ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولدی دوباره 10

شروع کردم به ماساژدادن کوکب . البته رعایت حجاب اونو می کردم . شورتشم دادم بالا تا حس نکنه که نظر بدی نسبت به اون دارم . ولی بعدا قصد داشتم یه جوری بگامش که از دهنش در آد . هرچند کیرم اگه چند سانتی دراز تر بود بیشتر حال می داد ولی می دونستم که زنی که این جوری خودشو میده دست یه مرد آمادگیشو داره که تمام وجود و کل اعضای بدنشو هم بده دست همون مرد . فکرمی کردم سوتین بسته ولی خبری نبود . دستم راحت می تونست کمر لختشو مورد نوازش خودش قرار بده و من هم همین کارو با لذت انجام می دادم . فکر انتقام از چنگیز هوس منو زیاد کرده بود . هوس این که زنی رو که جای مادرمه بگام . هرچند اندام درست و درشتی داشت و کونش کیرمو شق می کرد . کوکب چشاشو بسته بود . -هادی خان دستات شفا بخشه . تنمو داغ کرده استخونام ملایم شده . خارج از این بر نامه ها زیاده -کوکب خانوم اینجا خانومایی هستند که واسه خانوما از این بر نامه های ماساژداشته باشن -ولی آقایون وارد ترن . می دونن چیکار کنن -چی میشه گفت . توی مملکت ما از بس محرم نا محرم کردند ما به این روز رسیدیم و عقب افتاده شدیم .- چی می شد مردا می تونستند خانوما رو ماساژبدن . مگه خانوما پیش دکترای مرد نمیرن و.. می خواست یه چیزایی بگه که ادامه نداد می دونست اگه بیشتر حرف بزنه سه می کنه . از روی جوراب ودامن  پاها و باسنشو می مالوندم .. -پسرم .. هادی جان تو هم جای چنگیز منی . چقدر از این حجب و حیات خوشم میاد . عیبی نداره می تونی جوراب ودامنمو درش بیاری و بهتر به کارت ادامه بدی . منم فرض کن بیمارت . زیپ دامنشو پایین کشیدم و دامنو از پاش در آوردم . سرگرم در آوردن جوراب بلند رنگ پا از پاش بودم و در حال در آوردن جوراب هم یه جورایی دست مالیش می کردم که باید فهمیده باشه یه نظرای خاصی دارم و هر لحظه منتظر یه عکس العمل خاصی ازش بودم که دیدم اونم با یه حرکت دیگه غافلگیرم کرد . بلوزشو از سرش در آورد .. -حالا دیگه راحت شدم . این همه رو که در آوردی این بلوزم دیگه درش بیارم که راحت کارتو انجام بدی . قسمتی از سینه هاش از پهلوها مشخص شده بود . وای این دیگه کی بود . این جوری که معلوم بود کار امروزو نباید به فردا مینداختم . منم دیگه تعارفات الکی و از این جور فرمایش بازیها رو کنار گذاشته و کارمو یه بار دیگه شروع کردم و گفتم هر چه باداباد بالاخره یه کوفتی میشه دیگه . از سر شونه هاش شروع کردم . از پهلوی سینه هاش نرمک نرمک به روی جفت قاچای کونش که با یه شورت نازک پوشش داده شده بود رسیدم . -کوکب خانوم باسنتون که همش گوشت و عضله هست اینجا که دیگه درد نمی کنه -پسرم درسته که خیلی گنده هست و خودمم خجالت می کشم ... نذاشتم به حرفش ادامه بده می خواستم یه خورده  اونو سر حالش بیارم و بهش بگم که چه گنجینه ای داره و یه جوری آتیش زیر خاکسترو شعله ورش کنم . -اتفاقا شما جای بزرگ منین و از نظر سنی نمیگم مادر چون خیلی جوونتر نشون میدین این باسنی که دارین از اوناییه که اگه جسارت نشه چشم همه مردا رو خیره می کنه ولی خب شما با اون متانت و وقار خودتون می دونم که به این مسائل توجهی ندارین -آقا هادی نظر شما چیه .. -کوکب خانوم وقتی این جور بهتون مطلبو گفتم حتما نظر منم همینه دیگه .. یه آهی کشید ویه برق خاصی رو از نگاش خوندم -داشتم می گفتم که استخونای باسن منم یه درد خاصی داره -چشم کوکب خانوم بنده در خدمت شما هستم . یه پزشک باید هر کاری که از دستش بر میاد انجام بده . اگه این کارو نکنه به سوگند بقراط پشت پا زده . صورت کوکب رو که نمی دیدم و هیکل دمر افتاده اش روبروی من قرار داشت فکر می کردم یه جوون سی ساله زیر دست منه . همونجوری که می خواست با کف دو تا دستام کونشو حسابی مالش می دادم -جا آمپولتون درد نمی گیره ؟/؟ -نه نهههههه خیلی بهتر میشه .. اون کلمه نه رو طوری کشید که زنای که دارن کوس میدن این جور میگن . باید یه جوری برنامه رو ردیفش می کردم . باید کلنگ کیرمو همین جا به زمین کوسش می کوبیدم . باید ننه چنگیزو می گاییدم . خودش کارمو راحت تر کرد . صمیمانه تر باهام صحبت می کرد -هادی جون کاشکی خانم انگلیسی تونو با خودتون می آوردین . آخه یه مرد اگه زنش کنارش باشه خیلی راحت تر می تونه کارشو پیش ببره یه سری خواسته هایی داره که ... منم حرفشو قطع کرده و مثل اون صمیمی شدم -چی میخوای بگی کوکب جون . می خوای بگی ممکنه منم شیطون شم و یه زیر آبی هایی برم ؟/؟ -خب یه مرد ی دیگه نیاز داری چه اشکالی داره . کسی نمی تونه بهت ایرادی بگیره . جوونی و خوش قیافه ای . تازه خانمت هم خارجیه و این چیزا رو راحت تر تحمل می کنه . هر چند اگه یه کارایی صورت بدی قرار نیست که بفهمه . -اووووووه کوکب جون .. چقدر حرفای منطقی می زنی حرفای شیرین و جوانانه .. درست مثل این اندام تازه و جوونی که زیر دست منه . حرفاتم یه تازگی و منطق خاصی داره که من از شنیدن اون لذت می برم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

ABBAS گفت...

بابا زود به رود آپدیتش کن خیلی طول میکشه تا آپدیت بشه ولی بازم دستت درد نکنه

دلفین گفت...

خیلی عالی شده مرسی

ناشناس گفت...

ایرانی جون گل گاشتی.فردین

ایرانی گفت...

ممنونم داداش عباس گلم و دلفین خوبم و آقا فردین عزیزم ! منم دلم میخواد زود به زود منتشرش کنم . در هر حال داستان زیاده . بعضی داستانها رو میشه سریعتر نوشت ولی بعضی ها نیاز به سکوت و تمر کز بیشتری داره ..از لطف همگی نهایت تشکر رو دارم ...ایرانی

 

ابزار وبمستر