احساس می کردم . شاید یه خاطره خوب از اون روزایی بود که نیاز به پدر داشتم ولی در اختیارش نداشتم . شاید هشت سالی می شد که ندیده بودمش . یه خورده خسته نشون می داد ولی همون چهره خوش قیافه و مهربونشو داشت . بازم برام شکلات و ویفر آورده بود .-مامان کجاست می دونستم واسه چی سراغ مامانو می گیره با این حال ازش دلخور نبودم شاید اونو بیشتر از مامانم دوست داشتم . لبخندی زدم و چیزی نگفتم -چطور دلش میاد یه دختر خوشگل و جوونی رو مث تو تنها میذاره -فکر می کرده میرم خونه مامان بزرگم . عمو بازم اومدی با مامان کار و کاسبی راه بندازی ؟/؟ سکوت کرد و جوابمو نداد . حدس زدم که حدس زده من همه چی رو در مورد اون و مامان حدس زدم می خواست بره و فردا بیاد . ازش خواستم که شبو بمونه فردا جمعه هست و منم کلاس ندارم ازش پذیرایی می کنم تا مامان بر گرده . در هر حال مشتری خوبی بود و می دونستم مامان خرجشو این جوری پیش می بره و اگرم خونواده اش کمکشم کنن بازم دست از جنده بازیش بر نمی داره و هزینه های زندگی و قر و فرش زیاده . شاید هر کس دیگه ای بود واسم سخت بود که اون شبو اینجا بگذرونه ولی همون حس بچگی هامو نسبت به اون داشتم . یه حس اعتماد . ازش پذیرایی کردم و خودم رفتم تو اتاق خودم اوایل خرداد بود و هوا هم گرم . لباسامو در آوردم و با یه لباس زیر نازک رو تختم دراز کشیدم . تلویزیون وویدیو رو روشن کرده و یه نوار سکسی رو هم گذاشتم تو درایو و روبه تصویر دراز کشیدم . شورتمم کشیدم پایین و یه گوشی با سیم بلند به میکروفون تلویزیون وصل کرده تا ناله ها و فریاد های هوسو موقع نمایش سکسی بشنوم و بیشتر حال کنم . لاپامو هم باز کردم تا موز کلفتی رو که گو شه تختم بود وسط کوسم بکشم وحال کنم . تو همون اتاقی دراز کشیده بودم که مامان بار ها و بار ها درش گاییده شده بود . خیلی حشری بودم ولی نباید مثل مامان این حرفه رو پیش می گرفتم . اون با این نوار های سکسی که نا خواسته واسم گذاشته بود همین یه ذره مخی رو هم که داشتم از کار انداخته بود . تصاویر سکسی از جلو چشام رد می شدن . همش می خواستم ببینم صحنه بعدی چیه . دنبال هیجان بیشتری بودم . دستامو به سینه هام می مالیدم . بدنم کرخ شده بود . دوست داشتم موز رو مث یه کیر فرو کنم تو کوسم و جیغ بکشم . هر کیری رو که توی تصاویر می دیدم فکر می کردم که داره میاد طرف کوسم . دیگه حتی حسی نداشتم که یه تکونی به خودم بدم تا راحت تر بخوابم . خواب می دیدم که دارم تو یه هوس فوق العاده و هیجان زیاد دست و پا می زنم و کوسم خیس شده و سینه هام داره می لرزه .. تشنه کیرم و لی کیر تو کوسم قرار نمی گیره وصاحب کیر داره بهم میگه که تو دختری کیر نباید به کوست بره آینده ات خراب میشه . دستمو به طرف کوسم دراز کردم . حس کردم یه سری لاپام دراز شده و داره زبونشو روی کوسم می کشه . چشام باز شده بود واسه یه لحظه ترسیدم . نه من خواب نبودم همه اینا در بیداری بود . می خواستم جیغ بزنم زبونم بند اومده بود . صدای عمو شکلاتی رو می شنیدم که بهم می گفت دختر بالاخره بیدار شدی . بمیرم برای ملوسک خوشگله  خودم که اینقدر عذاب نکشی ... اون که بیست سال ازم بزرگتر بود چه طور به خودش اجازه داده بود که این طور بیاد رو من قرار بگیره ولی خوشم میومد . لذت می بردم و خجالت هم می کشیدم . چون هیچوقت خودم اونو در این وضعیت نمی دیدم که با هم سکس داشته باشیم . خیلی بیشتر از ور رفتن با موز به من لذت می داد . دستاشو گذاشته بود رو سینه هام . صدامو خفه کرده بود . ترجیح دادم چیزی نگم و از این حالت لذت ببرم . نصف زبونشو میذاشت تو کوسم و درش می آورد . پس از چند دقیقه که خوب متوجه شد تونسته جسم و روحمو تسخیر کنه بهم گفت باید ببخشی که به خودم اجازه دادم بیام و این جوری باهات حال کنم  . وقتی دیدم در اتاقت باز شده و داری این جور با خودت ور میری و فیلم سکسی می بینی اومدم طرفت .چند بار صدات کردم و بیدار نشدی منم شیطون و هوس گولم زد و می دونستم که حال می کنی و واسه همین به خودم اجازه دادم یه خورده بیشتر سر حالت بیارم -عمووووووووشوکولاتییییییی -جوووووووون ملوسسسسسسس کوچولوی من -من از اون شوکولات گونده ها میخخخخخوام .میدیشششششش به من ؟/؟ ... مثل این که دنیا رو بهش داده باشم . خودشو کاملا لخت کرد و کیرشو گذاشت رو دهنم . آروم آروم به لب و دهنم می مالید و منم یواش یواش لبامو باز می کردم و مثل یه بچه ای که میخواد سینه مادرشو بگیره کیرشو گذاشتم توی دهنم و ساک زدنو شروع کردم .. از هر خوردنی که تا حالا واسم آورده بود خوشمزه تر بود . داغ تر با یه حس هیجانی که نمی تونستم وصفش کنم . کاش می تونستم اون جوری که دلم می خواست باهاش حال کنم . یه خورده که واسش ساک زدم -ملوسسسسس ملوسسسسسسسک من من بمیرم واسه اون دهن کوچولوت . به زحمت دستشو دراز کرد و رو کوس من می کشید که یه حالی هم به من داده باشه . منو بیحس کرده بود و خودشم در حال از حال رفتن بود کیرشو از دهنم کشید بیرون -چی شده عمو جون -نمی خوام بریزم تو دهنت . اومد رو من و کیرشو گذاشت وسط سینه هام و دستاشو گذاشت رو اونا و کیرشو اون وسط اون قدر حرکت داد که آبشو وسط سینه هام خالی کرد . دوست داشتم بغلم کنه و منو ببوسه . خودم سرشو به طرفم کشوندم و لبهاشو به لبام چسبوندم . کیرش به کوسم چسبید -عمو جمشید جمشید جون من کیر میخوام . میخوام منو بکنی . عزیزم نمی تونم کوستو بکنم . تو دختری تازه حریف مامانت نمیشم . هیچی حالیم نبود فقط می خواستم این آتیش رو که در وجودم بر پا شده خاموشش کنه . منو یه دور بر گردوند . شورتمو از پام کشید پایین و سرشو گذاشت رو کونم . سوراخ کونمو زبون می زد و سینه هامو گرفته بود تو دستشو کمرمو به شکمش می چسبوند . حس کردم که دوست داره فرو کنه تو سوراخ کونم . هنوز کون نداده بودم وهنوزم چیزی تو کونم فرو نکرده بودم . از رو میز مامان یه قوطی کرم آوردم و با ترس و لرز ولی هیجان دادم دست جمشید . یک ربع تمام داشت با انگشتش سوراخ کونمو کرم مالی می کرد و چند بار هم انگشتشو کرد تو کونم و کشید بیرون . اولش دردم می گرفت ولی بعدش حس کردم یه خورده بیحس شده . کیرشو گذاشت رو سوراخ کونم . آروم آروم با متانت فشارش داد . خیلی خوشم اومده بود . دستشم رو کوسم داشت و باهاش بازی می کرد . سر کیر رفت تو کونم دردی حس نمی کردم . شاید به خاطر اراده و نیازی بود که داشتم . یهو یه خورده سرعت پیشروی کیر جمشید توی کونم بیشتر شد -وای جمشید جون کونم داره دردش می گیره ماااامااااان جون اوخ اوخ درد داره بکن بکن به حرفم گوش نده . حالتو بکن و حالتو بده منو ببوس ولم نکن . جوووووون تازه داره بهم مزه میده جوووووون . حس کردم سوراخ کونم چند برابر گشاد شده که کیر به این عظمت رو تو خودش جا داده . یه خورده که سرعت حرکتش بیشتر می شد بیشتر دردم می گرفت -اوووووووه اووووووه چقدر مزه داره .. این از همه شکلاتها خوشمزه تره و من همیشه از اینا میخوام . دیگه فقط همینو میخوام . همینو همینو -منم دوست دارم این شکلاتمو فقط به تو بدم که بخوریش -ولی مامان کوس داره .. با یه دست کمرمو گرفت و آورد پایین تخت و تا دلم می خواست و دلش می خواست منوم گایید . هر قسمت از بدنمو که میک می زد فکر می کردم که داره منو میگاد وایییی سینه هامو چه با حال می خورد . یه جوری میکشون می زد که انگاری داره کوسمو می خوره . سینه هامو وقتی می خورد که یه بار کیرشواز کونم بیرون کشیده و برای بار دوم از روبرو گذاشته بود تو کونم . کوسمو تو چنگش گرفته بود و از پایین به با لا با فشار های سرعتی منو به هوسی بی نهایت می رسوند و منم ازش می خواستم بیشتر چنگش بگیره و با همین چنگ گرفتن هاش بود که تونست واسه اولین بار تو زندگیم منو به ار گاسم برسونه که دیگه از اون پس هیچوقت به این راحتی ارضا نشدم . آبشو ریخت تو سوراخ کونم . خسته شده بود ولی من تازه سر حال اومده بودم ولش نمی کردم . نذاشتم تا صبح بخوابه و بعدشم از ترس این که مادرم بیاد و اونو با این وضع ببینه نخوابید وقتی که لباسامونو پوشیدیم و یه صبحونه ای بهش دادم تا خدا حافظی کنه یه بار دیگه خودمو انداختم توی بغلش . نوازشم کرد و منو بوسید . ازش راجع به زن و بچه اش پرسیدم .گفت که زنش مرده .  بچه دار هم نمی شده که ازش یه یاد گار داشته باشه . قرار گذاشتیم که هر وقت مامان نیست یه سری بهم بزنه . ولی نمی دونم چرا حس می کردم در یه جای دیگه طوری که من نفهمم سراغ اونم میره . یه تراول پنجاه هزار تومنی بهم داد خواستم ازش نگیرم -عزیزم فکر نکن واسه کاریه که کردی . من دوستت دارم . نمی خوام که تو منحرف شی و به بیراهه بری . از همون بچگی تو رو مثل دختری که هر گز نداشتم دوست داشته و خواهم داشت . ملوسک من ازم ناراحت نیستی ؟/؟ ناراحت نیستی که دختر کوچولوی دیروز خودشو انداخته زیر کیر عمو شکلاتی ؟/؟ -از حالا به بعد همیشه بهت میگم جمشید شکلاتی . این شکلاتیه که هیچوقت دلمو نمی زنه ومرض قند هم نمیاره . دوستت دارم شکلاتی من !.. پایان . . نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

کیوان گفت...

با سلام خدمت امیر وایرانی عزیز

من هم به نوبه خودم این عید باستانی رو به شما دوستان تبریک میگم و براتون آرزوی سالی خوش توام با سلامتی دارم.

ایرانی گفت...

کیوان جان عیدتوهم مبارک .سال خوشی همراه باسلامتی درکنارعزیزان گلت داشته باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی جون دمت گرم حال دادی داداش.

ناشناس گفت...

ایرانی جون داستانت عالی اما انتقادی که داستانت داره اینه که مثلا زودمیری سرسکس توداستانت اصلا توکف گذاشتن و یابرعکس یه زن بانوع رفتارش تیپ زدن نحوه لباس پوشیدن کمه رسیدن به سکسو کاره ساده ای جلوه میدی.جذابیت داستان مخصوصابرای ماایرانیان نوع تیپ زدن خفن خانومها میباشه مثلا عروس خانم میتونست پدرشوهره را جون به لب کنه تا بهش کوس بده.لذت بردن ازیک زن درنوع رفتارهای سکسی یک زن ازخودبروزمیده مردراتحریک میکنه.توداستانهات سکسهای زن وشوهری کمه زن وشوهرهایی بافانتزهای که توسکسشون بوجودمیارندتالذت سکشون بیشتربشه اینقدرازسکسهای مامان نوشتی که اصلا حس خوندنش نیست قلم زیبایی داری میتونی درمسیرهای سکسی جالب که خالق آن ایرانی عزیز میباشداستفاده کنی سال خوبی رابرای شما عزیزآرزومندم .منتظرداستانهای زیبا وجذاب شما هستیم.

امیرسکسی گفت...

بادرود فراوان به همه خوانندگان بازدیدکنندگان وهمراهان گرامی که با حمایتهای بی دریغ خود ستونهای این خانه عشق را بر پا نگه داشته اید تا بتوانیم درخدمت شما باشیم .یک سال گذشت سالی با همه زشتیها وزیباییهایش خوبیها وبدیهایش که نمی توان اززندگی انتظار داشت که همیشه چهره خوش خویش را به ما نشان دهد .اما زیباتر آن خواهد بود که برای هم آرزوهای زیبا بنماییم .امیدوارم این سال, سال تحقق آرزوهای برحق وخواسته های نیک شما نیکان باشد . سالی که عاشقان ومعشوقه های وفادار, پیوند خود را در خانه عشقشان جشن بگیرند .سالی که پرندگان ازقفس آزاد, غمدلان شاد شوند .دست گرم همگی را فشرده روی ماهتان را می بوسم که باکلام گرم خود خون تازه ای دررگهایمان دمانده ایدتا همچنان برای شما تلاش کنیم .دلهایتان هرروز چون نوروز باد ..امیر

ایرانی گفت...

باسپاس و تشکر ازدوستان خوب آشنا ..این پیام انتقادی ظاهرا تکراری بوده ومن پاسخ آن را درذیل داستان عروس زن ومادرزن که در اول فروردین امسال برابر با 20 مارس 2012 منتشرکرده ام داده ام.سعی من بر آن است که رضایت اکثریت وشما دوستان خوب ونظر دهنده راجلب نمایم وامیدوارم پاسخم را درذیل پرسش مشابه قبلی در پاورقی داستان مذکور خوانده باشید .فکرکنم چون نظرات اون دفعه دیر منتشرشد دوباره فرستادید .درهرحال ممنونم از لطف ومحبت وتوجه و دقت شما .خرم وشاد باشید ..ایرانی

 

ابزار وبمستر