ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

میسترس اسلیو لزبین 10

لبخند رضایت رو رولبا و تو نگاه میسترس خودم می دیدم . همین برام کافی بود . یه خورده گستاخ تر شده و این بار به جای انگشت کوچیکه انگشت اشاره امو وارد سوراخ کون کاملیا کردم تا سطح بیشتری از انگشتم بوی کون بگیره و لذت بیشتری به من بده . از خوبی این حرکت هم این بود که انگشت شستمو هم می تونستم بذارم تو کوس کاملیا جونم . وقتی سر تا پاشو به حرکت در می آورد و می لرزوند من کیف می کردم و لذت می بردم . حس می کردم بازم دنیا مال من شده . این بار با آرامش و سبکی که  در خودم حس می کردم بیشتر از دفعه قبل احساس لذت می کردم . پنجره  ها رو باز کرده بودم تا کولر روشن نکنیم . کاملیا هم یه خورده مراعات کلیه هاشو می کرد و این به نفع من تموم می شد . چون من با این که خیلی گرمم شده بود ولی تر جیح می دادم خیس عرق شم و اونم همین حالت بهش دست بده . تن خیس خودمو به بدن اون می چسبوندم و دلم می خواست هر لحظه بیشتر از لحظه قبل این بو رو احساس کنم .. کاملیا راه افتاد که بره طرف دستشویی و منم به دنبالش به راه افتادم . خندید و گفت اسلیو این جوری ندیدم . بیشتر از این که دوست داشته باشی همراه من بیای حموم دوست داری که همرام بیای توالت .. روی توالت فرنگی نشست . دلم می خواست که ادرارشو رو صورت من خالی کنه و من با همون وضعیت کوسشو بلیسم . ولی اون این کارو نکرد و حسرتش به دلم نشست . با این حال خودم با دستمال کاغذی تمیزش کردم .. خونه شون دو تا توالت فرنگی داشت . یکی داخل حموم و یکی هم توی توالت و این بار بانوی من رفته بود رو توالت فرنگی داخل حموم نشسته بود . واسه همین دوست داشتم اونو همونجا بخوابونم و قبل از این که کوسش بوی آک خودشو از دست بده اونو بلیسم . -اوههههه اسلیو من تو چقدر حریصی . این رضایت منو جلب می کنه و خوشحالم می کنه . تو خیلی بهتر از بقیه اسلیوهایی هستی که من باهاشونم .. یه خورده پکر شدم . نمی دونم اون چرا از فعل زمان حال استفاده کرد .یعنی غیر منم با کس دیگه ای رابطه داره ؟/؟ غیر منم کسی کنیزی اونو می کنه ؟/؟ از حسادت داشتم می سوختم . ولی بوی شاش و اون ترشیدگی کوس کاملیا موقتاباعث شد که این غم و خود آزاری روحی رو فراموش کنم . یه زرنگی هم کرده بودم این که بانوی خودمو خوب تمیز نکرده بودم تا اثر ادرار بیشتر روی اون بمونه .. می خواست ازجاش پاشه که اونو وسط همون حموم خوابوندم .. اونم با کمال میل پاهاشو باز کرد و من زبونمو اول گذاشتم دور کوس کاملیا همونجاهایی که می دونستم هنوز خیسی ادرارش باقیمونده . سینه هاشو هم گرفتم تو دستم و میک زدن و زبون مالی اطراف و داخل کوسشو شروع کردم . چه بویی ! چه طعمی ! چه لذتی ! همه جور تصوری برای خودم می کردم و حال می کردم . یه بار یاد مرغی افتاده بودم که دارن شکمشو خالی می کنند . یه بار یاد گوشتی افتادم که چند روزی یه گوشه ای افتاده و بو اومده . سوراخ کونش همون بوی سوراخ کوسشو می داد . بازم تونسته بودم خوابش کنم و هر کاری که می تونم باهاش انجام بدم . بااین که دیگه دختر نبودم و راه کوسم باز بود ولی دوست نداشتم که با هیچ مردی طرف شم . همین بودن با بانوی خودم راضیم می کرد . یعنی میسترس من چند تا اسلیو دیگه هم داره ؟/؟ پس کجا باهاشون حال می کنه ؟/؟ نمی دونستم چیکار کنم . صدای نفسهای کاملیا نشون می داد که از خستگی و خوشی زیاد خوابش برده و منم از فرصت استفاده کرده و دستمو میذاشتم تو توالت فرنگی و دست خیسمو می ذاشتم رو کوس و زیر شکم میسترس و بعد لیسش می زدم . شانس آوردم متوجه نشد وگرنه شاید بازخواستم می کرد . یواش یواش چشاشو باز کرد .. هرچی بهش گفتم که عزیزم بانوی من خانوم من تو الان عرق داری حموم نکن واست خوب نیست . گفت نه من واسه یه کاری باید برم بیرون . نمی تونم که با این تن ترشیده برم و مردمو فراری بدم . کمکش کردم تا بدنشو بشوره .. ولی مطمئن بودم که دم صبح می تونه بازم بوی بدی بده و من باهاش حال کنم و لذت ببرم . نمی دونم چرا نمی خواست منو با خودش ببره . بازم حس حسادت من تحریک شده بود . فقط  یه بسته اسکناس پنج هزار تومنی تحویلم داد و گفت  یه چیز درست و حسابی و با کلاس سفارش بده . شام مهمون داریم البته ... دیگه به حرفش ادامه نداد و منو در دنیایی از شک و تردید باقی گذاشت . دیگه چیزی نپرسیدم . اون که سایه مردا رو با تیر می زد .. شایدم یکی از فامیلاش یا اعضای خونواده اش از شمال پاشدن اومدن اینجا . من واسه چی خودمو ناراحت کنم . با این که می تونستم شام یه چیز خوشمزه درست کنم ولی واسه این که از دستور میسترس سر پیچی نکرده باشم بعد از رفتن کاملیا شامو سفارش دادم .. وقتی دوساعت بعد بر گشت انگاری دنیا می خواست دور سر من خراب شه . با یه زن یا دختر دیگه بر گشت . یکی دیگه از همکلاسیهام بود . اسمش بود طناز . چند ماه پس از ازدواج از شوهرش جدا شده بود . هنوز خونه نرفته بود واسه همین کسی نمی دونست که دختره یا زنه . می گفتن مقصر اونه چون عاشق لز و لز بینی بود و شوهره از این حرکاتش خوشش نمیومد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

میثم گفت...

ای جووونمممممممممممم میبینم که داری داستانو میبری به جاهای خوبتر....دمت گرم....وقتی انتهای داستان مینویسی ادامه دارد کلی حال میکنم...دمت گرم....البته هر وقت خسته شدی یا حوصله نداشتی میتونی دیگه ادمه ندی..یه موقع سختت نشه...چاکرم ..میثم

ایرانی گفت...

خوشحالم میثم جان که ناراضی نیستی .اولش فکر می کردم تا چهار پنج قسمت نشه بیشتر ادامه داد. خودم یه خورده طولانیش کردم و یه شخص سومی رو هم وارد کردم که سه چهار قسمت هم بیشتر طول بکشه .در هر حال پس از مدتها یه چیزی خواسته بودی و این کار کوچیک رو هم اگه انجام نمی دادم دیگه نمی شد .با خودم میگم باشه همین دو سه قسمت بعدی تمومش می کنم بازم دلم نمیاد نمی دونم چرا یه خورده کشش میدم .هر وقت احساس کردم روالش عادی و یکنواخت میشه و جایی برای وارد کردن عناصر جدید نیست تمومش می کنم و شایدم چهار پنج قسمت دیگه تموم کنم .فعلا که تا قسمت دوازده اونو آماده کردم و ادامه داره ..با درود به تو و همه عزیزانت ..ایرانی

 

ابزار وبمستر